آنچه منتقدان درباره "خون شد"، "دشمنان" و "پوست" توییت کردند/ مستغاثی: کیمیایی در ۵۰ سال پیش منجمد شده است
مسعود کیمیایی در تمام طول این سالها همواره سعی کرده است همان فیلم "قیصر" که ۵۰ سال پیش ساخت را تکرار و هربار هم تأکید کند که قهرمانهایش همانهاییاند که در آن سالها و در آن فیلم زندگی کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، فیلمهای یک روز مانده به پایان جشنواره فیلم فجر، نگاههای متفاوتی را به خود جلب کردند.
در نهمین روز از جشنواره فیلم فجر که به روز پایانی خود رسیده است، فیلمهای خون شد به کارگردانی مسعود کیمیایی، دشمنان به کارگردانی علی درخشنده و پوست به کارگردانی برادران ارک اکران شدند.
نمایی از خون شد
#خون_شد
رضا درستکار: سایهای مردانه روی دیوار و کرکرههای پایین، راه میرود و به یادمان میآورد که از این گذر، روزی روزگاری قیصر بود که میگذشت، مردانگی بود که نفس میکشید و صدای طبل زورخانه و موسیقی حماسی منفردزاده بود که فضا را پر میکرد ... سایه روی دیوار، با طعمی از گفتار و لحن ابدی و عصبی سینمایی (قیصر!؟) در «خون شد» جان میگیرد و مأموریتش را کلید میزند؛ خانواده متلاشی را باید دور هم جمع کرد تا شاید خانه، دوباره خانه شود ... نام سایه فضلی است، نام برادرش مرتضی، نام خواهرش فاطی، نامها دوباره «نام» میشوند و شخصیت میگیرند و گوهر از صندوقچه بیرون میآید برای دیداری تازه، اتفاقی، داستانی، حماسهای، درست از پس این بازارچه، از گذر بیرنگ و لعاب و غبار گرفته این سالها، ... «خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود.» ... و غریبترین آدمهای داغان و بچسب دنیا دور هم گرد میآیند تا بشود آنچه سرانجام باید میشد؛ خون شد.
سایه در پایان این درام شعفانگیز و احساسی از پس این تلاش احساسی و عواطف انسانی، در این از خودبیگانگی گسترده، دوباره از روی دیوار و کرکرههای پایین است که راهش را میکشد و میرود، اما اینبار زخمی و داغان از محیطی که در چنبره مناسبات مریض و مادیگرایی غرق است، خانه آیا خانه میشود؟ با «خون شد» اما یک ولادت ناب در بازیگری داریم و یک شاهنقش، «سعید آقاخانی» که به «فضلی» جان بخشیده است و ما هرگز از او هیچ انتظاری نداشتیم و قیمت داده است به شخصیت و به بازی، که هرگز تصورش را هم نمیکردیم؛ آفرین. او برای یک تاریخ طولانی زیست در حافظه جمعی سینمادوستان ایرانی کاری کرده است کارستان.
جبار آذین: خون شد کوشش سینمایی و دیدنی استاد بزرگ سینما برای ترجمه فارسی «من هنوز هستم و فیلم میسازم» است.
سعید مستغاثی: مردی که در 50 سال پیش منجمد شده/ مسعود کیمیایی در تمام طول این سالها همواره سعی کرده است همان فیلم "قیصر" که 50 سال پیش ساخت را تکرار و هربار هم تأکید کند که قهرمانهایش همانهاییاند که در آن سالها و در آن فیلم زندگی کردند. گویا اساساً زمان برای این فیلمساز به اصطلاح کهنهکار متوقف شده و اصلاً تکان نخورده است! هربار که فیلمی ساخته مجدداً سخنان تکراری برزبان آورده است که مثلا "این بار به شدت خودم هستم" یا "این، فیلم من است" و یا من خودم را تکرار میکنم "و همچنین عناصری مثل انتقام و چاقو و لاتبازی، موتیف اصلی فیلمهایش به شمار رفته و میرود.
فضلی انگار همان خود قیصر است که برای انتقام خون خواهرش فاطی به سراغ برادران آبمنگل میرود. اما فضلی کاری کارستانتر از قیصر میکند، خواهرش فاطی را نه تنها از شر شوهر خیانتکار و نانوایی قاچاقچی رها ساخته است و آن دو نفر را با چاقو ناکار میکند که حتی به درمان اعتیاد خواهرش نیز اقدام کرده و برادرش را از تیمارستان بیرون آورده است و خواهر دیگرش را هم نجات میدهد و بالأخره سند خانه را از چنگال باجگیرها و شرخرها خلاص کرده است و به خانواده برمیگرداند! و البته در این مسیر هرکس را هم که به اصطلاح دمپرش میآید با چاقو میکشد.
به نظر میآید که مسعود کیمیایی هر چه در طول فیلمهای پس از انقلابش، خودش را نگهداشته بود که کمتر و کمتر از چاقو استفاده کند، این بار دیگر گویا قصد داشته است عقده چندین و چند ساله خودش را باز کند و تا میتوانسته در فیلمش صحنههای چاقو زنی و چاقو خوری و خون و خونریزی گنجانده است. فیلم "خون شد" تا اواسط خود تقریباً به جز همان دیالوگهای تکراری و خاص و برخلاف آثاری مانند "متروپل" و "قاتل اهلی"، لحظات کمیکی ندارد. اما از همان میانه فیلم و به خصوص از صحنههایی که برای دستیابی به سند خانه، مابین اهالی خانه و دار و دسته بنگاه معاملات املاک، دعوا و جار و جنجال به راه میافتد، مایههای کمیک در فیلم ظاهر شده است، به تدریج زیاد میشود تا در سکانس پایانی به اوج خودبرسد.
علیرضا مجمع: خون شد با سایه و مرد قابش را شروع میکند. مرد، آشنای سالیان ما است باخالقش. همان نوری سرب، همان رضای دندان مار اما ضعیفتر.خالق معلوم است که پیر شده است و حوصله ندارد، اما در همین حال هم خانه-ایران-برایش مهم است. قلندری میخواهد تا خانواده را جمع کند دورِهم.کاش فضلی در خانهاش میمرد.
سهیل کریمی: چاقو ضامندار، قسمت سی و یکم همان قصههای همیشگی زندان، دیوانهخانه، ناموس، ضرب زورخانه، چاقو ضامندار و شهر همیشه هرت فقط لوکیشن و کاراکترها جا به جا شدند دیالوگها، شعر سپید حتی هایکو احمد شاملو، احمد محمود، جک دیویس مائو به آمریکا میگفت «ببر کاغذی» ببر کاغذی؛ عبرت از زندگی کسی که کارهای استاد را میبیند باید استعارههایش را بفهمد شراره، ناموس خانه گم شده است، پس زمینه «ای ایران ای مرز پر گوهر» با ملودیکا بیمهی خانه سینما بازنشستگی ندارد؟!
امیررضا مافی: فیلم خون شد مسعود کیمیایی، قیصر 50 سال پیش است، ضعیفتر، با درامی سادهتر، با پرداختی که برای امروز نیست، اما از فیلمهای اخیر کیمیایی بهتر است. مهمتر آنکه میگوید: به خانه برگردیم. ناموس را حفظ کنیم. وطن را نگهداریم. خون شد تذکری است با زبان پیر کیمیایی!
بهنام قاسمی: کیمیایی در فیلم آخرش حرفهایی زده است. بعضیها را دوست و قبول دارم و بعضی را نه... اهمیت خانه و اعضای آن. اینکه به بیگانهها اجازه ورود و دخالت ندهیم. 6 دنگ این خانه برای ما است و برای تکتک افراد خانواده.کسی دلسوز ما نیست و حریم خانه را خودمان باید حفظ کنیم. اینها را دوست دارم و دوست نداشتههایم را نمیگویم.
پشت صحنه دشمنان
#دشمنان
سهیل کریمی: فیلمنامه تکنیکی و باز سایکولوژیک و کمی فانتزی همهچیز با جلو رفتن فیلم کامل میشود بدون شعار و کلیشه قابها خوب است پلانها خوب به هم کات میخورد قصه گرهدار و آرام و کسلکننده و مملو از ناامیدی صادق هدایتوار نویسنده مازوخیست است! جامعه مریض است یا آدمهای مریض این را به سر جامعه میآورند؟
علیرضا مجمع: دشمنان فیلم اول است، هم برای کارگردانش، و هم انگار برای تهیهکنندهاش؛ خالق پرویز. در دل شهرکی با همان خصوصیات شهرکی که پرویز در آن هیولا شد. خوشبختانه دوربین روی سهپایه است و قاب سینمایی میبینیم. فیلم کمخرجی که نشانههایی از استعداد را میشود در کارگردانش یافت، همین کافی است.
بهنام قاسمی: فیلمی روانشناسی در فرم و روایتی متفاوت. چه به این سبک علاقهمند باشیم یا نه، نوع بیان در ظرفی درست ریخته شده است. ریتم آهسته و آرام است اما مخاطب را پس نمیزند. نمایشی تلخ از روابط رو به فروپاشی خانوادهای از طبقه متوسط. طبقهای که خود نیز در حال فروپاشی است.
سعید مستغاثی: مازوخیسم و مالیخولیا بر پرده سینما/ فیلم "دشمنان" بر اساس فرمول رایج دیگر آثاری که این روزها ادعای هنر و تجربه دارند، در سکون و ایستایی طولانی طی میشود، با انبوهی از نماهای اضافی و اینسرتهای گلدرشت و بازیگران ساکتی که به اصطلاح زیرپوستی بازی میکنند اما وقتی دهانشان به دیالوگ باز میشود، همه نابلدیشان حتی در ارائه بیانی بدون غلط بیرون میریزد.
ظاهراً قرار است تعلیقی و شوکی هم در میانه اینهمه بیحالی و وقت تلف کردنها وجود داشته باشد که تقریباً از همان اوایل کار و به دلیل بازی ناشیانه شخصیت اصلی، خیلی زودتر از آنچه آقای کارگردان فکر میکرده است، لو میرود! تنها حسی که از درون فیلم به تماشاگری که رنج حدود 90 دقیقه دیدن "دشمنان" را بر دوش میکشد، نوعی مازوخیسم است که تمام وجود شخصیت اصلی را فرا گرفته است که در مورد آزار مادر و همسر و دخترش به سادیسم تبدیل میشود و ترکیب این دو حس به صورت مالیخولیایی که از ذهن کارگردان جاری است، به جان مخاطب میافتد.
جبار آذین: دشمنان فیلمی آماتوری است و اساساً سینما نیست چراکه فاقد اصول و مؤلفههای فیلمنامههای سینمایی و کارگردانی فیلم است. فیلم تجربی درخشنده با اغماض میتواند در ردیف فیلمهای تلویزیونی قرار بگیرد. این فیلمساز نیازمند دانش و تجربه در عرصه سینما است.
نمایی از فیلم پوست
#پوست
سهیل کریمی: اقتباس از افسانه فولکلور آمیخته قصههای دیروز و سرگذشتهای امروز. عاشقانهای اصیل بدون آلودگی سناریو فرم خوبی دارد. فرمی عالی بخشی از داستان در قهوهخانه توسط «عاشیق» روایت میشود موزیکال و نریشنوار قابها معمولی زبان اصلی با زیرنویس موسیقی حرفهای و عالی یکی از بهترین سیمرغهای سیوهشتم این فیلم را ببینیم و اقتباس از افسانه بیاموزیم.
علیرضا مجمع: پوست برداشتی از افسانه آذری است. بالطبع ما با فیلم برادران ارک طرفیم که خواستهاند به سینمای وحشت نزدیک شوند، اما فقط رویه ترس را نشان دادند. تا ته ترس نرفتهاند، فیلمنامهشان در جاهایی که باید پر باشد کمآورده است. شخصیت اجنه اگر درآمده بود قطعاً فیلم نجات پیدا میکرد.
جبار آذین: این فیلم قابلیتها و تواناییهای کار در سینما توسط سازندگانش را برای متفاوت و متمایز بودن گوشزد میکند با این حال پوست برای سینما شدن و ارکها برای سینماگر شدن نیازمند پوستاندازی اجتماعی در حوزه فرهنگ و سینمایند.
امیررضا مافی: فیلم پوست از برادران ارک، یکی از بهترینهای جشنواره است. برای من که سینمای لانتیموس، خصوصاً خرچنگ و کشتن گوزن مقدس را دوست دارم، این نمونهای وطنی درجه یک است. دربارهی فیلم باید مفصل نوشت، اما اینکه فیلمی به زبان آذری و بدون بازیگر مشهور، همه را میخکوب کند ستودنی است.
رضا ساکی: فیلم پوست عجب فیلمی بود. عالی
بهنام قاسمی: نویدی امیدبخش از خلاقیت دو برادر کارگردان و دغدغهمند. بدون هیچ ادای روشنفکری اضافه، تسلط و مهارت حیرتانگیز خود را در شناخت اتمسفر و فرهنگ، رسوم و شیوه زندگی آدمهایی که از آنها صحبت میکنند، به نمایش میگذارند. در تمام طول فیلم غرق در سحر و جادوی سینمای آنها میشوید و کلام از دل برآمده آنها لاجرم بر دلتان مینشیند.
انتهای پیام/