اصفهان| روایتی از زندگی بانوی کارآفرینی که تا ۲۵ سالگی بیسواد بود
زنان بسیاری از طریق نهضت سواد آموزی باسواد شدند، سختیها و تلخیهای راه سبب نا امیدی آنها نشد، بسیاری از آنها به پیشرفتها و موفقیتهای بزرگی رسیدند و حالا تجارب خود را در اختیار جوانترها قرار میدهند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، این روزها از باسواد شدن کسانی میگوییم که روزی توانایی خواندن و نوشتن نداشتند و اکنون خود را بینا و آگاه دیده و جشن باسوادی گرفتهاند، از آدمهایی میگوییم که به هر دلیلی در مدرسه نتوانستند به کسب تحصیل و علم بپردازند و نهضت سواد آموزی فرصتی را برای آنان فراهم کرد تا بتوانند آنها نیز مانند دیگران سواد بیاموزند و جزء جمعیت باسواد کشور به حساب بیایند.
40 سال پیش فرمان تشکیل نهضت سواد آموزی توسط امام خمینی (ره) صادر شد، شاید آن روز کسی تصور نمیکرد که امروز بیشتر از 97 درصد مردم استان اصفهان باسواد باشند و بدون شک این درصد در کشور نیز چشمگیر است. از زمان صدور این فرمان تا کنون تلاشهای بسیاری صورت گرفته است و جمعیت زیادی از مردم نیز باسواد شدهاند.
دهه پنجاهیها و شصتیها بیشتر به خاطر میآوردند زنان و مردان جوانی که به درب منازل میآمدند و بیسوادان را به فرا گرفتن سواد در نهضت سوادآموزی دعوت میکردند و در این راه از فرزندان محصل آنان نیز کمک میگرفتند.
عدهای از بیسوادان به دلیل اصرار فرزندان خود در کلاسهای نهضت سوادآموزی شرکت کردند و پس از آن به درس و ادامه تحصیل علاقهمند شدند. عده زیادی از آنها نیز توانستند تحصیلات خود را در دانشگاهها ادامه داده و موفق شوند.
یکی از کسانی که از 25 سالگی یادگیری سواد در نهضت سواد آموزی را آغاز کرد زنی است به نام فاطمه؛ او در این سن صاحب 4 فرزند بود که بزرگترین آنها 10 سال داشت، دختری که در مقطع چهارم تحصیل میکرد و آرزوی باسواد شدن مادر را در سر میپروراند.
اصرار دختر فاطمه سبب شد تا او در نهضت سوادآموزی ثبت نام کرده و به درس خواندن بپردازد، در ابتدا چندان تمایلی به درس و مشق نشان نمیداد اما به مرور و در زمان نسبتاً کوتاهی چنان به درس و باسواد شدن علاقهمند شد که دیگر چیزی نمیتوانست در این راه مانعش شود.
فاطمه همپای فرزندان خود، به درس خواندن مشغول شد. او هم کدبانوی خانه بود و هم مادر فرزندانش، تمام امور منزل را و فرزندانش را انجام میداد و سپس به درس خواندن مشغول میشد. استعداد خوبی هم داشت.
با فاطمه؛ زنی که از طریق نهضت سوادآموزی، تا مدارج دانشگاه ادامه تحصیل داد به گفتوگو نشستیم و ادامه ماجرای باسواد شدن را از زبان او خواهیم خواند.
روایتی از زندگی زن موفقی که تا 25 سالگی بیسواد بود
فاطمه در پاسخ به سئوال خبرنگار تسنیم پیرامون ماجرای باسواد شدنش لبخند زیبایی زد و گفت: وقتی که متوجه شدم چقدر به درس خواندن علاقه دارم به خودم و خدای خودم قول دادم که تا جایی که میتوانم درسم را ادامه دهم و آدم مفیدی شوم، اصلاً سن و سالم برایم مهم نبود، آن روزها یک زن 25 یا 30 ساله با وجود 4 بچه دیگر جوان به حساب نمیآمد و خیلیها به من میگفتند که به جای درس خواندن به بچههایت برس و هر بار با حرفهایشان مرا ناراحت میکردند اما من در جواب همه آنها فقط سکوت کردم.
وی افزود: بچههایم خیلی دوست داشتند که من باسواد شوم، میگفتند که نزد همکلاسیهایشان خجالت میکشند که بگویند مادرمان بیسواد است. من هم به آنها گفتم که تمام تلاشم را برای باسواد شدن خواهم کرد. کلاس اول و دوم را با موفقیت پشت سر گذاشتم که تصمیم گرفتم هم درس بخوانم و هم خیاطی یاد بگیرم. به خیاطی علاقه زیادی داشتم اما چون سواد نداشتم به من میگفتند که نمیتوانی در کلاسها شرکت کنی. زمانی که کمی باسواد شدم و میتوانستم الگو بکشم بازهم به آموزشگاه خیاطی رفتم و ثبت نام کردم.
فاطمه ادامه داد: کارم خیلی سنگین شده بود، تربیت و پرورش بچهها، رسیدگی به امور خانه و پخت و پز و شستوشو، درسهای بچهها، درس خودم و حالا هم خیاطی. اما خدا کمک کرد و خانوادهای به من داد که از این پیشرفت من استقبال کرده و بسیار تشویقم میکردند.
وی بیان کرد: همسرم هم مرا حمایت میکرد اما به خاطر ساعت کاریاش نمیتوانست در کارهای خانه به من کمک کند، اما همینکه تشویقم میکرد برایم خیلی ارزش داشت و قوت میگرفتم. در کنار درس خواندن خیاطی هم کم کم یاد گرفتم. بیشتر شبها تا 3 یا 4 بیدار بودم و کارهای عقب افتادهام را انجام میدادم، نمیخواستم در انجام هیچ کاری کوتاهی کنم.
سالهای سخت و تلخی را پشت سر گذاشتم
فاطمه اظهار داشت: سالهای سختی را پشت سرگذاشتم، همسرم دو سال بعد از آغاز به یادگیری خیاطی من از دنیا رفتند و ما را تنها گذاشتند؛ رفتن او غم بزرگی بر دلمان گذاشت تا به خودمان آمدیم و باور کردیم که او دیگر در میان ما نیست بیشتر از یک سال طول کشید اما تصمیم گرفتم خودم بالای سر بچهها و زندگیام باشم و هرطور شده هم آنها و هم خودم را به یک جایی برسانم.
وی افزود: بچهها و من درس میخواندیم و من کلاسهای خیاطی را از سر گرفتم. کم کم از همسایهها سفارش لباس و فرم مدرسه و مقنعه قبول میکردم و آنها هم راضی بودند. خیاطی کار هر روزم شده بود. دیپلم که گرفتم خیاطی را هم به صورت حرفهای یاد گرفته بودم؛ مشتریهایم بیشتر شده بود و درآمدم نیز افزایش پیدا کرده بود اما من میخواستم کارم را رونق بیشتری بدهم.
فاطمه ادامه داد: تصمیم گرفتم یک از اتاقهای خانه را به آموزشگاه تبدیل کنم و خیاطی را به دختران جوان آموزش بدهم، استقبال خوبی از این کلاسها شد و من هم آموزش میدادم و هم سفارش قبول میکردم. تا اینکه وقتی که یکی از شاگردانم با من در مورد لباس عروسیاش حرف زد و میخواست که برایش بدوزم به ذهنم رسید که کارگاهی دایر کنم و سفارش لباس عروس و لباس مجلسی قبول کرده و انجام دهم.
تاسیس کارگاه خیاطی و اشتغال به کار چند بانو
وی بیان کرد: دورههای لازم را دیده بودم و مدرک فنی و حرفهای نیز داشتم؛ فقط تنها مشکلم مکان بود، 7 ماه طول کشید تا توانستم با همکاری یکی از آشنایان وام بگیرم و مکانی اجاره کنم و مقداری وسایل بخرم. پول کم آورده بودم مقداری طلا که یادگار همسرم بود فروختم و کارگاه را راه انداختم. چند نفر را نیز به کار گرفتم تا با همکاری هم آنجا را اداره کنیم.
فاطمه گفت: من فوق دیپلم حسابداری را در دانشگاه آزاد گرفته بودم بنابراین کارهای حسابداری و مدیریت کارگاه را خودم انجام میدادم و سه همکار دیگرم کارهای برش کاری، اتو کاری و قبول سفارشها و اندازهگیریها را انجام میدادند.
وی ادامه داد: اوایل سفارش زیادی نداشتیم، یک سال اول حتی ضرر هم کردم اما از پا ننشستم و کوتاه نیامدم، تبلیغ کردیم و خودمان را معرفی کردیم. سفارشها از کم شروع شد و بعد از 3 سال اوضاع رو به بهتر شدن رفت و از سال چهارم با یاری خدا اوضاع خیلی خوبی را تجربه کردیم.
وی گفت: دختر بزرگم در دانشگاه طراحی دوخت و لباس خواند و او هم به جمع ما اضافه شد و حالا که در سن 58 سالگی هستم با 4 همکار و دخترم یک کارگاه خیاطی را اداره میکنیم و درآمدمان آنقدر هست که هم میتوانیم مزد بچهها را بدهیم و هم اجاره کارگاه را. مردم دیگر ما را میشناسند و قبول دارند ماهم تمام تلاشمان را میکنیم که کارها را به نحو احسن انجام دهیم.
دوخت نخستین لباس عروس و پیشرفت در کار
فاطمه خاطرنشان کرد: نخستین لباس عروس را برای همان شاگردم رایگان دوختم، او وسایل مورد نیاز را خرید و من برایش دوختم و به عنوان هدیه عروسی به او تقدیم کردم، همه مهمانان از لباس او خوششان آمده بود و تعریف میکردند و این برای من دستمزد خیلی خوبی بود. نخستین کارم بود و تشویق آنها برایم مهم بود.
وی گفت: یادم میآید که روزها و شبهای خیلی سختی را پشت سر گذاشتم، حرفهای تلخ زیادی شنیدم اما همانها که آن روزها حرفهای تلخ میگفتند امروز مرا تحسین میکنند. من در نبود همسرم به تنهایی زندگی را اداره کردم، دخترانم را به دانشگاه و به خانه بخت فرستادم و پسرانم نیز در دانشگاه تحصیل کردند.
فاطمه اظهار داشت: در تمام این سالها روی پای خودم ایستادم و خدا یار و یاورم بود، هر زمانی که نا امید میشدم و یا مشکلی برایم پیش میآمد سر نماز با خدا حرف میزدم، گریه میکردم و از او میخواستم به من کمک کند و او همیشه هم دستگیرم بود. حالا به جایی که میخواستم رسیدهام و باز هم تلاش میکنم تا کارم را گسترش بیشتری دهم و بتوانم برای چند نفر دیگر شغل ایجاد کنم.
زنان نا امیدی را از خود دور کنند و به هدفشان فکر کنند
وی تصریح کرد: هر زمانی یک زن بیسواد را میدیدم او را تشویق میکردم به درس خواندن و باید بگویم که توانستم خیلیها را به نهضت سوادآموزی بفرستم. به آنها میگفتم که یک زن باید آگاه و باسواد باشد و هیچ مانعی نتواند او را در رسیدن به هدفش بازدارد. گاهی جلساتی با حضور زنان محله برگزار میشد و من در همه آنها شرکت میکردم و هر بار از من به عنوان یک زن موفق یاد میکردند و میخواستند که از تجربیاتم برایشان بگویم.
فاطمه افزود: من هم فقط آنها را به یادگیری بیشتر، دانش و آگاهی بیشتر و نا امید نشدن تشویق میکردم و از سختیهای راهم برایشان میگفتم و خدا را شکر میکنم که بسیاری از آنها با حرفهای من امید بیشتری پیدا میکردند.
وی گفت: از زنان سرزمینم میخواهم که هیچگاه ناامید نشوند و دنبال هدفشان بروند، از سختی نهراسند و بدانند که هیچ کاری و هیچ موفقیتی بدون سختی و تلخی به دست نمیآید فقط به خدا و توانایی خودشان تکیه کنند.
انتهای پیام/164/ ت