یادداشت|برای انتقام سخت بغض خود را نگه دارید
خونش به قدری جوش و خروش داشت که خون همه را به جوش آورد اما برای انتقام سخت بغض خود را نگه دارید، هیچ کجای دنیا نباید برای «یانکیها» امن باشد.
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خندهکنان ترک سر توانی کرد
نیمههای شب دیدهای گاه بدخواب میشویم و یکدفعه بین خواب و بیداری خودت را گم میکنیم، بعد لحظهای پیش میآید خودت را پیدا میکنی اما نمیتوانی تخمین بزنی کجای این عوالم تودرتو هستی و گاه ترجیح میدهی تا دوباره بخوابی تا از خودت و آنچه هستی کمتر خجالت بکشی؛ مخصوصاً اگر صدای حبیبی از اولیاءالله به گوشَت برسد؛ حال عجیب حسرت و شوق هر دو گریبانت را میگیرد.
همهچیز در یکلحظه رخ میدهد بهتر بگویم، رخسارهای به یکباره معنای همهچیز را برایت عوض میکند، معنای زمان، معنای شب، معنای نیمهشب معنای روز، معنای مرز باریک حیات و مرگ که نه! معنای زنده بودن به هر قیمتی یا زنده ماندن با شهادت! راستش باید کسی که میخواهد مقولاتی به این بزرگی را برای ما بازتعریف کند خیلی خیلی بزرگ باشد، بزرگتر از حجم واژهها و حصار کوتاه کلمات! حتی مفهوم خبر را عوض کرد، خبرها معمولاً در حجم و اندازه قاب رسانه یا ذهنیت مخاطب عمق و عرض مییابند اما یک اسم و جسم انگارهها و اندازههای همهچیز را از زمین به اوج عروج آسمان پرتاب کرد.
انگار سالها از شهادتش گذشته و تو گویی هنوز شهادتش در شهد شهود عارفانهاش ادامه دارد، دلداری گفت وقتهایی هست که آدم دوست دارد همه زندگیاش را بدهد تا دوباره زمان مثلاً به 44 ساعت پیش برگردد ـ حالا که ساعت از 9 شنبه شب گذشته ـ دوستی در جوابش گفت فلانی همه این بیش از 40 سال مجاهدت را برای رسیدن به همان 44 ساعت پیش سلوک کرده و از سرگذرانده و مشق عشق در دمشق نوشته و سرنوشت را در فردوگاه که نه! در عروجگاه زندگی سراسر نورش در همان نیمهشب از سر، و با «سر» نوشته! سردار دلها، شاهد شهید، عبدصالح عارف، مجاهد، شیر نبرد روز و زاهد دلدار شب، سپهبد حاج قاسم سلیمانی آسمانی شد. دل، دیگر با شنیدن خبر، میل ماندن نداشت.
جان بیجمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
خونش به قدری جوش و خروش داشت که خون همه را به جوش آورد، حاج قاسم به دست شقیترین آحاد بشر، به شهادت رسید و آن ابلیس زردمو، برادر شغالهای بزدل، پرچم شیطان را توئیت کرد و خود را پشت پرده جهل پنهان! تصویر مظلوم و غریب جسم صدچاک مالکاشتر علی همه خاطرات روضهها را زنده کرد، به قول آن دلنوشته، اسم: قاسم. جسم: قاسم! آن عراقی چه خوب نوشت که هرگاه دیدی سگها و کفتارهای انساننما خوشحالی میکنند، بدان شیری برخاک افتاده است.
دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را! امت پیغمبر داغدار شد، فرزند فاطمه به سوگ نشست، چشمها در دریای عشقش غریق، قلبها در آتش فراقش حریق، بچهها گفتند دلمان میخواهد فریاد بزنیم، رفقا عیب ندارد بلندبلند گریه کنید؛ حق دارید همانطور که او به دستور حضرات برای بیبی دو عالم بلندبلند گریه میکرد؛ اما برای انتقام سخت بغض خود را نگهدارید، هیچ کجای دنیا نباید برای «یانکیها» امن باشد.
راستی یادم آمد یکی از سختترین مصیبتهای کربلا طبق مقاتل که از همه جراحات و لطمات برای ولیّالله الاعظم سیدالشهداء حسین ابن علی ابن ابیطالب سلاماللهعلیه سنگینتر بود، یک جمله بود نه نیزه، حضرت وقتی از حرامیها پرسید چرا اینچنین کینهورزی میکنید، به پسر پیامبر آخرالزمان گفتند: «بُغضاً لِاَبیک»! به خاطر دشمنی با پدرت! اینجا بود که بر سیدالشهداء (ع) بسیار گران آمد. جراحت بزرگ این دوران جهل و جهالت و شوربختانه افتخار به آن است اما بدتر از آن عقبماندگی عدهای به ظاهر ایرانی در شبکههای برونمرزی است که شرف و آبروی نداشته را به پای آلودهترین موجودات ایثار میکنند و در لجن وجودی خود دست و پا میزنند.
حاج قاسم! جریحهدار شدیم از آن پیکر اِرباً اِربا اما بیشتر، از آن همه دهانهای از حقد و حسد باز شده، از آن همه نفاق رسانهای که تحمل عکسی را نمیکند اما برعکس شبکه فساد جهانی را در تارنمای خود نمایه میکند؛ اینستاگرام روی سیاه گردانندگانش را باز مینماید! اما جانهای بیدار و شیفته در سراسر گیتی گریان آن سرباز جان جانان یوسف زهرا حضرت صاحب الزمان (عج) هستند و این سرشک اشک کوثری دودمان جبهه تکاثر را به باد خواهد داد و خون مخلوط شده سلیمان ملک عشق با ثار سلطان عشق میرود تا ساحل ظهور پهلو بگیرد به فضل و فیض حق. اللهم آمین بعدد منتهی رضاالله.
اکنون حاج قاسم هنوز انگار باورمان نشده بگوییم شهید حاج قاسم، اما حاج قاسم را شهید صدا زدن خوشایندتر است برای خود او، چنان که به لقب شهید زنده حتی راضی نشد. ای شهید لشکر عزیز زهراء (س)، پیش حضرت مادر سفارش ما را بفرما، دست افتادهها را بگیر تو که دستت افتاده است، تو که به خیال خام دشمنانت از پای افتادی اما در عرشه عرش نظام هستی حواست به ما است، از خدا و اولیائش بخواه ما را بخرند و در رجعت با تو کنار یار آرام بگیریم.
چشمهایت هنوز هواییمان میکند و صلابت نگاه نافذت امیدوارمان. تو که پدر فرزندان مظلوم شهیدان مدافع حرم بودی، میشود برای ما هم پدر باشی؟ طوری که راههای سلوک عملی را چون تو بپیماییم. انتقام سخت از زبان حکیم حاکم هم حتماً بخشی از تداوم پروژه سلوک عارفانه است و عرفان را نسبتی با عافیت و سازش و بهانه آوردن و تنشزدایی منفعلانه و ترس از غیر خدا نیست.
عزیز دل مردم ایران، شیر بیشه میدان، سرباز بیچون و چرای ولایت، چشم با بصیرت و با صلابت دوران، فرمانده قلبهای مالامال از ایمان به داد ما برس که تا گردن در روز مرگی فرو رفتیم و از مرگ میترسیم اما خبر نداریم که شهادت مرگ نیست، این درجا زدن ما مرگ است؛ اینکه با خون شهید خدای نکرده معاملهای بشود. خدایا به حق شهید سعید عبدصالح عارف واصل حاج قاسم سلیمانی به احترام پیکر صد چاک قاسم محبوب امام عصر، ما را برای یوسف زهراء یار و برای تعجیل فرج زمینهساز قرار بده.
خدایا قلم عفو و اغماض بر کوتاهیها و سستیهایمان در یاری حق بکِش، خسته شدیم از غربت، خسته شدیم از خستگی و واماندگیها، به حق چابکی، سبکی و استقامت و شیدایی شهید حاج قاسم سلیمانی آسمانی، به حیات طیبه جانی تازه ببخش.
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام ما برسانی
دوستدار و دلداده تو همه ملت ایران همه امت اسلام همه آزادگان جهان
به امید دیدار در کنار حضرت یار زیر پرچم یالثارات الحسین (ع)
به جای امضا
عاشق تو کسی که با تو فهمید « قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى»
* محمد ارشادیمقدم، استاد حوزه و دانشگاه
انتهای پیام/