عبدی در نشست «شورش حاشیه بر متن»: اگر رهبری در ماجرای اخیر وسط نمیآمد چیزی باقی نمیماند
فعالی سیاسی اصلاحطلب با اشاره به سخنان رهبری در روز یکشنبه درخصوص تصمیم بنزینی اخیر، گفت: باز هم خوب شد که رهبری وسط آمدند و این ماجرا را جمع کردند. اگر آن یکشنبه نمیآمدند (آن سخنان را نمیگفتند) هیچ چیز دست کسی نمیماند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب عصر امروز در هشتمین جلسه از سلسله نشستهای راهبردی «فهم جامعه ایرانی» که با موضوع "شورش حاشیه بر متن؛ خوانش جامعه شناختی وقایع اخیر کشور" در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، طی سخنانی به اغتشاشات هفتههای گذشته در تهران و برخی شهرهای کشورمان اشاره کرد و با بیان اینکه این اتفاقات یک تحول کیفی در وضعیت جامعه ایران بود، اظهار داشت: این اتفاقات یک نقطه تحول کیفی است و از این به بعد دیگر نمیتوانیم آرایش نیروها، مسائل و روابطشان را در چارچوب گذشته تحلیل کنیم. لذا اتفاق بسیار بسیار مهمی رخ داده که قابل مقایسه با اتفاقات سالهای 96 و 88 نیست.
وی ادامه داد: تقلیل دادن این موضوع به افزایش قیمت بنزین بزرگترین اشتباهی است که ممکن است رخ دهد، این مساله هیچ ربطی به بنزین نداشت. در واقع افزایش قیمت بنزین تنها یک فرصت برای بروز دادن این اتفاق بود البته شاید برخی بر این تاکید کنند که تصمیم در مورد افزایش قیمت بنزین اشتباه بود. من صددرصد با این نظر موافقم. اما این تصمیم اشتباه یک تصمیم ساختاری اشتباه است نه یک تصمیم موردی اشتباه.
این پژوهشگر مسائل اجتماعی بر همین اساس تاکید کرد: مساله بنزین در ایران مهمترین متغیر برای این است که ساخت سیاسی ایران را تجزیه و تحلیل کنیم لذا من میخواهم از سه رویکرد مدیریتی، امنیتی و جامعه شناسی به این موضوع بپردازم.
عبدی با اشاره به رویکرد مدیریتی چنین تصمیمی تصریح کرد: چرا دولت یواشکی این تصمیم را اجرا کرد؟ حتما یک چیزی میفهمد که 12 شب این تصمیم خود را اعلام میکند. این عاملی است که دفعه قبل که میخواست قیمت بنزین را افزایش دهد موجب شد که این کار را نکند. وقتی نگاه میکنیم دو موضوع را بروز چنین اتفاقی میبینیم؛ یکی شکاف در ساخت قدرت و دیگری ناتوانی در اتخاذ تصمیمات ملی است.
"کدام ملتی در دنیا پیدا میشود که با این سطح از تولید، این همه مصرف بنزین داشته باشد. در واقع ما روزانه 100 میلیون لیتر بنزین دود میکنیم. طبیعی است که دولتها تاکنون هیچ کدام نمیخواستند این مساله حل شود و وقتی به کسری بودجه میخورند، فیلشان یاد هندوستان میکند وگرنه این یک امر شناخته شده است که اصلاح قیمت انرژی باید دو شرط داشته باشد. اولی این است که معلوم شود این اصلاح قیمت صددرصد به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به جیب مردم میرود و دوم اینکه این تصمیم در بهترین وضع اقتصادی یک کشور انجام میشود نه در بدترین وضعیت اقتصادی. در نتیجه وقتی تصمیم برای افزایش قیمت بنزین در شرایطی اخذ میکنند که هیچ کدام از این شرایط وجود ندارد آنگاه توقع دارند که دیگران ساکت باشند".
وی در پاسخ به این سوال که چرا دولتها تاکنون نخواستند قیمت بنزین را افزایش دهند؟ گفت: دلیل این مساله رقابتهای مخرب سیاسی در ساخت قدرت است. ملاحظه کردید که وقتی این تصمیم در ساعت 12 شب اعلام شد از یک دقیقه بعد خمپاره و موشکی بود که عیله این تصمیم در فضای مجازی از درون ساخت قدرت شروع به پرتاب شد. برای اینکه اساسا چنین ساختاری آماده این تصمیم نیست اما از آن طرف هم نمیتواند چنین تصمیم نگیرد. ادامه آن روند -قیمت قبلی بنزین- یک فاجعه تمام عیار اقتصادی بود. لذا دولت نه میتوانست آن وضعیت را ادامه دهد و نه میتوانست تصمیم افزایش قیمت را بگیرد و نه حتی میتوانست این تصمیم را به عرصه عمومی بیاورد.
این تحلیلگر و فعال سیاسی برهمین اساس گفت: دلیل اینکه نمیتوانست به عرصه عمومی بیاورد این بود که به محض اینکه این تصمیم را به عرصه عمومی بگذارد، گیر میکند. به عنوان مثال ملاحظه کردید که خود مجلس مصوب کرده بود که قیمت بنزین به 90 درصد فوب خلیجفارس برسد اما اولین کسانی که با تصمیم افزایش قیمت بنزین مخالفت میکنند، همین مجلسیها هستند. چون در اینجا منافع ملی حاشیه است.
عبدی همچنین با طرح این سوال که چرا دولت این تصمیم را به جلسه سران سه قوه میبرد؟ گفت: چون دولت فکر میکند که نمیتواند چنین کاری را به تنهایی انجام دهد. این موضوع فقط مربوط به قیمت سوخت نیست. دولت در روابط خارجی خود هم همین گونه است. در تمام تصمیمات دیگر هم همین قاعده حاکم است. یعنی سیستم تصمیم گیری مملکت به دلیل تنشهای موجود نه بین مردم و حکومت بلکه به دلیل تنش در ساخت قدرت قفل شده است.
وی افزود: قیمت بنزین یک وضعیتی داشت که خود را به سیستم تحمیل کرد در حالیکه ما دهها بنزین دیگر مثل قیمت ارز داریم که باید فکر به حالش میشد اما نشد. در همین قیمت ارز باید بگویم طبق قانون قیمت ارز باید سالانه متناسب با تورم، رشد اقتصادی و نقدینگی تعدیل شود اگر این کار اتفاق میافتاد دقیقا در همان سالی که قیمت ارز افزایش یافت و در نهایت دولت قیمت 4200 را اعلام کرد، قیمت ارز به صورت عادی و بر اساس قانون 5 هزار و 200 تومن میشد. اما این کار نشد. جالب است که دولت در همان ایام افزایش قیمت ارز همواره افتخار میکرد که قیمت ارز را پایین نگه داشته است اما بعد که چوب افزایش آن را خورد، متوجه شد که برای پایین نگه داشتن قیمت ارز، سر چه کسی کلاه گذاشته بود.
" بنابراین یک بخشی از کل ماجرا به ساخت تصمیمگیری در ایران برمیگردد. شکافی که درون سیستم وجود دارد، شکاف بسیار حاد و شدیدی است. در ادبیات آنها هم دیده میشود. مجلسی که خودش چنین قانونی تصویب کرده اعلام میکند که میخواهد طرح دو یا سه فوریتی بیاورد تا قیمت بنزین را به قبل برگرداند. باز هم خوب شد که رهبری وسط آمدند و این ماجرا را جمع کردند. اگر آن یکشنبه نمیآمدند (آن سخنان را نمیگفتند) هیچ چیز دست کسی نمیماند".
این فعال سیاسی در خصوص شکاف درون ساخت قدرت خاطرنشان کرد: اولا اینکه این شکاف برای امروز نیست و به مرور که جلو آمده، تشدید شده است. ریشه آن هم در تناقضاتی است که در ساخت سیاسی ما وجود دارد. در واقع این تناقضات اوایل انقلاب برجسته نمیشد. چون در اوایل انقلاب، جمهوریت و رای مردم عینا اسلامیت میشد اما به مرور جمهوریت و اسلامیت به این راحتی با هم جمع نمیشوند و چون سیستم نمیتواند حلش کند، دچار تناقضات عجیب و غریب میشود.
عبدی ادامه داد: اولین تناقض این است که رئیسجمهورها در انتهای کار خود دچار بحران شده و اپوزسیون میشوند. اینها مسائل فردی نیست که بگویم این رئیسجمهور آدم بدی بود و دیگری خوب است. هرکسی خوبیها و بدیهایی دارد اما حق نداریم پدیدههایی که تکرار میشوند را به روانشناسی فردی تقلیل دهیم. همچنین یکی دیگر از تناقضات عجیب و غریب در مورد یکی از مهمترین شعارهایی است که از ابتدای انقلاب در مورد مبارزه با فقر و حمایت از مستضعفین داده میشود اما به مرور نه تنها فقر کم نشد بلکه از آن طرف هم برجهای چند ده طبقه و پورشه و... در حال زیادشدن است. اینها نشان میدهد که برخلاف خواست سیستم چنین اتفاقاتی میافتد چون متوجه نیستند که سیاستهایی که میگذارد، مقوم این مسائل است. یکی دیگر از این تناقضات سیستم بودجه کشور و اتکای آن به نفت است. از ابتدا دائم میگفتند این اتکا باید از بین برود اما روز به روز اتکای بودجه به نفت بیشتر میشود. این فقط وابستگی نیست بلکه اقتصادی که تولید کردیم به صورتی است که دیگر نمیتواند در برابر تکانهها از خود مقاومت نشان دهد.
وی در ادامه سخنان خود تاکید کرد: بنابراین رویکرد مدیریتی تصمیم افزایش قیمت بنزین و اینکه مدیریت نتوانست در این زمینه تصمیم درست بگیرد که حتما هم همینطور است، ریشه در روابط درون ساخت قدرت دارد. اینگونه نیست که آقای روحانی نفهمد که چه کاری میکند. ممکن است عدهای بگویند دولت تعمدا چنین تصمیمی گرفته است. پس رئوسای جمهور قبلی چی؟ بنابراین این شکافهایی که درون ساخت قدرت وجود دارد باعث تصمیمگیری یکسان شده و وقتی این شکافها زیاد شد، پیام روشنی به مردم داد که شما رفتار خود را بکنید.
این تحلیلگر سیاسی در ادامه سخنان خود از به رویکرد امنیتی اتفاقات گذشته هم اشاره کرد و در این زمینه گفت: این موضوع برای خیلیها جذابیت دارد و همه به دنبال این هستند که بدانند این اتفاقات زیر سر چه کسانی بود؟ آیا سلطنتطلبها بودند، کار عربستان و اسرائیل و.. بود؟ این افراد از داخل کشور بودند یا از خارج خط میگرفتند؟ و...اما باید بدانیم که این رویکرد خیلی کلیدی است. دو حالت هم وجود دارد. یکی اینکه این اتفاقات توطئهچینی از جایی بوده و عده قابل توجهی هم با آنها همراهی کردند. حتی برخی میگویند این خرابکاریها مربوط به کسانی است که قبلا آموزش دیدند. در هر حال اگر چنین چیزی باشد، این شکستی برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور است.
عبدی با بیان اینکه دستگاه اطلاعاتی ایران دستگاه قوی در منطقه است و خود را اثبات کرده، ادامه داد: اگر دستگاهای اطلاعاتی چنین چیزی را بپذیرند قبل از اینکه بخواهند هرچیزی را اثبات کنند، شکست خودشان اثبات میشود. همچنین اگر چنین چیزی باشد دلیل آن تمرکز بیش از حد نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بر نیروهای مدنی مثل روزنامهنگاران و NGOها و...است. در واقع وقتی چنین موضوعاتی وقت و انرژی تو را میگیرد آن وقت نمیتوانی بفهمی در کف جامعه چه ارتباطاتی شکل میگیرد و این یک شکست است.
وی افزود: اما اگر احتمال اول نباشد و بگویند این اتفاقات گیر و پیچ امنیتی و اطلاعاتی نداشته و مردم عصبانی بودند و کاری کردند، این هم باز یک شکست برای دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی است چون دستگاه امنیتی یک جامعه برای همین موقعها است تا نبض جامعه را بگیرد و ببنید چه مسائلی در آن در جریان است. البته واقعیت این است که هیچ نظامی که مبتنی بر کنترل امنیتی باشد، نمیتواند این نبض را بگیرد. در جوامع دیگر این نبض به صورت آشکار در رسانهها و.. بیان میشود و دیگر به این چنین جاهای وحشتناکی نمیرسد.
این پژوهشگر اجتماعی در باره ارزیابی خود در این زمینه هم گفت: به نظر من احتمال دوم قویتر است و هیچ چیز امنیتی به معنای اینکه یک توطئه دقیقا طراحی شده بوده باشد، وجود ندارد. نه اینکه کسانی اصلا در کار نبودند، چون در اینگونه اتفاقات همیشه یک عده هستند که سوار ماجرا میشوند و کارهایی میکنند. البته برای من مهم نبود که یک عده آمدند و آتش زدند، برای من سکوت ناظران مهم بود و آنچه باید به آن بپردازیم این است که چرا دیگران در برابر این اتفاق سکوت کردند و هیچ مقاومتی در برابرش انجام ندادند. اینجا نکته اساسی است که دستگاهای امنیتی و اطلاعاتی و تحلیلی کشور باید به آن بپردازند. اینها هم مسائلی است که میشد در نظرسنجیها به آنها پی برد.
عبدی ادامه داد: بنیاد اصلی آن هم بیاعتمادی و نداشتن امید به آینده است. اتفاق بدی هم که افتاده، کم شدن امید اجتماعی و امید فردی است. هر دو نوع امید اهمیت دارد و به نظر من در حال حاضر امید به آینده هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی پایین آمده است. در کنار آن کاهش اعتماد هم رخ داده است. وقتی قضیه فساد به این شکل اعلام میشود، شاید همه در خود فکر کنند، مردم میگویند: "به به چه مبارزهای با فساد میشود". اما مردم اصلا اینگونه فکر نمیکنند. تازه میگویند: "فقط انقدر از فساد را کشف کردند، بقیه فسادها را نمیخواهند رو کنند". لذا در محیطی که اعتماد وجود ندارد، اگر بهترین اقدامات هم رخ دهد، باز ممکن است در ذهن عامه تعابیری متفاوتی از آنچه که در بطن موضوع وجود دارد، شکل بگیرد.
وی در مورد رویکرد جامعهشناسی این اتفاقات گفت: جامعه ایران در شرایط کنونی با دو حاشیه مواجه است. اولی حاشیه سیاسی- فرهنگی است که بخش عمده خود را در سبک زندگی، ارزشهای فردی و مشارکت در حوزههای مختلف نشان میدهد. از آنجا که تعداد قابل توجهی از افراد به ویژه در سالها 84 تا 92 به این نتیجه رسیدند که حذف شدند و به حاشیه رانده شدهاند، وقتی به مرور قدرتمند شدند و سال 88 فرصتی گیر آوردند، به یک شکلی خودرا نشان دادند. برای من بیش از آنکه در مساله 88، موضوع انتخابات مهم باشد، همین وجهاش مهم بود.
این پژوهشگر اضافه کرد: در سال 96 هم افرادی خود را نشان دادند که چیزی برای از دست دادن نداشتند، یعنی سطوح مشارکت کننده در این اعتراضات غالبا افراد بیکار و کسانی بودند که راهی برای زندگی کردن نداشتند و چشماندازی برایشان وجود نداشت. در سال 98 هم این دو گروه بهم رسیدهاند. شاید مشارکتشان هم سنگ نباشد، اما به هم رسیدند. اما اتفاقاتی که در سال 98 رخ داد، این است که مساله حاشیه ضعیف و فقیر خیلی کلیدیتر شده است.
عبدی با اشاره به برخی آمارهای جمعیتی که معتقد است به آنها توجهی نشده است، تصریح میکند: رشد جمعیتی تهران در سالهای اخیر بسیار کم بوده و سالانه کمتر از 100 هزار نفر به جمعیت مناطق 22 گانه تهران اضافه میشود. اما شهرهای اطراف تهران که در این اتفاقات هم بدترین مناطق به لحاظ آشوب بودند، طی ده سال 85 تا 95 رشد جمعیتی حدود 25 تا 200 درصد داشتهاند. در حالیکه رشد جمعیتی شهر تهران 8 تا 10 درصد بوده است که این جمعیت زاد و ولد ساکنان تهران است و مهاجرتی به این شهر نشده است. بنابراین شهری که حدود 200 درصد رشد جمعیت داشته یعنی بنیانهای اجتماعی آن ثباتی ندارد. این وضعیت به لحاظ فرهنگی و اجتماعی است.
وی در مورد وضعیت اقتصادی کشور بخصوص مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ گفت: این اتفاق در شرایط بسیار بدی رخ داد که کشور رشد اقتصادی جدی نداشت. کل رشد اقتصادی از سال 90 تاکنون 7 درصد است که به زور به میانگین سالانه یک درصد میرسد. اگر برحسب سرانه هم حساب کنیم، 3 درصد هم منفی است. این رشد اقتصادی خود را در همه جا نه فقط در جیب من بلکه در جیب شهرداری هم نشان میدهد. لذا زیرساختهای این رشد 200 درصدی جمعیت از کجا هستند؟ بسیاری از این شهرهایی که در حاشیه شهرهای بزرگ درست شدند، هیچ زیرساختی برای جمعیت خود نداشتند.
"مثلا شهر صدرای شیراز که اتفاقات اخیر در آن بسیار گسترده است، تا چند سال پیش یک بیابان بود و طی مدت اندکی به شهری با 200 هزار جمعیت تبدیل شد و ساکنان آن عموما مهاجر و عشایر هستند. لذا بخش عمده برنامههای شیراز مربوط به شورش این بخشها است که بقیه هم با آنها همراهی کردند".
این فعال سیاسی در مورد آمار بیکاری و درآمد هم گفت: همه در چند سال اخیر شنیدیم که بیکاری زیاد نشده است. اما همان مرکز آماری که میگوید نرخ بیکاری زیاد نشده و کم شده است، یک آمار دیگری هم دارد که کسی به آن توجه نمیکند و آن "نرخ فعالیت" است. در واقع نرخ بیکاری در کنار نرخ فعالیت مساله اصلی است. در سال 84 نرخ فعالیت 41 درصد بوده و این نرخ در سال 90 به 36 درصد رسیده است. یعنی پایین آمده است.
عبدی در ابتدا به آمار شاغلان اشاره کرد و گفت: تعداد شاغلان از سال 85 تا 90 حدود 100 هزار نفر کم شده است. همچنین از سال 84 تا 96 هم فقط سه میلیون نفر به افراد شاغل اضافه شده است. در واقع اگر طبق روند سالهای 75 تا 85 ادامه میدادیم، در حال حاضر باید 5 میلیون شغل علاوه بر شغلهای قبلی میداشتیم که الان این 5 میلیون شغل وجود ندارد. با اینکه تعداد جوانان 15 تا 29 در این فاصله کم شده است اما میزان بیکاری آنها هم بالا رفته است. اینها همه دارند از حوزه فعالیت بیرون میروند.
وی اضافه کرد: در حوزه فعالیت به کسی که طی یک هفته گذشته دنبال کار بوده باشد و شغلی پیدا نکرده باشد، بیکار میگویند، در غیر اینصورت آن فرد خانهدار محسوب میشود و آن فرد را اصلا بیکار محاسبه نمیکنند. برای همین آمار بیکاری زیاد نشده است. همچنین آمار بیکاران ما در گذشته در بین بیسوادان بود اما الان بیشترین شاخص بیکاری در بین مردان دارای مدرک کارشناسی است، اینها وقتی در جامعه میآیند و میبینند کاری ندارند، اصلا دنبال کار نمیروند و وقتی دنبال کار نروند، خانهدار محسوب میشوند. بنابراین اگر آمار این افراد را هم اضافه کنیم، آن وقت خواهید دید که نرخ بیکاری به 35 تا 40 درصد میرسد.
این تحلیلگر سخنان خود را اینگونه ادامه داد: همچنین متناسب با سطح توسعه اقتصادی ایران نرخ فعالیت باید بالای 46 درصد باشد یعنی باید 6 تا 7 درصد این جمعیت را به شاغلان اضافه کنید، آن موقع میبینید که نرخ فعالیت وحشتناک بالا میرود. این در حالیست که درآمد هم پایین آمده و تورم هم سرجای خود است، آن وقت با یک لشکر طبقه پایین جامعه مواجه هستیم که نمیتوان کاری در برابر آنها کرد.
عبدی با بیان اینکه یک نرخ دیگری که در آمار داریم، وضعیت شغلی است، گفت: در این چندین سال، بارها در این زمینه تذکر دادم اما کسی توجه نکرد. یکی از نکاتی که باید بدانیم، این است که فرد شاغل را با چند متغیر توصیف میکنند که یکی از آنها وضعیت شغلی است که شامل کارفرما، مزدبگیر بخش خصوصی، مزدبگیر بخش دولتی، کارکن مستقل یا کارکن فامیلی میشود. در کشورهایی که ثبات اجتماعی دارند، سهم کارفرما و مزد و حقوقگیر دولتی و خصوصی بسیار بالاست. بدترین کشورها هم کشورهایی هستند که سهم کارکن مستقل یعنی کسی که مزد از جایی نمیگیرد، بالا باشد. با روند توسعه کارکن مستقل پایین میآید.
وی با اشاره به آماری در این زمینه خاطرنشان کرد: تعداد کارفرما در سال 55، 180 هزار نفر بود که این رقم در سال 84 به یک میلیون و دویست و در حال حاضر به 900 هزار نفر رسیده است. کارکن مستقل هم از 2 میلیون و 800 هزار نفر در سال 55 به 4 میلیون و 400 هزار نفر در سال 65 و 5 میلیون و 200 هزار نفر در سال 75 و 6 میلیون و 200 هزار نفر در سال 85 و 8 میلیون و 400 هزار نفر در حال حاضر رسیده است. یعنی روند شغلی ما کلا خلاف ثبات اجتماعی است. در واقع نمیتوانیم، تولید شغلی کنیم که مزد و حقوقگیری را توسعه دهیم.
این فعال سیاسی تصریح کرد: بدترین قسمت آن در اینجاست که مزد و حقوق بگیر عمومی از یک میلیون و 600 هزار نفر در سال 55 به به 4 میلیون نفر در سال 84 میرسد و از سال 84 تا کنون 200 هزار نفر هم کمتر شده است در حالیکه رشد جمعیت بیشتر شده است. در مورد کارکن فامیلی هم این اتفاق رخ داده است. بنابراین این ساختار شغلی کلا مخرب ثبات اجتماعی است و متاثر از یک نوع سیاستهای توسعه اقتصادی و اجتماعی است.
عبدی در پایان سخنان خود تاکید کرد که گرچه به لحاظ مدیریتی مساله افزایش قیمت بنزین اشتباه بوده است اما این اشتباه به ساختار نظام تصمیمگیری کشور ارتباط دارد و به لحاظ امنیتی هم حتما شکست وجود داشته است.
انتهای پیام/