اصولگرایان؛ در جستجوی استراتژی!/ واکاوی سازمان و استراتژی گروه‌های سیاسی برای انتخابات اسفند (بخش دوم)

اصولگرایان؛ در جستجوی استراتژی!/ واکاوی سازمان و استراتژی گروه‌های سیاسی برای انتخابات اسفند (بخش دوم)

تسنیم در بخش دوم واکاوی سازمان و استراتژی گروه‌های سیاسی برای انتخابات اسفند به بررسی جناح اصولگرا می‌پردازد.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- حدود 4 ماه به انتخابات اسفند 98 باقی اســـت و از مدت‌هـــا پیـــش گروه‌های سیاســـی بـــه دنبـــال ســـازماندهی و تعییـــن اســـتراتژی‌های انتخاباتی برای خود هستند و یا دست کم ماهیت گروه‌ها و جناح‌های سیاسی حکم می‌کند که اینچنین باشـــند. خبرگزاری تسنیم درنظر دارد در چند شماره نتیجه بررسی‌ها و واکاوی‌های خود از وضعیت سازماندهی سیاسی و استراتژی‌های انتخاباتی این گروه‌ها را منتشـــر کند. اخیراً در همین راستا اولین گزارش از سازمان و استراتژی اصلاح‌طلبان با عنوان "اصلاح‌طلبان چه نقشه‌ای در سر دارند" منتشر شد و امروز نیز گزارش اول درباره‌ی اصولگرایان منتشر می‌شود. طی روزهای آینده درباره‌ی برخی دیگر از گروه ها و حلقه‌های سیاسی نیز صحبت خواهد شد.

اصولگرایان و مسئله‌ی سازمان

"شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی" روز گذشته به عنوان سامانه وحدت اصولگرایان اعلام موجودیت کرد. این سامانه یک شورای مرکزی 45 نفره و یک سری روندها تشکیل شده است.  تاکنون اسامی همه‌ی این 45 نفر اعلام نشده اما برخی از آنها که نامشان در رسانه‌ها برده شده به این ترتیب هستند: آقای بیاتیان از ادوار دانشگاه، آقای مجتبی ثابتی از ادوار فعالان دانشجویی، آقای پیرهادی، خانم دکتر زهره الهیان، خانم رجبی‌پور، خانم اکبری، خانم قاسم‌پور هم از اساتید دانشگاه، دکتر داوری، آقای دکتر مهدی‌پور، آقای امانی از اصناف، آقای مجتبی شاکری از جانبازان، آقای قالیباف، آقای باهنر، آقای بذرپاش، دکتر روح‌الامینی و آقای بوربور.

غیر از این شورای مرکزی، سامانه وحدت اصولگرایان از یک مجمع عمومی در هر حوزه انتخابیه نیز بهره می‌گیرد که متشکل از نماینده‌های احزاب، برخی روحانیون، سازمان‌های مردم نهاد، خیریه‌ها و هیئت‌های مذهبی است. پس از ثبت‌نام افرادی که تمایل به کاندیداتوری دارند، این مجمع (قبل از تایید صلاحیت‌ها) بر اساس سهمی که به هرکدام از اجزای مجمع داده می‌شود چند نفر را معرفی می‌کنند که نهایتاً لیستی متشکل از 5 برابر تعداد نمایندگان آن حوزه انتخابی تهیه شود. مثلاً برای تهران که 30 نفر نماینده دارد، 150 نفر نهایتاً در فهرست قرار می‌گیرند. اما آنچنان که آقای مهدی چمران نیز به فرهیختگان گفته در نهایت این شورا نیست که لیست ارائه می‌کند بلکه این فهرست (5 برابر ظرفیت) از طریق نظرسنجی‌های مراکزی مانند دانشگاه تهران و صداوسیما پالایش و به اندازه‌ی تعداد افراد مورد نیاز هر حوزه(مثلاً در تهران 30 نفر) در فهرست اصلی قرار می‌گیرند.

برخی از گروه‌ها و اشخاص مانند جبهه پایداری و سعید جلیلی عضو این شورا نشده‌اند اما تاکنون اصطکاکی میان این بخش‌ها در اصولگرایان نیز دیده نمی‌شود.

اصولگرایان و مسئله‌ی استراتژی

ناکامی اصولگرایان در انتخابات 92 و در حالی که پیش از آن تصور می‌شد دست‌کم محمدباقر قالیباف به واسطه عملکرد خود در شهرداری تهران برای کوچ از بهشت به پاستور راه سختی پیش رو ندارد، یک نقطه عطف در فکر سیاسی این جریان است. علیرغم اینکه رقیب اصلی اصولگرایان، یعنی محمدرضا عارف اصلاح‌طلب با سابقه‌ی معاون اولی دولت آقای خاتمی رمق و توان چندانی از خود برای رقابت‌های سیاسی نشان نمی‌داد و حجت‌الاسلام حسن روحانی نیز اساساً کاندیدای نام آشنایی نبود و در نظرسنجی‌های اولیه –آنچنان که آقای هاشمی رفسنجانی هم بعدها عنوان کرد- به زحمت 3 درصد آرا را به خود اختصاص می‌داد. بسیاری در بدنه و حتی رأس جریان اصولگرایی تصور می‌کردند که یا یکی از اصولگرایان(با احتمال بیشتر آقای قالیباف) در همان دور اوّل بر کرسی ریاست‌جمهوری یازدهم تکیه خواهد زد و یا در بدترین حالت قالیباف و جلیلی به دور دوم می‌روند و یک انتخابات دوسراصولگرا برگزار خواهد شد.

با این حال ناکامی در برابر استراتژی انتخاباتی اصلاح‌طلبان که نهایتاً کاندیدای اصلی خود یعنی آقای عارف را به نفع آقای روحانی کنار گذاشتند و با ایجاد موج اجتماعی در روزهای آخر پیروز شدند، اردوگاه اصولگرایان را به تامل واداشت. بویژه آنکه در شهری مانند تهران که به واسطه‌ی حدود 10 سال شهرداری آقای قالیباف تصور می‌شد اصولگرایان رای بالایی داشته باشند، عدم موفقیت او در برابر روحانی این تأمل را مضاعف کرد.(رای آقای قالیباف در تهران نصف آرای آقای روحانی بود)

بنا به طبیعتِ تمام پروژه‌-پروسه‌هایی  که در سیاست به هدف نمی‌رسد، بلافاصله بحث‌ها و گفتگوها در میان اصولگرایان درباره‌ی اینکه دقیقاً چه چیز عامل عدم نتیجه‌گیری بود، بالا گرفت امّا تقریباً بر روی یک گزینه یک اجماع نسبی به وجود آمد و آن "عدم وحدت" بود. بخش مهمی از اصولگرایان به این نتیجه رسیده بودند که چون اصلاح‌طلبان با یک گزینه(آقای روحانی) و اصولگرایان با چهارگزینه (قالیباف، جلیلی، ولایتی و محسن رضایی) در انتخابات حاضر شده‌اند، لذا این مسئله موجب تشتت و شکستن آرای اینطرف و تجمیع آرای مقابل و نهایتاً پیروزی آنها شده است. علیرغم اینکه برخی تحلیل‌گران نیز در کنار مسئله‌ی وحدت به مسائل دیگری مانند سیاست‌ورزی و ... اشاره می‌کردند، اما تمرکز نگاه‌ها به موضوع "وحدت" بود.

همین مسئله موجب شد اصولگرایان انتخابات مجلس در سال 94 را به شکل دیگری پیش ببرند. در حالی که تا قبل از این انتخابات، مسئله‌ی «صالح مقبول» و «اصلح نامقبول یا مقبول» و موضوعاتی از این دست به یک محور اساسی برای مناقشات میان اصولگرایان تبدیل می‌شد، عبرت‌گرفتن از ناکامی سال 92(که دعوا میان قائلان به اصلح بودن جلیلی در مقابل صالح و مقبول بودن قالیباف نقل و نبات این انتخابات بود) باعث شد که اصولگریان در انتخابات 94 هم به لحاظ نظری تعدیل شوند؛ به این صورت که هم رأی‌آور بودن نیز آرام آرام به ملاک‌های اصلح بودن اضافه می‌شد، و هم به لحاظ اجتماعی سعی می‌شد که از مباحث تفرقه‌افکنانه و متفرق‌کننده میان خود تا حد بسیار زیادی فاصله بگیرند. نتیجه‌ی این تغییرات روشن بود؛ اصولگرایان به یک وحدت تقریباً کم‌نظیر در مقایسه با 10 سال قبل از آن در امر انتخابات دست یافتند و یک لیست اصلی در تهران و در بسیاری از شهرستانها از سوی اصولگرایان معرفی شد و لیست‌های جانبی تا حد قابل توجهی در حاشیه بود و در موارد قابل توجهی با استدلال‌های غالباً درست شماتت می‌شد.

امّا نتیجه این بار نسبت به انتخابات 92 تغییر چندانی نداشت. اصولگرایان انتخابات را در تهران واگذار کردند و در کل کشور نیز انتخابات به سود اصولگرایان نبود و عملاً مجلسی اصلاح‌طلب شکل گرفت. هرچند اگر نتیجه را به لحاظ «وزن» و «تناسبی» حساب کنیم، با توجه به آرای کاندیداهای دو گروه، وزن پیروزی اصلاح‌طلبان به اصولگرایان 30 – هیچ نمی‌شود، امّا به هرحال با توجه به سیستم انتخاباتی ایران، عملاً 30 نفر از اصلاح‌طلبان در تهران به مجلس راه‌ یافتند.

بازهم بازار تحلیل‌ها درباره چرایی شکل‌گیری چنین نتایجی در انتخابات به راه افتاد؛ با این تفاوت که این بار بعضاً تحلیل‌های بسیار عجیب و غریبی هم در ضمن آنها تولید می‌شد. مثلاً یکی از اصولگرایان چنین شکستی را نتیجه تغییرات تمدنی در تهران توصیف کرده بود. تحلیل‌هایی از این دست چندان هم نادر نبودند و البته می‌شود حدس زد که چرا بازار چنین گمانه‌زنی‌هایی رونق گرفته بود. اصولگرایان که علت‌العلل ناکامی خود در سال 92 را عدم وحدت می‌دیدند، حالا با وحدت نزدیک به حداکثری شرکت کرده بودند اما نتیجه انتخابات تفاوت خاصی نمی‌کرد و همین مسئله به یک تعجب جدی در میان برخی شخصیت‌ها و تحلیل‌گران این جناح دامن می‌زد. تسنیم در همان مقطع راجع به تحلیل‌هایی که درباره دلایل شکل‌گیری چنین نتیجه‌ای در انتخابات می‌شد، مطلبی با عنوان "تحلیل تحلیل‌های انتخابات 94" نوشته بود که از این لینک قابل مشاهده است. (لینک: https://tn.ai/1038210)

به هر حال این نیز گذشت و انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم در بهار سال 96 فرار رسید. عده قابل توجهی از تحلیل‌گران تصور می‌کردند واقعاً بهار اصولگرایی این بار فرارسیده است. از یک سو آقای روحانی بر اساس برخی نظرسنجی‌های نهادهای نزدیک به خود دست‌کم 40 درصد رأی منفی داشت! (رأی منفی به این معناست که فرد نظرسنجی‌شونده می‌گوید به هرکسی رای دهد به آقای روحانی رای نمی‌دهد) و از دیگر سو گمان برده می‌شد که اصولگرایان رکن دوم مشکلشان را هم یافته‌اند و دیگر مانعی پیش روی نتیجه‌گیری وجود ندارد. بویژه آنکه اوضاع اقتصادی نیز نابسامان بود و برجام به عنوان مهمترین پروژه‌ی سیاسی و ایده‌ی حکمرانی آقای روحانی هم شکست سنگینی را تجربه می‌کرد. دونالد ترامپ هم در آن سو در آمریکا به پیروزی رسیده بود و اساساً فلسفه‌ی حضور دولت آقای روحانی منتفی می‌شد؛ چرا که آقای روحانی می‌گفت بر اساس گفتگو و تعامل با کدخدا که همان آمریکاست می‌توان اقتصاد در ایران را رونق بخشید، حالا هرچقدر هم که مناقشه نظری و تجربی درباره خوب یا بد و ممکن یا غیرممکن بودن آن را کنار می‌گذاشتیم، دست کم حضور فردی مانند ترامپ در آمریکا این استراتژی را به لحاظ پراگماتیک با بن‌بست کامل مواجه می‌کرد.

رکن دومی که تصور می‌شد حالا به آن دست‌یافته‌ شده، توجه به بازی سیاست از «پایین به بالا» بود. برخی شخصیت‌ها و تحلیل‌گران جناح اصولگرا درباره انتخابات اسفند 94 می‌گفتند که آن گمشده‌ی اصلی این بود که هرچند اصولگرایان در سطح سیاسی این جریان به توافق رسیده بودند، اما ارتباطشان با بدنه به این نحو نبود که بدنه اجتماعی و بویژه بدنه ایدئولوژیک و رأی آور این جریان نیز با تصمیمات بالا همراهی کافی را داشته باشند، لذا این بدنه به آن لیست‌های اجماعی اقبال کافی نکرده و تلاش جدی هم برای رأی آوری آن نداشته است.

بر همین مبنا اصولگرایان در انتخابات 96 تصمیم گرفتند که سامانه جمنا(جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی) را راه‌اندازی کنند تا همانطور که از نامش پیداست، جنبه مردمی و توجه به بدنه‌ی اصولگرایان داشته باشد. یعنی این بار اصولگرایان تصمیم‌گرفته بودند تصمیمات پیش از روز انتخاباتشان را هم طی یک سازوکاری به بدنه خود بسپارند. سیستم جمنا به این شکل طراحی شده بود تا طی چند نوبت و در تمام کشور از بین کاندیداها، بر مبنای آرای مجمع عمومی جمنا نهایتاً یک کاندیدای محبوب و رأی آور میان اصولگرایان در انتخابات بماند.

به هر حال در این انتخابات اصولگرایان از طریق جمنا و از طریق تعامل با قالیباف توانستند تنها یکی از دو کاندیدای اصلی خود (یعنی آقای رئیسی) را در صحنه نگهدارند تا آرا متشتت نشود و از سوی دیگر جمنا هم اعلام می‌کرد که پروسه‌ی انتخاب بر اساس نظرسنجی‌ها و کاملاً از پایین به بالا انجام شده؛ لذا به صورت طبیعی تصور می‌شد که هم خلأ سال 92 پر شده و هم دیگر آن اشتباه 94 تکرار نشده است. اما این بار هم نتیجه برای اصولگرایان راضی‌کننده نبود: آقای روحانی با رای بالاتری نسبت به سال 92 پیروز شد و درصد آرای خود را از 50 ممیز هفت صدم درصد در انتخابات 92 به 57 درصد در انتخابات 96 رساند.

اما حالا به هر صورت اصولگرایان بار دیگر یک سامانه‌ی وحدت را طراحی کرده‌اند که به نظر می‌رسد پیچیده‌تر از حالت‌های قبلی است. مهمتر اینکه به نظر می‌رسد این بار هم مسئله‌ی "وحدت" مهمترین و اصلی‌ترین دغدغه‌ی اصولگرایان است.

مسئله‌بودگی وحدت با همه تشکل‌های منسوب به این جریان، برای اصولگرایان به اندازه‌ای است که گفته می‌شود زمان قابل توجهی را برای توجیه و اقناع احزاب گوناگون، حتی آنها که تصور می‌شود بدنه اجتماعی چندانی هم ندارد، برای حضور در این ائتلاف صرف کرده‌اند.

اصولگرایان همچنین در این انتخابات تلاش دارند از طریق سازوکارهایی مانند مجامع استانی و توجه به نظرسنجی‌ها و مکانیزم‌های دیگر به مطالبات و رویکردهای بدنه اجتماعی خود نیز توجه کنند.

از آنجا که اصولگرایان طی یکی دو انتخابات اخیر، به امر وحدت توجه بسیاری کرده‌اند، دست‌کم از این لحاظ که تا حد قابل توجهی می‌تواند مانع تشتت آرا شود، فارغ از جزئیات سازوکار، می‌توان گفت که در امر سیاست رشد داشته‌اند، و نیز از این جهت که به ضرورت اقناع بدنه‌ رأی‌ساز و اجتماعی خود، حداقل بر اساس ادعای خودشان، توجه دارند، می‌توان نمره مثبتی داد.

اما همچنان یک مسئله و پرسش جدی درباره اصولگرایان وجود دارد و آن اینکه آیا اساساً این دو فاکتور (وحدت و سیاست از پایین به بالا در بستن فهرست‌ها) برای پیروزی کفایت می‌کند یا خلأ مهم دیگری در میان است که می‌تواند درباره‌ی نتیجه بسیار تعیین‌کننده‌تر باشد؟

یک چیز این وسط کم است!

به نظر می‌رسد مسئله‌ی مهمی که در انتخابات اخیر در میان اصولگرایان چندان جدی گرفته نشده و حتی درباره فقدان آن «خودآگاهی» کافی نیز وجود ندارد، موضوع «استراتژی» است؛ در شرایطی که در جناح مقابل اصولگرایان(یعنی اصلاح‌طلبان) معمولاً بیشترین مباحثات و فکرها بر سر استراتژی انتخاباتی است،  اما اصولگرایان اغلب بیشترین زمان خود را حتی تا روز انتخابات صرف وحدت می‌کنند و بحث از استراتژی تا حد زیادی در میان آنها تا حد زیادی در حاشیه‌ است.

اصولگرایان هم در انتخابات 92 و هم در انتخابات 94 و 96 تصوّر می‌کردند که حقایق خارجی و واقعیات بیرونی به خودی خود برای اقناع افکار عمومی کفایت می‌کند و نیازی به استراتژی و "سیاست‌ورزی" متناسب با پیچیدگی‌های انتخاباتی نیست. در حالی که در انتخابات 96 برخی تحلیل‌گران و گروه‌ها و رسانه‌ها خطاب به اصولگرایان تاکیدات فراوانی داشتند که باید با یک استراتژی انتخاباتی درست وارد میدان شد، اما اصولگرایان تصور می‌کردند کارنامه منفی آقای روحانی و انسداد استراتژیک او در حوزه حکمرانی و ... به خودی خود کفایت می‌کند تا صرفاً از طریق جلوگیری از تشتت آرا(معرفی یک کاندیدا) و تمرکز بر مسائل اقتصادی، بتوان او را شکست داد. اما تجربه نشان داد که چگونه می‌توان با استراتژی، سازمان را به طور کامل تحت‌الشعاع قرار داد.

محمدباقر قالیباف در سال 92 عملاً پررنگ‌ترین کارنامه را به لحاظ مدیریتی و اجرایی در میان کاندیداها با خود همراه داشت، اما عدم سیاست‌ورزی درست و نیز نداشتن یک استراتژی مناسب موجب شد حتی در تهران نیز در مقابل فردی که سالهای سال از حوزه اجرایی دور بوده و یا اساساً عملکرد اجرایی خاصی هم نداشته، رای کمتری نصیب خود کند. این اتفاق برای اصولگرایان در سال 94 نیز تکرار شد اما در انتخابات 96 پررنگ‌تر بود.

آقای روحانی انتخابات 96 را در شرایطی کاملاً منفی و علیه خود و صرفاً‌ با استراتژی کشاندن رقابت‌ها و جدال‌ها از حوزه‌ی کارنامه به پارادایم «آزادی» و «صلح» از آن خود کرد؛ او در این انتخابات با اظهارات رادیکالی مانند اینکه رقبای من در صورت پیروزی در پیاده‌روها دیوار می‌کشند و یا سخن گفتن از اینکه 38 سال عملکرد رقبا زندان و اعدام بوده، عملاً مناسبات را از بررسی کارنامه‌ی روحانی و مسائل اقتصادی به جدال‌های سیاسی در حوزه آزادی کشاند و اصولگرایان به نظر می‌‌رسید که برای این مسئله هیچ آمادگی از پیش ندارند و تنها مهیای این هستند که با به رخ کشیدن ناکامی روحانی در امر اقتصادی او را شکست بدهند.

احتمال می‌رود نتایج نظرسنجی‌های مختلف که نشان می‌دهد اشتغال و تورم و اصلاح وضعیت اقتصادی، مهمترین مطالبات مردم است غالباً اصولگرایان را به این اشتباه کلیدی می‌اندازد که رمز موفقیت در انتخابات نیز صرفاً تکیه و تمرکز کردن به چنین مسائلی است، در حالی که رقابت‌های گفتمانی بویژه در انتخابات مسئله‌ای به مراتب پیچیده‌تر از چنین تحلیل‌ها و تجویزهای مکانیکی است.

آنچنان که در گزارش پیشین خبرگزاری تسنیم اشاره شد، اصلاح‌طلبان برای دور زدن مهمترین محدودیت خود که همانا مشارکت و مقصر بودن در وضعیت اقتصادی نامناسب کنونی(به جهت ائتلاف و حتی اتحاد با دولت و مجلس فعلی) است، ماه‌هاست که به دنبال استراتژی مناسب‌اند و در یک جمله، به نظر می‌رسد شیفت از گفتمان «توسعه اقتصادی» به «توسعه‌ سیاسی» مهمترین دستور کار آنها باشد. اما از این سو درباره اصولگرایان آنچه کمتر از هرچیز دیگر دیده و شنیده می‌شود داشتن یک استراتژی انتخاباتی مناسب است. ضمن آنکه همچنان که در گزارش تحلیلی پیشین نیز نوشته شد، اصلاح‌طلبان حتی برای پیش‌برد راهبرد خود بیش از خود به خلأ استراتژی در میان اصولگرایان و مهمتر از آن کمک‌های سهوی این جریان به راهبرد اصلاح‌طلبان امید بسته‌اند. همچنان که اخیراً نیز غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی صراحتاً گفت که "خیلی از پیروزی‌های ما نتیجه عملکرد بد رقبای ما بوده است نه اینکه ما خیلی خوب عمل کرده باشیم."

بنابراین به اصطلاح ورزشی‌ها، روی کاغذ شانس برای اصولگرایان بالاتر است، چه آنکه خود اصلاح‌طلبان هم معتقدند که عملکرد نامناسب دولت و مجلس فعلی آنها را از نظر اجتماعی بسیار آسیب‌پذیر کرده، اما بهره‌گیری از این شانس روی کاغذ بیش از هرچیز نیازمند داشتن یک استراتژی انتخاباتی درست و مجهز بودن به تکنیک‌های رقابت است که از آن غالباً به هنر سیاست‌ورزی تعبیر می‌شود.

درباره‌ی اینکه استراتژی اصولگرایان چه چیز می‌تواند باشد قاعدتاً می‌توان از گزینه‌های جدی صحبت کرد، امّا دست‌کم عملیاتی کردن «جوانگرایی» به مثابه‌ی یک «استراتژی» و نه تاکتیک! می‌تواند بخشی از آن باشد. اصولگرایان که خود را نزدیک‌تر به حاکمیت می‌دانند، قاعدتاً در پیش‌برد اهداف راهبردی گام دوم بیشتر و پیش‌تر از سایر گروه‌ها می‌توانند  وارد عمل شوند، امّا تاکنون نسبت به ضرورت‌های «جوانگرایی راهبردی» در میان آنان اقدام خاصی صورت نگرفته است.

برای مطالعه مختصری درباره استراتژی احتمالی اصلاح‌طلبان اینجا را بخوانید. (https://tn.ai/2132344 )

گزارش‌ها درباره‌ی سازمان و استراتژی گروه‌های مختلف سیاسی در روزهای آینده در تسنیم ادامه خواهد داشت و این موضوع شامل به‌روز رسانی‌های تحلیلی درباره گروه‌های پیش‌تر پرداخته‌شده (اصلاح‌طلبان و اصولگرایان) نیز خواهد بود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران