ماجرای خلق اولین رمان فقهی/ فرهنگ بومی ایران در آوار ادبیات وارداتی دفن شده است
مهدی کرد فیروزجایی پیش از آنکه نویسنده باشد، طلبه است. او از همین تجربههایش در حجره و دروس حوزه، برای خلق داستانهایش بهره میبرد. او اخیراً «ملداش» را منتشر کرده که گفته میشود اولین رمان فقهی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در سالهای اخیر انبوه داستانهایی که در فضای شهرنشینی و آپارتمانهای کوچک و بزرگ روایت شدهاند، مجال نفس کشیدن را از مخاطب گرفتهاند. مجال تجربهای نو با خواندن کتابی تازه. ادبیات داستانی ایران که تلاش میکرد روزگاری بتواند همپای داستانهای جهان، حرفی برای گفتن داشته باشد، امروز عمدتاً در فضایی تکراری با ماجراهای از پیش معلوم، چرخ میخورد؛ به طوری که برخی از منتقدان بر این باورند که نفس ادبیات داستانی ایرانی به شماره افتاده است.
گسترش انتشار آثار ترجمهای، نبود نظریهپردازی در حوزه داستان ایرانی و کمبود الگوی مناسب در این رابطه، کار را برای نویسندگان جوان سختتر کرده است. تجربه کشورهای همسایه در معرفی داستاننویسان جهانی نیز این موضوع را تأیید میکند که هرچه اثر هنری شخصی و بومی باشد، مجال بیشتری برای معرفی در خارج از کشور و ماندگاری مییابد.
با توجه به این موضوع در سالهای گذشته تلاشهایی از برخی نویسندگان برای خلق داستانهایی با تم و موضوع ایرانی وفرهنگ بومی توجه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کرده است. رمان «ملداش»، اثر جدید مهدی کرد فیروزجایی، از جمله این آثار است. او که در این رمان طلبهای مبلّغ در یکی از روستاهای مازندران را روایت میکند، میگوید برای نگارش آن از زیست طلبگی خود بهره برده است. گفته میشود «ملداش» در کنار برخی از ویژگیهای ممتازی مثل شخصیتپردازی قوی، بهره بردن از فضا و مکان جدید و ... اولین رمان فقهی ادبیات داستانی است که تلاش دارد مسائل فقهی را در دل رمان روایت کند. با فیروزجایی به مناسبت انتشار این اثر از سوی نشر معارف به گفتوگو پرداختیم. او معتقد است خردهفرهنگهای بومی و آداب و رسوم ایرانی در آوار ادبیات وارداتی دفن شدهاند. مشروح این گفتوگو را میتوانید در ادامه بخوانید:
* آقای فیروزجایی اخیراً از شما کتابی با عنوان «ملداش» منتشر شده که درباره یکی از مبلغان حوزه در روستایی است. از شما تاکنون چند عنوان رمان منتشر شده است. نوشتن را از چه زمانی شروع کردید؟
در سال 1384 وارد کلاس آقای عزتیپاک در مرکز آموزشهای تربیت فرهنگی هنری دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم شدم. بعد با کلاس آقای امیدوار آشنا شدم. با ایشان در یک دوره سه ساله با سه ترم مقدماتی، پیشرفته و تکمیلی فیلمنامه همراه بودم و خیلی بهره بردم. در سال 1388 با آقای سرشار آشنا شدم و کلاس ایشان را رفتم که در نهایت حاصل این دورهها انتشار چند عنوان کتاب «گرگهای تیمور قلعه»، «افعیکشی»، «به هم رسیدن در میانسی»، «دارم میرسم جان جان» و «ملداش» شد که برخی از عناوین مانند «به هم رسیدن در میانسی» و «دارم میرسم جان جان» برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.
برخی از این عناوین برگزیده جوایز ادبی هم شدهاند. به عنوان نمونه «به هم رسیدن در میانسی» جایزههای داستان انقلاب، طلوع خرداد و اشراق را برد.
*یکی از ویژگیهای کارهای شما، استفاده از اقلیمی خاص در دل داستانهایتان است. اکثر داستانهای شما در مازندران و روستاهای آن میگذرد. شاید بتوان این بهره بردن از اقلیم خاص را یکی از ویژگیهای داستانهای شما ذکر کرد که حول آن شخصیتهای متفاوت، زبان و لهجه و ... نیز شکل میگیرد. این موضوع در «ملداش» که اخیراً از شما در نشر معارف منتشر شده نیز دیده میشود. این در حالی است که ما متأسفانه در داستانهای امروز فضای تکراری شهرنشینی و فاصله گرفتن از المانهای بومی را شاهدیم. چرا داستانهایتان را در دل این فضای متفاوت و روستاهای مازندران روایت میکنید و این چه تأثیری بر داستان شما میگذارد؟
دو دلیل دارد؛ نخست آنکه من بچه آنجایم. در آنجا بزرگ شدم، خاطره دارم و زندگی کردم. نمیتوانم از آنجا خارج شوم؛ بنابراین آنجا را راحتتر روایت میکنم. من دو جا را میتوانم راحت روایت کنم یکی طبیعت و جنگل و دیگری حجره را. چون طلبهام، احتمالاً شهر قم را بتوانم نسبت به دیگر شهرهای ایران راحتتر روایت کنم و از فضا و المانهایش برای داستانهایم استفاده کنم. در مورد مازندران هم همینطور است. من آنجا زندگی کرده و بزرگ شدهام، به همین دلیل میتوانم از فضا و مکان آنجا مانند ساحل، جنگل و ... برای روایت بهره ببرم.
جهانیسازی خردهفرهنگها را میبلعد
دلیل دیگر اینکه ما با پدیدهای به نام جهانیسازی مواجهیم که همه فرهنگها و خرده فرهنگها در حال حل شدن در یک کلانفرهنگ و باختن خودند. این موضوع حتی در مورد زبانها هم صادق است. میگویند زبان طوری پیش میرود که به یک زبان جهانی تبدیل شود؛ البته این موضوع در حال حاضر در حد ادعا و هشدار است، اینکه چهقدر این امر محقق شود، هنوز معلوم نیست؛ اما بالأخره میتواند تهدید باشد که بالأخره فرهنگ جهانی شکل بگیرد. در هر صورت باید با این تهدید مقابله کرد، لازمه تقابل با این پدیده و تهدید این است که ما خردهفرهنگها و آداب بومی را زنده نگاه داریم. تا زمانی که بتوانیم آنها را زنده نگاه داریم، میتوانیم در مقابل جریان جهانیسازی که میآید تا همه خردهفرهنگها را ببلعد، فرهنگ بومی را محو و خودش را جایگزین کند، بایستیم. من با این نگاه به سراغ کارهای اقلیمی میروم. اینکه بروم و کار آپارتمانی و شهری و از این دست سوژهها بنویسم، این چیز جدیدی نیست و همه این را مینویسند.
سهم چشمگیر ادبیات وارداتی در ایران
متأسفانه بخش قابل توجهی از ادبیات امروز، مطیع یا هماهنگ و یا مروج همان جریان وارداتی است که میخواهد فراگیر باشد و و ما را در خود حل کند؛ در حالی که آثاری که در کشور ما ماندگار شدند، آثار اقلیمی بودند. مثلاً یکی از ویژگی کارهای احمد محمود که مایه ماندگاریاش شد، اقلیمینویسی است. او توانست آداب و رسوم سرزمین جنوب را در دل داستانهایش روایت کند. اگر به کارهای محمود دولتآبادی هم توجه کنید، میبینید که یکی از ویژگیهای مهم داستانهایش بومی و اقلیمی بودن آنها است. اساساً نویسندگان بزرگ زمین، سرزمین و جغرافیا برایشان حائز اهمیت است. شاخصههای مکان مهم است. اینکه آدم جاده، خیابان و آپارتمان را به تصویر بکشد یا روایت کند که هیچ شاخصهای نداشته باشد، اثر مهمی خلق نمیشود. در اینگونه داستانها ماجرا و قصهاش در حد داستان کوتاه است و مابقی آببندی و اضافهگویی است.
* «ملداش» در کنار اقلیمی بودن، ویژگی دیگری نیز دارد و آن شخصیت اصلی داستان است. شخصیت اصلی این کتاب طلبهای است که برای تبلیغ به روستایی در مازندران میرود. چهطور ایده این داستان شکل گرفت و چرا شخصیت اصلی را از میان اقشار مختلف، طلبه را انتخاب کردید؟
اساساً نویسنده از زیست خودش استفاده میکند. یکی از منابع غنی نویسنده این است که زیست خودش را در نظر بگیرد و بر اساس زیست فردی خود اثری را خلق کند. آدمهایی هستند که در رفاه کاملند، خطر نمیکنند و تجربه زندگی سخت و پر حادثه را ندارند؛ این افراد یا سخت نویسنده میشوند و یا اصلاً نویسنده نمیشوند. من طلبه بودم و تبلیغ میرفتم، پس طبیعی بود که از این زیست استفاده کنم.
فرهنگ بومی ایران در میان انبوه ادبیات وارداتی دفن شده
اینکه چرا سراغ این سوژه رفتم؛ چرا نروم؟ یکی از دوستانم درباره «ملداش» تعبیری به کار برد و گفت در 100 سال گذشته جای خالی این رمان احساس میشد. زمانی آقای دیزگاه جسارت به خرج داد و اولین رمان تبلیغی را نوشت و به دیگر طلبهها جرأت و جسارت نوشتن داد. واقعاً تا پیش از آن جای رمان «برکت» در ادبیات داستانی ما خالی بود. ما ادبیاتی را داریم یا بهتر است بگوییم داشتیم (لااقل تا چند سال اخیر) که نیامد ما را روایت کند؛ «ما»ی جمعی، یعنی منِ ایرانیِ مذهبی که دغدغه دینی و فرهنگ ملی را دارم. پدرها و پدربزرگهای ما چندین سال است که با روحانیت برخورد و مواجهه داشتند و حتی ممکن است زیست مشترک داشته باشند، این افراد وجود دارند، ماجرا دارند، محتوا دارند، کم هم نیستند، اما هیچ روایتی از آنها نیست یا نبود. تبلیغ، هیأت، زندگینامه داستانی علما همه اینها از سوژههاییاند که در میان انبوه ادبیات وارداتی ما که همهاش شهری و آپارتمانی است، دفن شده بودند. دغدغه من این است که «ما» باید روایت شویم و بخشی از این «ما» روحانیت و مراوده روحانیت با مردم است.
سانسور روایتها، خیانت ادبیات داستانی روشنفکری
یکی از خیانتهای ادبیات داستانی روشنفکری، سانسور کردن روایتها بود، به جای ما، دیگری و بیگانه را در قالب ایرانی روایت کرد. خیلی از حقایق را روایت نکرد. ما پدیده بزرگی به نام انقلاب داشتیم، اما خیلی از نویسندگان آن را سانسور کردند یا آنگونه که باید روایت نکردند. جنگ را داشتیم، روایت نکردند یا اگر کردند به جای سلحشوری و بیان حماسههای سربازان خمینی(ره) فرد دیگری را نشان دادند. من باید به عنوان روحانی و طلبه که دور و بر خودم اینها را میبینم، روایت کنم و اگر روایت نکنم سانسور و خیانت کردهام.
* در معرفی رمان «ملداش» آمده که این اثر «اولین رمان فقهی» در ادبیات داستانی ما است. منظور از «رمان فقهی» چیست؟
در حقیقت من خودم نمیگویم اولین است یا نیست. شاید هم باشد. شما سراغ دارید؟ من نیافتم. من شخصیتی روحانی را روایت کردم که بر سر مسائل گوناگون با مردم در ارتباط است. اینکه مثلاً حیوانی که ذبح شده حلال است یا حرام؟ یا آیت میآید میگوید که نامزد دارد، تو بیا ما را یواشکی عقد کن؛ درحالی که در اینجا پدر دختر باید رضایت داشته باشه یا نداشته باشد مسئلهای فقهی است. خود به خود بیش از هفت مسئله فقهی در این رمان شکل گرفت و من سعی کردم داستان و درام را در دل آن روایت کنم. نیامدم که احکام بگویم، آمدم داستان بگویم.
* رابطه فقه و رمان چگونه است؟ اصلاً میتوان فقه را در رمان گنجاند؟
خیلی سخت است که فقه را در رمان بگنجانید و درست در بیاید، خیلی سخت است. من این رمان را 15 بار بازنویسی کردم. یکی از علل این همه بازنویسی هم این بود که ویژگی رمان، در لفافه سخن گفتن و غیر مستقیم حرف زدن است، اما ما در آثاری مثل «ملداش» با مسائل شرعی مواجهیم که از اصلیترین ویژگیهای آن مستقیمگویی است. این حلال است، آن حرام است، آن را انجام بده، آن را انجام نده. شما موضوعی را که ویژگیاش مستقیمگویی است باید در قالبی بریزید که ویژگیاش در لفافه حرف زدن است و همین کار را سخت میکند. البته کار نشد ندارد. من این سختی را تحمل و دو سه سال تلاش کردم و دیرتر کارم را منتشر کردم تا به نتیجه مطلوب برسم.
* کار جدیدی هم در دست انتشار دارید؟
دو عنوان جدید در دست نگارش دارم که یکی خاطرات استاد فقید، ارجمند و دوستداشتنیام آیت الله فاضل استرآبادی است که بخش زیادی از کار شده است. کار دیگری نیز با موضوع احسان و نیکوکاری در دست دارم که برای شهرستان ادب در حال اجرا است.
انتهای پیام/