یادداشت|منطقِ نانوشتۀ شهید مطهری
یک عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی در یادداشتی به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری به بررسی فعالیت های او در دوران حیاتش پرداخته است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، مهدی جمشیدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری در یادداشتی با عنوان «بازیِ همزمانِ استاد مطهری در دو میدانِ موازی» به بررسی فعالیت های شهید مطهری در دوران حیات او پرداخته است. متن این یادداشت به شرح زیر است:
1-مطهری، جهانِ اجتماعی را مشتمل بر سه عرصة سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تصویر میکرد، امّا در میانِ این عرصهها، قائل به اصالتِ عرصة فرهنگی بود و آن را بهمثابة زیرساختِ نظامِ اجتماعی قلمداد میکرد. مطهری، فرهنگ را بهعنوانِ «روح جامعه» معرفی میکرد و این تعریف نشان میدهد که او عرصة سیاسی و اقتصادی را جسمِ جامعه میانگاشت.
بدیهی است که در مقایسة میانِ روح و جسم، اصالت از آنِ روح است و جسم، تنها ظرف و زمینه و مقدّمه است. بههمیندلیل، مطهری در طولِ نهضتِ اسلامی، بیشترین اهتمام را به فعّالیّت فرهنگی داشت و معتقد بود که انقلابِ فرهنگی، به انقلابِ سیاسی نیز خواهد انجامید.
او براینباور بود که نظرِ اگوستِ کنت که فکر و اندیشه را مبنای شناسایی دورة تاریخی قرار داده بود، نسبت به کارل مارکس که اقتصادی و معیشتِ مادّی را اساس فرض کرده بود، به حقیقت نزدیکتر است.
این پرسش که برای اصلاحِ جامعه و دفعِ مفاسد، باید از کدام نقطه شروع کرد، یک پرسشِ مهم و کلیدی است که شکافهای بزرگی در میانِ نظریههای معطوف به جامعهپردازی ایجاد میکند.
مطهری مینویسد قرآن برای هدایت، تذکّر، موعظه، برهان، استدلالِ منطقی - بهتعبیرِ خودِ قرآن، حکمت - ارزش و نیرو قائل است. از نظرِ قرآن، این امور میتوانند انسان را دگرگون سازند و با ایجادِ انقلابِ معنوی در درونش، مسیرِ زندگی را تغییر بدهند.[1]
توجّه به روشِ رسولانِ الهی نشان میدهد که آنها از فکر و عقیده و ایمان و شورِ معنوی و تذکّر به مبدأ و معاد، آغاز میکنند.
ترتیبِ سورههای نازلشده بر رسول اکرم(ص) که از چه موضوعهایی شروع شده، و همچنین مطالعة سیرة آن حضرت از لحاظِ تقدّم و تأخّرِ تاریخی، این حقیقت را نمایان میسازد.[2]
2-در ادبیّاتِ مطهری، متفکّر انسانی است که به مباحثِ نظری میپردازد و اندیشهها و افکارِ نو، تولید میکند، امّا چندان به آنچه که در جامعه میگذرد، اعتنا نمیکند.
در مقابل، مصلح کسی است که دردها و نیازهای جامعه را درک میکند و برای خود، مسئولیّتِ اجتماعی قائل است و میخواهد جامعه را در مسیر هدفها و مقاصدِ متعالی و قُدسی قرار بدهد.[3] مطالعة رفتارِ مطهری نشان میدهد که او در خویش، شخصیّتِ متفکّر و شخصیّتِ مصلحِ اجتماعی را جمع کرده و از هیچیک، غفلت نورزیده بود.
مطهری نه یک نظریهپردازِ حاشیهنشین و کتابخانهایِ محض بود، نه یک عملگرایِ فاقدِ پشتوانهها و ذخایرِ معرفتی. بههمیندلیل بود که رویاروییِ مطهری با فسادهای فرهنگی، برجسته و ماندگار شد و امروز نیز الگوی رفتاریِ وی، قابلاقتباس و درسآموز است.
هیچیک از برنامههای معرفتیِ مطهری، انتزاعی و دلبخواهانه نبودند، بلکه هر یک ناظر به خلاءها و نیازهای جامعه بودند و از مسألهشناسیِ اجتماعیِ وی برمیخاستند. حتّی بحثهای فلسفیِ مطهری نیز، در پیوند با بحرانِ فکری و فرهنگیِ شیوعِ مارکسیسم در جامعه بود و مطهری، بهدرستی تشخیص داده بود که مارکسیسم، علاوهبر هویّتِ فلسفی، به یک نیروی اجتماعی در ایران تبدیل شده و جامعه را بهسوی مادّیگری سوق خواهد داد.
اینکه مطهری را نظریهپردازِ انقلابِ اسلامی خواندهاند، از این واقعیّت حکایت میکند که مطهری در متنِ برنامة معرفتیِ خود در دهههای چهل و پنجاهِ شمسی، تجهیزِ ایدئولوژیکِ نهضتِ اسلامی و ایجادِ مبانیِ فکریِ متقن را در نیروهای انقلابی، دنبال میکرده است.
بنابراین، اندیشههای مطهری، به موتورِ محرّکة یک انقلابِ اجتماعی تبدیل شدند و به نیروهای انقلاب، انگیزشِ معرفتی و اعتقادی برای مباررزه بر ضدّ حکومتِ پهلوی بخشیدند. یکی از دلایلِ تمایز و برجستگیِ مطهری نسبت به دیگران، همین خصوصیّتِ شخصیّتیِ وی بود که دو ضلعِ تفکّر و اصلاحگری را در خود جمع کرده بود.
3-منطقِ تعلیلیِ مطهری در مسألههای مختلف، نسبتِ متوازنی را میانِ دو دستة عواملِ فکری و ذهنی و عواملِ اجتماعی و عینی برقرار کرده و از هیچیک، غفلت نورزید و هیچکدام را بهنفعِ دیگری، محدود نساخت. مطهری، نه دچارِ انتزاعیاندیشی شد، نه در ورطة عملزدگی افتاد.
او هم یک متفکّرِ حوزوی - دانشگاهی بود، هم یک فعّالِ اجتماعی و در صحنه. او بهخوبی دریافته بود که اندیشه و نظریّة منقطع از واقعیّتها و نیازهای جامعه، بهکار نخواهد آمد و در صفحاتِ کتابها و قفسههای کتابخانهها، محصور و محدود خواهد ماند.
او میخواست اندیشهسازی و نظریّهپردازیهایش، معطوف به جامعهای باشد که در آن میزیست، تا بهاینواسطه، گرهی را بگشاید و جامعه را در مسیرِ تکاملیاش، چند گام به پیش ببرد.
ازطرفدیگر، او یک عاملِ اجتماعیِ بدونِ پشتوانة نظری و فکری نبود که تنها به تحرّک و جنبشِ اجتماعی بها بدهد و از زیرساختها و بُنمایههای ایدئولوژیک غافل گردد. او بیشازهمه، معتقد و حسّاس بود که هر نوع عاملیّتگریِ اجتماعی - بهویژه عاملیّتگریهای سیاسیِ مرتبط با نهضتِ اسلامی و براندازیِ حکومتِ پهلوی- باید مبتنی بر مبانی و چارچوبهای فکریِ اسلام باشد تا به فرجامِ مطلوب برسد. در غیرِ اینصورت، عاملیّتگری اجتماعیِ محض، خطرها و تهدیدهای بزرگی را بهدنبال خواهد داشت.