نگاهی به «دشمنان» | حفرههای بزرگ برای دشمنان کوچک
فیلم دیگر عوامل سازنده «ابر بارانش گرفته» ادامه مسیر تلخی است که به باور سازندگان محترم آن فکور است اما ما را به عمق نمیبرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، فیلم «دشمنان» دچار یک نوع درگیری با خود است. فیلمنامه دشمنان برای روایت و فرم مخصوص خود که آن را به سینمای هنروتجربه نزدیک میدانند، سرشار از حفرههای متعدد و بیمعنا است که بودن آنان برای فیلم هیچ لطف و امتیازی ندارند. اشکال عمدهای که به فیلمهای اصطلاحاً مستقل هنروتجربه وارد است همین نکته است که برای داشتن فرمی نخبهسالار و خواص فهم دچار فضایی خستهکننده و دلزننده میشوند که علت آن را باید در تلاش برای شبیهسازی به فیلمهای این سبکی در اروپا دانست.
فیلمهایی که آنها را سابقاً روشنفکری خواندهایم و عمدتاً برای نشان دادن خلأهای زندگی و حیات اجتماعی روز و معاصر به ترسیم فضای یخ و تیره رومیآورد و یا حتی فیلم را سیاه و سفید میسازند. چیزی که در فیلم تعارض نیز دیده شد و البته کارگردان محترم فیلم نیز فیلم خود را مبرا از سینمای روشنفکری خواند.
دشمنان نیز مانند ابر بارانش گرفته که اتفاقا آن فیلم را هم همین تیم سازنده ساخته است، داستان تنهایی انسان است. اما در روایتگری این تنهایی ملات زیادی برای فیلمنامه خود به همراه ندارد. کمبودها یا همان حفرهها باعث میشود که بازیهای خوبی نیز از آب در نیاید و فیلم بیش از پیش خستهکننده شود.
برخی از مضامین فیلم نیز واقعاً غیر قابل درک و باور است. اینکه همسر زهره بعد از دو سال یکباره سروکلهاش پیدا میشود و زهره بسیار راحت پذیرای او میشود اما تا قبل از آنکه او بیاید نسبت به او و تمام اطرافیانش دلخور و ناراحت است بسیار عجیب است. حضور مرد در این خانه آن هم بعد از متارکه دو ساله با لبخند در قاب در و راهیابیاش به خانه مانند فحشی به تمام حیثیت یک انسان است چه برسد به زن و مادر و...
دشمنتراشی زهره برای خود به این جهت که همه را علیه خود بسیج کند گویا قرار است برای برجستهسازی او در میان همسایهها باشد تا به صورتی او فقدان و حفرههای زندگی را جبران کند و به تعبیر فلاسفه معنای زندگی، برای خود جعل معنای زندگی کند.
این شیوه جعل معنای زندگی برای فردی که به تعبیر نویسنده فیلم دچار روانرنجوری است توجیهی ندارد. خودکشی و یا غیب شدن در کوچه و خیابانهای این شهر برای چنین فردی بسیار منطقیتر از این حرکت تاکتیکی است. چه ضرورتی دارد که زهره برای خود شبنامه بنویسد و منتشر کند؟ انجام چنین کار هوشمندانهای برای آدمی که دچار مشکلات روحی و روانی است به نظر غیرمنطقی است.
اوج تعجب اینجا است که زهره انگار داستان خود را بیش از حد باور کرده است. این را زمانی میفهمیم که او برای غذا دادن به نگهبان برج میرود و خود که میداند دیگر احتمالاً به او روی خوش نشان نمیدهد باز میرود که مطمئن شود که نگهبان با او قهر میکند و غذایش را نمیپذیرد!؟
نقشهای دیگر در این فیلم چه نسبتی با یکدیگر دارند و چه چیزی به هم اضافه یا کم میکنند؟ مادربزرگ و دختر فیلم چه نسبت مکملانهای برای زهره دارند؟ آنها بدون هیچ گونه ارتباط و نسبت روشنی مانند باد تندی میآیند و میروند و حتی زهره را بدبینتر از قبل نمیکنند. زهره از جایی دیگر امیدش را کاملا از دست میدهد که همسرش وارد خانه میشود اما ارتباط آمدن او با این ناامیدی شدید چه نسبتی دارند؟ اینها مشکلات و حفرههای دیگر این فیلمنامه است که نمیتوان آن را انکار کرد.
از سوی دیگر اینکه زهره زنی کرمانشاهی است که گویا هیچکس و کار دیگری در این مرزوبوم ندارد تا چه حد قابل باور است؟ البته احتمالاً اگر این سوال را از سازنده فیلم بپرسیم مانند دیگر کارگردانان جشنواره جواب میدهند که ما دیدیم و هست. اما فارغ از این جنبه چرا به زاویه فرامتنی فیلم دقت نکنیم که چنین فیلمی میتوانند به جای آنکه نور امید و روشنایی را در ارتباط با خدا و جهان معنویت برای او ایجاد کند تنها باید در خانه یأس و ناامیدی با خود در حال کلنجار باشد؟
در آخر بسیار مایلیم که بدانیم مارکتینگ چنین فیلمی که به باور تهیهکننده محترم آن برای آن فکر و ایده خاصی دارد تا بتواند پول ساخت خود را برگرداند چیست؟ زیرا باتوجه به شرایط اکران و گیشه سینمایی ما مشخصاً فیلمهای این دست از سینما در گیشه بدون شک شکستخورده است اما روند تولید این فیلمها نشان میدهد که کماکان پروسه تولید آنان ادامه دارد. اما سؤال این است که چگونه و با کدام هزینه؟ عوامل فیلم در نشست خبری خود از فروش طلا و قرض برای ساخت این فیلم و امثالهم میگویند؛ آیا قرار است برای ساخت فیلمهای بعدی نیز طلا و ماشین فروخته شود؟
انتهای پیام/