ناگفتههای شاهدان عینی از جمعه خونین همدان؛ تراژدی کشتار زنان و کودکان در راهپیمایی روز قدس
هنوز گرد راه از تن نکانده بودند که واقعه رخ داد؛ آسمان سیاه شد و اندکی بعد همه جا غرق در آتش و خون شد. گودال بزرگ وسط ورزشگاه، سجادههای خونین و بدنهایی که اربعا اربعا شده بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، در «رمضان» که شکست خورد؛ انتقام گرفت، اما نه در جبهه که نامردی کار همیشگی دشمنان است ...آتش خشمش دامن زنان و کودکان بیگناه را گرفت؛ غنچههای کوچکی که هنوز قد نکشیده بر خاک خفتند.
جمعه پایانی ماه رمضان برای مردم همدان، روز تلخی است؛ تراژدی مظلومیت و آتش و خون. خسته و تشنه زیر گرمای آفتاب، هنوز گرد راه از تن نتکانده بودند که ماجرا رخ داد.
برخی هنوز در حال دادن شعار و راهپیمایی بودند؛ برخی در حال گرفتن وضو و برخی رو به قبله در انتظار شنیدن صدای اذان. آسمان سیاه شد؛ صدای غرش جنگندهها به گوش رسید؛ تا به خودشان بیایند؛ دود و آتش همه جا را فراگرفت و ورزشگاه دریای خون شد!
تیر 1361 رمضان در روزهای پایانی خود بود که عملیات رمضان شکل گرفت. رزمی داغ در گرمای بالاتر از 50 درجه و بیابان «کوشک» در غرب جاده اهواز-خرمشهر. نیروهای دلاور استان همدان وقتی با تیپ «ثارالله» دست دادند تا آخرین قطره خون ایستادند.
جان دادند، اما ایستادند، اما ماندند! سه گردان «نصر»، «فتح» و «خندق» ثلاث مقدسی شدند که اکنون فصل بزرگی در تاریخ دفاع مقدس استانند.
بچههای همدان، بچههای عشق و صفا و اخلاص در «رمضان» شجاعتی وصفناشدنی از خود نشان دادند و ماندگار شدند. بیستم و یکم ماه؛ شب قدر؛ با رمز «یا صاحبالزمان(عج) ادرکنی» به خط زدند و احیای خود را با خون سحر کردند.
علیرضا، حبیبالله، عبدالمحمّد، محمود، محمد و 159 رزمنده دیگر در رمضان حماسهای خلق کردند که صدام را عصبانی کرد. آنقدر که چند روز بعد به تلافی شکست، نماز جمعه همدان را بمباران کرد و دهها نمازگزار با زبان روزه به شهادت رسیدند.
ورزشگاه دریای خون شد
کتاب «رمضان در کوشک» به نقل از خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی درباره این واقعه چنین آورده است: «... بیست دقیقه طول کشید تا توانستیم پیاده و سواره خود را به محل حادثه برسانیم. شیشههای خردشده و در و پنجرههای از جاکنده شده و درب مغازههایی که انگار به وسیله اهرمهای قوی از جا کنده شدهاند؛ از شعاع قریب به 700-800 متری به محل انفجار جلب توجه میکرد.
ازدحام جمعیت بیش از حد انتظار بود و مردم یاحسین گویان با هر وسیله در دسترس سرگرم کنار زدن آوارها بودند. بمب درست در سه راهی ابتدای 600 دستگاه بر روی خانههای سازمانی دانشگاه بوعلی که آجری بود؛ اصابت کرده و آن جا را کاملا ویران کرده بود...راکت در محل برخورد با زمین، گودال بزرگی به قطر 7 و عمق 2 متر ایجاده کرده بود.
خروارها خاک و سیمان و آجر و تیرآهن درهم پیچیده شده را به هم ریخته بود و تا فاصله چندصدمتری، تیرهای سیمانی برق را شکسته بود. کابلهای پاره پارهای که ایجاد خطر میکرد با شاخ و برگ درختان شکسته درهم ریخته بود.
چند دستگاه اتومبیل شخصی بر اثر ترکش بمب خسارت دیده بودند. مردم نقاط فروریخته را که احتمال میدادند کسی یا کسانی زیر آوار مانده باشند به یکدیگر نشان میدادند.
گروهی نیز تکههای بدن انسانهای متلاشی شده را جمع کرده و در کیسههایی میریختند. در چند مورد که ما از مشاهدات عکس میگرفتیم؛ اعتراض میکردند: «برادر عکس میخواهید چه کار؟کمک کنید!...».
به محل بمباران دوم شتافتیم معروف به محله سبدبافان؛ راکتها درست در وسط خانههای خشت و گلی فرودآمده بود. در منطقهای به شعاع 200 متر تلهایی از خاک و دیوارهای فروریخته مشاهده میشد. زیلوها و مختصر اثاثیه منازل در قسمتهای تخریب شده خودنمایی میکرد و در فاصله دورتری دو اتومبیل زیر آوار مانده و له شده بودند.
تلاش مردم با دست خالی برای بیرون آوردن اجساد از زیر آوار مداوم بود و آه و نالههای ماتم زدگان، سنگدل ترین افراد را متأثر میکند».
سید علی مساواتی ازرزمندگان دوران دفاه مقدس هم میگوید: «روز قدس در خیابان بوعلی راهپیمایی میکردیم که یک مذتبه صدای مهیبی به گوش رسید. متوجه شدیم که محله سبدبافان، امامزاده عبدالله(ع) و 600 دستگاه و خانههای اطرافش بمباران شده؛ به سرعت برای کمک به آن طرف دویدیم، اما دیدیم جمعیت آن قدر زیاد است که احتیاج به کمک ما نیست».
خانوادهای که 11 نفرشان قربانی شدند
باوجود بمباران باز هم تعداد زیادی از مردم به ویژه روستاییان به راهپیمایی خود ادامه داده و در محل ورزشگاه آزادی تجمع کردند. ساعت 11:30 پیش از ظهر بود و مردم خود را برای نماز آماده میکردند؛ سایه سیاهی روی سر ورزشگاه افتاد و اندکی بعد...دود و آتش همه جا را فراگرفت.
شدت انفجار آن قدر زیاد بود که ساختمانهای محکم اطراف متلاشی شده بود تا چه رسد به زنان و کودکان بیگناه...سراسر ورزشگاه پر از خاک و خون بود و پیکرهایی که اربعا اربعا شده بود.
زهرا قهرمانی، دختر 17 سالهای از روستای «دینگله کهریز» بود که با زبان روزه، مسافت 8 کیلومتری تا همدان را پیموده بود تا ضمن اقامه نماز جمعه از مسلمانان مظلوم فلسطین دفاع کند، اما خود قربانی جنایتی هولناک شد.
مادرش در کتاب «رقص خاکزریز» میگوید: «زهرا قرار بود چند ماه دیگر به خانه بخت برود. آن روز چادر سفیدش را پوشید و با هم همدان آمدیم. از میدان امام(ره) تا ورزشگاه راهپیمایی کرده و آماده نماز بودیم که ناگهان صدای مهیب انفجار همه جا را فراگرفت. همه منتظران نماز جمعه با شنیدن صدای انفجار، سرها را بین دو دست به طرف پایین خم کردند.
لحظهای پس از انفجار سرمان بلند کردیم، اما چیزی جز سجادههای پراکنده، مهرها و تسبیحهای خونین، جسمهای بی جان و پیکرهای تکه تکه شده و فریاد و دود و آتش ندیدیم. زهرا از ناحیه کف دست راست ترکش خورده بود و من گرمی خون او را در دست چپم احساس کردم. لحظاتی بعد زهرا به دیدار معبود شتافت».
در واقعه هولناک بمباران نماز جمعه همدان ، تعداد زیادی از مردم بیدفاع مظلومانه به شهادت رسیدند بی آنکه فرصت فرار داشته باشند؛ آن قدر که اعضای یک خانواده 12 نفره هم به یک باره پر کشیده و 11 نفرشان آسمانی شدند.
بر اساس اسناد اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان در جمعه خونین همدان 121 نفر شهید و 600 نفر زخمی شدند.
به گزارش تسنیم، جمعه خونین روز قدس سال 1361 خود گواه روشنی بر ماهیت واقعی دشمنان است؛ واقعهای که پرده از چهره پر تزویر استکبار برداشت و ثابت کرد در زیر دستکشهای مخملینشان، دستهای چدنی نهفته است.
انتهای پیام/744/ش