نگاهی به مستند «صدسال تنهایی»/ راه «رستگاری» در سختی و بلا پیدا کردم
سفری ۴۵ روزه به محرومترین نقطه ایران سرنوشت مردی را رقم زد که حالا نامش با عنوان «زندهیاد» بر سر در تمام اماکن همان منطقه حک شده است.
خبرگزاری تسنیم- علیرضا رحیمبصیری
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مستند «صد سال تنهایی» به کارگردانی مهدی فارسی و تهیهکنندگی محمدعلی فارسی در سیزدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت به نمایش درآمد و با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان روبهرو شد به طوری که توانست در بین 5 فیلم برتر جشنواره از نگاه مخاطبان مردمی تا انتهای روز چهارم قرار بگیرد؛ در زیر نگاهی به این مستند داریم؛
نام «بشاگرد» برای کسانی که در سالهای ابتدایی انقلاب در دهه 60 فیلمها و مستندهای آقا مرتضی آوینی را دنبال میکردند نامی آشنا است؛ نامی همراه با محرومیت کامل و مردمی که حتی از اولین حقوق خود برای زندگی کردن بیبهره بودند؛ دوربین آقا مرتضی آوینی جز اولین رسانههایی بود که به بشاگرد وارد شد و محرومیت این منطقه را در قالب فیلمهایی از جمله فیلم مستند «گمگشتههای دیار فراموشی» که با صدای گرم او رنگ پیدا کرده بود روایت کرد؛ مستندهایی که بیش از همه یک نفر را خیلی تحت تاثیر خود قرار داد؛ عبدالله والی.
سال 1360 و در بحبوحه جنگ با رژیم بعث عراق است. حاج عبدالله والی مانند خیلی از رزمندگان و عاشقان امام مشغول خدمت در جبهه است اما گویا تقدیر زندگی حاج عبدالله در جای دیگری نوشته شده است و آن هم جایی نیست به جز «بشاگرد»؛ اولین آشنایی او با این منطقه در قالب یک ماموریت همراه با تیمی 30 نفره است؛ جایی که پس از طی کردن یک مسیر پرخطر وارد جایی میشود که به گفته خودش صدسال از مناطق دیگر عقب مانده است و هیچ کس هیچ سراغی از آن نگرفته است؛ مردمی گرفتار در خانههای کپری که نه میدانند مدرسه چیست و نه تابهحال رنگی از پزشک را دیدهاند؛ اغلبشان به بیماریهای مختلف دچار هستند و مردن یک کودک 4-5 ساله برای پدر و مادرش خیلی اتفاق خاصی به شمار نمیرود؛ مستند «صدسال تنهایی» با همین صحنهها آغاز میشود و اوج محرومیت را در نقطهای نشان میدهد که حالا پای عبدالله والی را بر روی خاک گرم و سوزانش احساس میکند.
اولین سفر حاج عبدالله والی به بشاگرد 45 روزه است؛ پایان این سفر نسبتا طولانی با یک تصمیم بزرگ همراه است؛ «حاج عبدالله والی جبهه نبرد خود را به جای شلمچه، آبادان و خرمشهر، بشاگرد انتخاب میکند و از این پس به جای اسلحه و تیربار، بیل و کلنگ را در دستان او خواهید دید»؛ تصمیمی که نه تنها تا پایان جنگ بلکه تا 23 سال بعد از اولین سفر او به بشاگرد ماندگار مانده و نام این رزمنده را تا بهابد بر سردر مدرسهها، درمانگاهها و اماکن بشاگرد حک میکند.
اگر بخواهیم مستند «صدسال تنهایی» را مورد بررسی قرار بدهیم، باید آن را در 3 بخش دنبال کرد و در بخش اول فیلم باید به چند سری تصویر مهم اشاره کرد؛ اولین تصاویر، مستندهای شهید آوینی است که بشاگرد و محرومیتش را به تصویر کشیده است؛ هنوز هم همان گرما را دارد و شنیدن صدای آقامرتضی بر روی این فیلمها، حال و هوای روایت فتح را برایمان زنده میکند؛ بخش دوم تصاویر، صحبتهای عبدالله والی از حضور او در بشاگرد و مشاهده محرومیت آن است؛ تصاویر قوی آرشیوی که در سال 72 ضبط شده و کل ماجرای بشاگرد را از زبان او روایت میکند؛ این تصاویر حالا در اختیار تیم تولیدکننده قرار گرفته و آنان نیز به خوبی از این گنیجنه استفاده میکنند؛ در نهایت بخش سوم نیز به تصاویری از طبیعت بشاگرد اختصاص دارد که با صدای گرم راوی همراه شده است.
در بخش دوم فیلم، کارگردان به نمایش فعالیتهای حاج عبدالله والی در بشاگرد میپردازد؛ از این جا به بعد است که نقش او به عنوان منجی بشاگرد به خوبی برای مخاطب روشن و واضح میشود؛ او برای آباد کردن بشاگرد نیاز به نیروی کمکی دارد و در اولین گام با دعوت تعدادی از بازاریان تهران تلاش میکند هزینههای لازم برای خرید مصالح را فراهم کند؛ سپس نوبت به تسخیر قلبهای دانشگاهیان و دانشآموزان میرسد که به عنوان نیروهای جهادی دوشادوش حاج عبدالله والی کار جهادی انجام داده و روز به روز وضعیت عمرانی این منطقه را بهبود ببخشند؛ در نهایت نیز نوبت بهکارگیری جمعیت زیادی از نیروهای متخصص معلم، پزشک، پرستار و ... فرا میرسد تا بشاگرد صدسال تنهایی و انزوا را به سرعت جبران کند.
بخش پایانی فیلم نمایش نتایج بیش از 23 سال خدمت حاج عبدالله والی در یکی ازمحرومترین مناطق ایران است؛ حالا بیش از دو دهه از اولین سفر حاج عبدالله والی به بشاگرد گذشته است؛ مسیر 48 ساعته از یک روستا به روستای مجاور به تنها 3 ساعت رسیده است، همان کودکان کپرنشین سالها قبل که روزگاری جانشان را به آسانی از دست میدادند، دکتر، مهندس، معلم و مدیر بشاگرد شدهاند، کشاورزی در آن رونق یافته و ساختمانهای مجهز مدرسه، بیمارستان، راهداری و ... بشاگرد به چشم میخورد؛ همه اینها به برکت حضور مردی است که بشاگرد را عوض کرد اما خودش شبیه به آنان شد؛ به برکت آرمانهای مقدس انقلاب اسلامی است که چنین افرادی را برایمان هدیه آورد تا حالا به وجودشان افتخار کنیم و نامشان را با عنوان «زندهیاد» بر سر در تمام اماکن سردشت و بشاگرد ببینیم؛ نام عبدالله والی همچون چمران، باکری، همت و هزاران مرد بزرگ دیگر در یاد و خاطره این کشور ماندگار است اما چه قدر حیف که 14 سال بعد از دست دادنش اولین فیلم مستند از او ساخته شد؛ هنوز راه زیادی تا شناخت مردان بزرگ کشورمان داریم؛کسانی که رنج و درد را به جان خود خریدند تا ما راحت زندگی کنیم؛ به قول خود حاج عبدالله در همان فیلم آرشیوی که میگفت «راه رستگاری را در جایی پیدا کردم که سختی و بلا بود».
انتهای پیام/