یادداشت مهدوی‌زادگان| شاخصه‌های نامزدهای اصلح

یادداشت مهدوی‌زادگان| شاخصه‌های نامزدهای اصلح

حجت‌الاسلام مهدوی‌زادگان کارشناس علوم دینی و سیاسی در یادداشتی به معرفی شاخصه‌های کاندیداهای اصلح در انتخابات مجلس شورای اسلامی پرداخت.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام داوود مهدی زادگان پژوهشگر علوم دینی در یادداشتی اختصاصی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است، به بیان شاخصه‌های کاندیداهای اصلح پرداخت:

«هرگاه موسم انتخابات مردمی پیش می‌آید، مساله صلاحیت قانون‌گزار اهمیت پیدا می‌کند. مردم تلاش می‌کنند از میان داوطلبان تایید صلاحیت شده فرد یا افراد صالح و شایسته‌تر را انتخاب کنند تا آنان را وارد نهاد قانون‌گزاری یا اجرایی کنند. نهادی مانند مقننه منتظر انتخاب وکلای واجد صلاحیت از سوی مردم است تا با تلاش آنان قوانین معقول وضع شود و کارگزاران حکومتی و مردم بر پایه آن قوانین عمل کنند. پس مردم در موسم انتخابات، کارگزار انتخاب می‌کنند و نه نهاد قانون‌گزاری. نهاد انتخاب‌شدنی نیست بلکه نهاد ایجاد یا اصلاح می‌شود. تقدم یا تأخر دو امر نهاد و کارگزار، مساله موسم انتخابات نیست. مردم در وقت انتخابات کارگزار انتخاب می‌کنند و نه نهاد مجلس یا ریاست جمهوری. ممکن است اصلاح نهاد، مقدم بر اصلاح کارگزار دانسته شود، ولی این امر، مساله انتخابات را که همان انتخاب کارگزار اصلح است، تغییر نمی‌دهد.

بنابراین، طرح مساله تقدم و تأخر اصلاح نهاد یا کارگزار در موسم انتخابات غیرمنطقی به نظر می‌رسد. آری، طرح این مسأله به صورت محتوای خواسته‌های انتخاباتی منطقی است. مردم می‌توانند از میان نامزدهای انتخاباتی فرد یا جمعی را برگزینند که اصلاح نهاد را مقدم بر اصلاح کارگزار می‌داند یا بالعکس. اما در هر صورت، مردم کارگزار را انتخاب می‌کنند و نه نهاد.

بر این اساس، اگر اهل نظر و قلم در موسم انتخابات ملی تلاش دارند در انتخاب خوب مردم مشارکت کنند، باید در بیان شاخص‌های انتخاب اصلح همت کنند. باید برای مردم توضیح داده شود که چگونه میتوان خوب انتخاب کرد. معیار و ملاک در تحقق انتخاب خوب چیست؟ و چون نتیجه انتخاب خوب، کارگزار خوب است، مساله انتخاباتی، ملاک و شاخص انتخاب کارگزار خوب در نهادهای قانونی (ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس و شورای شهری و روستایی) است. در این گفتار، تلاش خواهد شد به سه شاخص اساسی دینداری یا مومن بودن و انقلابی بودن و دانایی اشاره شود. به نظر می‌رسد که این هر سه شاخص را بتوان در شاخص کلی‌تر به نام متعهد بودن تجمیع کرد.   

1- مومن

ایمان باور عمیق انسان به آموزه‌های عقیدتی، اخلاقی و مناسکی وحی است که از قلب به سیمای وی سرازیر می‌شود و با نهادینه شدن باور دینی سیرت ایمانی در او هویدا می‌شود و آنگاه است که شایسته اتصاف به مومن بودن را پیدا می‌کند. ایمان سرچشمه و الهام درونی همه خوبی‌ها و حقیقت‌جویی و مسئولیت‌های مومن به خالق هستی و مردم و جهان پیرامون است. مومن در پی جلب رضایت خدا و ایفای حقوق مردم و هموارسازی راه سعادت دنیوی و اخروی است. او خود را مکلف می‌بیند؛ مکلف به شریعت الهی و قانون عقلاء. نگاه تکلیفی مومن را با حسی توام با مدیون و بدهکار و مسئول بودن بار می‌آورد.

او همواره خود را بدهکار نعمت‌های الهی و کمک‌های مردمی می‌داند و به همین خاطر، همیشه شاکر خدا و خلق خدا است. مومن برابر خدا خاشع و خاضع است و فروتنانه گام بر می‌دارد و بر مردم افتادگی می‌ورزد. مومن منّت‌گزار خدا و خلق نیست بلکه منّت‌دار است. او باور به این حقیقت بی‌انتها دارد که خدا منّت‌های عظیمی بر او گزارده است که از عهده پاسخ به هیچکدام از آنها را به غیرشاکر بودن بر نمی‌آید. قلب مومن روشن است. چون حقیقت نورانی ایمان در قلب مومن نهادینه شده است و به همین خاطر، قلب مومن رقیق و لطیف است.

برای مومن هیچگاه بی‌عدالتی، ظلم و ستم، دردها و رنج‌های آدمی ولو بقدر دانه اَرزَن، عادی و روزمره نمی‌شود. لذا هیچگاه برابر درد و رنج انسان‌ها تاب نمی‌آورد و همواره در اندیشه آن است که چگونه می‌تواند ولو اندک هم شده شدت ستم و درد و رنج آدمی را کاست. مومن می‌کوشد همه را در نعمت‌های الهی سهیم کند و در این تنعّم، دیگران را بر خود ترجیح می‌دهد. از این رو، مومن اهل فداکاری و مجاهدت و سخت کوشی است. و بالأخره، مومن اهل شهادت است. منتهای آرزوی مومن شهادت در راه خدا است.

بدیهی است که هر انسانی با اوصاف ایمانی بهتر از هر کس دیگری شایسته نمایندگی ملت است. زیرا قلب مومن همواره به او اندرز می دهد که خود را برابر ملت مسئول و مدیون و وظیفه شناس و متواضع بداند. تفاوت اساسی میان مومن وظیفه شناس با غیر مومن وظیفه شناس در همین الهامات قلبی است. وظیفه شناسی نماینده غیر مومن قرار دادی و توافقی است. او با مردمی که انتخابش می‌کنند توافق می‌کند که در ازای خدمت گزاری نمایندگی مردم پاداش بگیرد. این تعهد فی مابین لزومی ندارد که از قلب او بگذرد. به همین خاطر، نماینده غیر مومن عذاب وجدان نمی‌گیرد. چون فاقد آن الهام درونی است. او خود را فقط در چارچوب قرار داد ملتزم می داند و بس. اما نماینده مومن فراتر از قرار داد اجتماعی عمل می کند. الهامات ایمانی، او را خیلی پیشتر ملتزم به تلاش برای استیفای حقوق و تأمین سعادت دنیوی و اخروی ملت می سازد. لذا مومن حتی اگر منتخب مردم هم نباشد، خود را خدمت گذار و مدیون مردم می‌داند. برای او نفس خدمت به مردم اصالت دارد و نه مکان خدمت.

اینکه گفته شده «معمولاً در نظریه های سیاسی گفته می شود انسان معمولی بهترین سیاست گذار است نه انسان خیلی مهذب، زیرا انسان خیلی مهذب از قیمت گوشت و نان و دغدغه های عمومی جامعه خبر ندارد»، سخنی بس بی پایه و اساس و بدور از حقیقت است. انسان خیلی مهذب از فقر مردم خبر نداشته باشد ولی انسان معمولی با خبر باشد!! گوینده چنین سخنی یا انسان خیلی مهذب را نمی شناسد و یا از فقر مردم خبر ندارد که می گوید انسان معمولی با خبر تر از انسان خیلی مهذب است. اگر فقیر همزمان با انسان مهذب و انسان معمولی روبرو شود، دست نیازش را به سوی انسان مهذب دراز می کند بلکه تا ممکن است به آن انسان معمولی رو نمی اندازد. آنقدر که انسان مهذب به اصول کرامت انسانی توجه دارد و بر همین اساس دستگیر مستمندان است، انسان معمولی به این درجه نیست.

مراکز عام المنفعه و خیریه ها غالباً توسط انسان های خیلی مهذب راه اندازی و اداره می‌شود. متمکنین به‌واسطه همین تهذیب نفس است که سرمایه را در اختیار انسان خیلی مهذب می گذارند تا در جهت فقر زدایی از محرومان هزینه کنند. آن وقت گفته می‌شود که انسان خیلی مهذب از قیمت گوشت و نان و دغدغه مردم بی خبر است!! یک ذهن سکولار است که چنین برداشتی از انسان خیلی مهذب می تواند داشته باشد. نظریه های معیوب سیاسی مدرن است که از روی جهالت و بی خبری انسان خیلی مهذب را بی خبر از قیمت نان و گوشت و دغدغه های عمومی توصیف می‌کند. صاحبان همین نظریه ها هستند که روزگاری دین را به افیون توده ها متهم ساختند؛ همان دینی که به اشکال مختلف و در آموزه های مختلف مومنان را به بخشندگی و دستگیری مستمندان سفارش کرده است.

دین حتی از درآمدهای کسب و کار، سهمی برای سایلین و مساکین و محرومان مقرر کرده است. همواره علمای مهذب شاگرددان خود را به رسیدگی حال محرومان سفارش کرده و می کنند و حتی برخی از شاگرد دان شان را به‌خاطر کوتاهی در انجام چنین وظیفه ای توبیخ کرده اند. داستان توبیخ کردن سید بحرالعلوم شاگرددش سید جواد عاملی ( صاحب کتاب شریف مفتاح الکرامه ) در تاریخ مشهور است. بخشی از دلایل نهضت امام خمینی ره، آگاهی از وضعیت محرومان و پابرهنگان جامعه بوده است. آن وقت، گفته می شود « انسان خیلی مهذب از قیمت گوشت و نان و دغدغه های عمومی جامعه خبر ندارد »!! گوینده این سخن، فرسنگ ها با انصاف فاصله دارد. 

2- انقلابی

حرکت انقلابی اراده ملت برای تغییرات بنیادی در تمام سطوح سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است. این اراده در شرایط فروپاشی نظام سیاسی موجود و قدرت یابی ایدئولوژی انقلابی و پدید آمدن رهبری بصیر و مقتدر و مصمم که قدرت بسیج ملت را دارد، شکل می‌گیرد. مردم انقلابی در مقطعی از جنبش سیاسی موفق به براندازی نظام موجود پوسیده می شوند و پیروزی انقلاب را جشن می گیرند. تصور اولیه آن است که با سرنگونی نظام حاکم، کار نهضت هم به پایان رسیده و از این پس، باید اداره مملکت را به کارگزاران تازه وارد سپرد و منتظر اقدامات رفاهی و محرومیت زدایی شد. در حالی که نظر عمیق و درست آن است که کار انقلابی تازه  شروع شده است. هنگامه پیروزی انقلاب، نقطه عطف اراده ملت بر کنش انقلابی است و نه خاتمه آن. مسلم است که آرمانها و اهداف انقلاب توسط نظام و قانون و کارگزار انقلابی تامین می‌شود.

با پیروزی انقلاب لزوماً تغییرات بنیادی اتفاق نمی افتد بلکه باید تغییر بنیادی وضع موجود مصممانه تر از گذشته پی گرفته شود. مادامی که کنش انقلابی تبدیل به فرهنگ نشود، نظام سیاسی برآمده از انقلاب توانایی انجام مأموریت‌های انقلابی را ندارد. بدین ترتیب، نگرانی‌های معقول نسبت به باز ماندن نظام انقلابی و توقف حرکت انقلابی ملت وجود دارد. به‌ویژه که جریان های معارض و مخالف با حرکت انقلابی مترصد توقف قطار انقلاب هستند. آنها می‌کوشند در اشکال مختلف، این نگرانی اتفاق افتد و برای همیشه از کنش گری انقلابی رهایی پیدا کنند. تمام این تلاش ها در جهت عادی سازی انقلاب است. عادی سازی نوعی بازگشت به گذشته و احیای وضعیت پیشا انقلاب در قالب جدید و صد البته خشونت بار تر و بی رحمانه تر از گذشته است.

یکی از وجوه فرایند عادی سازی، کنش گری های به‌ظاهر اصلاح طلبانه است. در این رویکرد، اصلاح گری در تقابل جدی با اراده انقلابی است و تمام اقدامات آن در جهت تضعیف و به فراموشی سپردن روحیه انقلابی ملت است. در واقع، اصلاح گری صوری به انگیزه اصلاح حرکت انقلابی به راه افتاده است و نه اصلاح نابسامانی های وضع موجود. در حالی که اصلاح گری واقعی در پی اصلاح وضعیت موجود است. به همین دلیل، اصلاحات در دل کنش انقلابی جای دارد. اصلاحات نمی تواند و نمی بایست در تقابل با روحیه انقلابی تعریف شود. بنابر این، انقلابی بودن یک ضرورت همیشگی است.

باید انقلابی بودن در میان مردم به فرهنگی پایدار تبدیل شود. وقتی کنش انقلابی بودن در مردم نهادینه و تبدیل به فرهنگ شود، اصلاحات واقعی که همان تغییرات بنیادین وضع موجود است و نه اصلاح انقلاب و نظام انقلابی، تحقق می یابد. اما ضرورت انقلابی بودن کارگزار حکومتی در تمام سطوح ولایی، مقننه و قضایی و اجرایی، دو صد چندان است. زیرا بخش عظیمی از تغییر انقلابی وضع موجود توسط کارگزار حکومتی انجام می شود. به عبارت دیگر، کارگزار حکومتی در خط مقدم عرصة تغییرات بنیادین قرار دارد. پس، ضرورت انقلابی بودن او خیلی بیشتر از مردم است. با روحیه انقلابی می توان امید به تغییرات جدی در تمام عرصه های حیات اجتماعی داشت. حتی آن بخشی از ملت که خلقیاتی سازگار با روحیه انقلابی ندارند ولی خواهان تغییرات بنیادین در چارچوب کنش گری اصلاحات هستند، می توانند به کارگزار انقلابی امیدوار شوند. چون انقلابی بودن متضمن اصلاح گری هم هست.

اصرار و تاکیدات رهبر فقید انقلاب اسلامی، امام خمینی ره و ولی فقیه زمان، آیت الله خامنه ای حفظه الله و دیگر بزرگان انقلاب بر انقلابی بودن کارگزاران حکومت اسلامی به همین خاطر است. تحقق اهداف انقلاب و پیشرفت و ترقی حیات اجتماعی و تغییر وضع موجود که انباشتی از کوتاهی ها و کم کاری ها و تصمیمات نا بخردانه از گذشته دور است، با روحیه انقلابی میسر است. مسلماً چنین تاکیدی به معنای کم اهمیت بودن ضرورت اصلاحات نهادی و ساختاری نیست بلکه همانطور که گفته شد روحیه انقلابی نظری جامع به امر اصلاح گری دارد. اینکه جریان عادی سازی نیروهای انقلابی را به کم توجهی بر اصلاح نهادی متهم می‌کنند، سخن نا بجایی است.

اگر انقلابیون فقط خواهان اصلاحات کارگزاری بودند، هرگز نظام سلطنت را تغییر نمی دادند و نظام ولایی را جایگزین آن نمی کردند بلکه به همان اصلاحات صوری سلطنت مشروطه بسنده می کردند. چنانکه اصرار گرایش های عرفی که جریان عادی سازی انقلاب را هم در بر دارد، بر همین امر بوده است. یک نمونه آن توصیه ای است که شیخ مهدی حائری یزدی در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی با امام خمینی ره داشت. او در خاطرات خود گفته است که با استفاده از مباحث اصول الفقه برای امام چنین استدلال آوردم که شما به کمک انقلاب، شاه را بر کنار کردید ولی دیگر لزومی ندارد قانون اساسی مشروطیت را هم تغییر دهید بلکه همین فردا انتخابات عمومی برگزار کنید و مجلس شورا را باز کنید. دیگر چه نیازی به انتخاب خبرگان تدوین قانون اساسی است.

حائری یزدی از اینکه امام خمینی (ره) با پیشنهاد وی موافقت نکرد، دلخور می‌شود و بعد آن دیدار گفته است که: « مسئله این نیست که بخواهند مملکت را اداره کنند، بلکه می خواهند ولایت فقیه درست کنند. من دیگر از آن تاریخ به بعد واقعاً از ایشان ناراحت شدم. دیگر از ایشان قطع رابطه کردم » ( ر . ک: حائری یزدی مهدی، 1381، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، نشر کتاب نادر: 108 ). اگر با قانون اساسی سلطنت مشروطه ایران ترقی می کرد که انقلاب اسلامی رخ نمی داد. ناراحتی حائری یزدی از امام خمینی ره به‌خاطر همین است که چرا ایشان به همان اصلاح ساختاری سطحی بسنده نمی کند. آن وقت، جریان اندیشه گر عادی سازی، تفکر انقلابی را به بی توجهی به اصلاح نهادی متهم می کند. جالب تر اینکه این جریان به برکت انقلاب، در طول سالهای زیادی که بر بخش های زیادی از مناصب حکومتی ( مقننه و مجریه ) سلطه یافته است، هیچگاه در جهت اصلاحات نهادی تلاشی جدی به عمل نیاورده است. همواره شعار کوچک سازی دولت را در موسمات انتخابات سر داده اند، ولی با هر بار مسلط شدن آنان دولت گسترده تر شده است. جهت گیری جریان عادی سازی در امر اصلاحات همواره معطوف به انقلاب و نظام اسلامی بوده است و نه تغییر و سامان اجتماعی وضع موجود.

3- دانایی

ملک داری، هزاران دالان توبر تو رسمی و غیر رسمی دارد که در چارچوب نظمی معقول بر قرار می گردد. آنچه که این نظم را استوار می سازد و بدان حیات می بخشد، قانون است. قانون انتظام بخش حکمرانی خوب است. قانون، سامان سیاسی حکمرانی را به نظم در می آورد و چراغ هدایت عملی جامعه و سیاست است. با استناد به قانون است که کارگزار حکومت می تواند آینده را ترسیم کند و بر آن نظارت کند و مورد مؤاخذه و مسئول واقع شود. حتی اگر حاکمیت هم استبدادی باشد، بدون قانون قوام و دوام پیدا نمی کند.  حاکم مستبد مقتدر هم قانون گرا می شود. چون از اتباع خود التزام بدون چون و چرا از دستوراتش را خواستار است. پس ملکداری و حکمرانی بر قانونمندی استوار است. اما حکمرانی وقتی خوب خواهد بود که قانون مندی آن بر عقلانیت استوار باشد. زیرا شرافت انسان به خردورزی است و شرافت خرد هم ملازمت با قانون الهی؛ یعنی شریعت دارد.

هرگاه انسان بالغ گشت، شرافت تکلیف شرع را پیدا می‌کند. پس کمال حکمرانی خوب در تلازم با قانون الهی بودن است. اما به هر روی، حکمرانی خوب در مرتبه وضع قانون، به قانون گزار دانا احتیاج دارد. میان وضع قانون با دانایی رابطه وثیقی وجود دارد. اگر برای خوب بودن نیاز به دانایی داریم، این نیاز برای وضع قانون دو صد چندان است. زیرا قانون گزار می خواهد برای خود و دیگری قانون وضع کند. لذا او نسبت به استیفای حقوق و هدایت صحیح برابر خود و دیگری مسئول است. قانون گزار نمی‌تواند تضییع حقوق دیگران را نا دیده و کم اهمیت بشمارد.

تضمین استیفای حقوق ملت به دانایی است. در هزار توی حکمرانی صدها حق متصور است که استیفای درست آنها با وضع قانون میسر است. از این رو، باید قانون گزار، بر این هزار توی ملکداری، دانایی لازم را کسب کند و علاوه بر آن، استعداد درک و فهم مسائل و مصایب و مصالح عرفی و شرعی ملت را داشته باشد.

 دانایی، گرچه یک وصف شخصی است و با آن می توان انسان آگاه را از انسان نادان تمایز داد؛ لیکن این وصف، معطوف به شرط لازم چگونگی حکمرانی است. قوام پرسش چگونه باید حکومت کرد، بر همین اصل ملکداری دانایی محور استوار است.

4- تعهد جامع

سخن در شاخص ها و ملاکات انتخاب خوب است و در اینجا به اجمال، سه شاخص اصلی؛ یعنی مومن و انقلابی و دانا بودن ذکر گردید. البته می توان به شاخص های مهم دیگری مانند شجاعت نیز اشاره کرد ولی در این گفتار به همین موارد بسنده شده است. حال اگر بخواهیم این سه شاخص را در یک مفهوم تجمیع کنیم، آن مفهوم، مقوله تعهد است. در فرایند انتخابات ملی و حتی محلی، عهدی میان کارگزار منتخب و ملت واقع می شود. مردم در ازای عهدی که داوطلب نمایندگی با آنها می بندد، او را انتخاب می کنند. چون مردم شاخص های انتخاب خوب را در او مشاهده کردند، او را برای امر وکالت بر می‌گزینند. نماینده منتخب هم خود را برابر ملت متعهد به انجام وظیفه می‌داند. پس، محتوای عهد نماینده منتخب با ملت، همان سه شاخص و ملاکهای دیگر است. مفهوم تعهد، جامع سه شاخص اصلی انتخاب خوب است. به عبارت دیگر، شئون تعهد در انتخاب خوب، این سه ملاک است. بر این اساس، می توان از سه نوع عهد و پیمان ملی سخن گفت:

  1. عهد ایمانی
  2. عهد انقلابی
  3. عهد دانایی

نماینده منتخب مردم متعهد به ایمانی استوار و روحیه ای انقلابی و کسب دانایی های لازم برای انجام وظایف می شود.. از این رو، امر تعهد، شاخصی در عرض این شاخص نیست بلکه جامع آنها است. این سه ویژگی تفصیل نماینده متعهد است. معمولاً مفهوم متعهد بودن به وضوحش حوالت داده می شود. در حالی که نیاز به تفصیل مطلب دارد و چون تفصیل تعهد، مبهم می ماند، در کنار سایر شاخص ها ذکر می شود. اما با این توضیح، معلوم گردید که تعهد نماینده ملت، جامع همه شاخص های لازم برای انتخاب خوب است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon