میزگرد "شاهرگ"|ما شبیه "ماجرای نیمروز" نیستیم/ جلوتر "فرخ" هم دوستداشتنی میشود/ سید جواد هاشمی: در "نفوذ" برای سیو یکمین بار شهید میشوم+ فیلم
هنرمندان "شاهرگ" اعتقاد دارند باید یک جایی نفرتشان از منافقین را فریاد میزدند و این فرصت با این مجموعه تلویزیونی فراهم شد تا از ریاکاریها، لطمهها و ضربههای مهلکشان به کشور بگویند.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: این شبها شبکه دو سیما، سریال تلویزیونی با موضوع اتفاقات دهه 60 و بمبگذاریهای جنایتکارانه سازمان منافقین روی آنتن میبرد. نامش "شاهرگ" است و سیدجلال اشکذری و محمدرضا شفیعی کارگردانی و تهیهکنندگیاش را برعهده دارند.
از 7 تیرماه روی آنتن رفته و به قسمتهای پایانی رسیده، سریالی که یکی از بازیگرانش در همان روزهای ابتدایی پخش برای همیشه با صحنه روزگار وداع کرد. سیروس گرجستانی که نقش پدر محمدعلی کاشفی نقش اول سریال، را ایفا کرد. "شاهرگ" به سالهای ناآرام پس از انقلاب در سال 60، گروه ویژهای برای عملیات بزرگی فراخوانده شدند. این گروه مسئولیت بزرگی برعهده دارند؛ چرا که عقربههای چندین بمب در تهران در حال حرکت است.
اتفاقات مختلفی را مخاطب تا به اینجا دیده، همچون سؤالاتی که در آستانه حضور بازیگران و عوامل سریال "شاهرگ" در تسنیم از طریق صفحه مجازی در اختیار خبرنگار فرهنگی خبرگزاری قرار دادند تا از مجموعه این سریال بپرسد. عمدتاً درباره نفوذی بودن یا نبودنِ فرخ، عاقبت گروه امنیتی، کمکاری برخی از بازیگران همچون "آزاده زارعی"، "عطا عمرانی" و کارهای جدید "سیدجواد هاشمی" و "افسانه کمالی" و خیلی از اتفاقات دیگر که پرسیده شد.
بازیگران و عوامل این مجموعه تلویزیونی همچون محمدرضا شفیعی تهیهکننده، سیدجلال اشکذری کارگردان، مسعود فروتن، عباس غزالی، سیدجواد هاشمی، عطا عمرانی، آزاده زارعی و افسانه کمالی که در نشست بررسی سریال "شاهرگ" خبرگزاری تسنیمحاضر شدند.
مشروح این نشست را در ادامه بخوانید:
خواستیم در پَسِ فضای غبارآلود دهه 60، از قهرمانانمان بگوییم
* بحث نفوذ و نفوذی، کارهای دهه 60 و موضوعات استراتژیک، چند وقتی است با جدیت در تلویزیون دنبال میشود. جنایتهای منافقین در آن دوره برای مردمان آن روزها قابل درک و برای نسل جدیدیها جذاب و قابل تأمل است. ایده "شاهرگ" چطور شکل گرفت تا بعد از کارهایی مثل "پروانه"، "نفس" و اخیراً "زیرخاکی" با زبان طنز، به این فکر افتادید موضوع بمبگذاریها و جنایتهای منافقین در دهه 60 را به تصویر بکشید؟
محمدرضا شفیعی (تهیهکننده): "شاهرگ" داستان چند نیروی امنیتی داخلی است که دست به اقدامات قهرمانانه میزنند. ساختن فیلم برای منافقین مقولهای است که شاید نام چند سریالی که آوردید به این فضا نزدیک شده باشند. اما داستان ما لزوماً منافقین نیستند و قرار هم نبوده که باشند. قرار بوده چند قهرمان خودمان را در کشور که اقدامات قهرمانانه میکنند البته در آن دوره زمانی خاص و در مقابل اتفاقاتی که میافتاده، نشان دهیم.
موضوع از اینجا شروع شد که ایدهای وجود داشت که درباره اتفاقات سال 1360 به خصوص، یعنی از ابتدای سال 1360 تا پایان همان سال که به هر حال به نسبت بعد از سال 1360 یک امنیت نسبی در داخل شکل گرفت. تک و توک اتفاقاتی میافتاد اما آن هرج و مرجی که از ابتدای همان سال وجود داشت به مراتب پایینتر آمد؛ خواستیم درباره این بازه زمانی کاری کنیم.
میدانید آن موقع نظامات متفاوتی داشتیم هم کمیته و شهربانی وجود داشته و هم چند دستگاه دیگر که وظیفه برقراری امنیت داخل کشور را برعهده داشتند و هنوز دستگاه امنیتی به نام وزارت اطلاعات وجود نداشت. چرا که وزارت اطلاعات در سال 1363 یا 1364 تازه تأسیس میشود. بخش زیادی از امنیت داخلی کشور برعهده اطلاعات سپاه بود و آن موقع ادارهای بود و بعداً تبدیل شد به سازمان اطلاعات سپاه. بخش زیادی از آن هرج و مرجها و زیادهخواهیهایی که جان مردم را در شهر گرفت به همان جنایتهای سازمان منافقین برمیگردد؛ این کلیت ایدهای بود که وجود داشت.
برای این ایده لازم بود هم مکتوب و هم میدانی، تحقیق شود. از آن دوره و وقایع خاص، تحقیقات مکتوب زیادی وجود دارد؛ مثلاً در موضوع 7 تیر و اتفاقاتی از این دست، اظهارنظر و کتاب زیاد است. اما در کلیت آن سالها و جزئیاتی که منافقین چنین مسیری را در پیش گرفتند همچنان در سینهها است و باید با آدمها حرف زد شاید خیلی از جزئیات دیگر مشخص شوند. نمیتوان گفت سازمان منافقین در سال 1359 مستقیم با نظام درگیر شدند در آن چند ماهه همه برنامهریزیها را کردند. اساساً روشهایشان خیلی روشهای نو و بدیعی برای مخدودش کردن امنیت است. به نظر میآید خیلی قبلتر این آموزشها را دیده بودند.
همه روی منفور بودن "منافقین" اتفاق نظر دارند
الان در سازمان منافقین فضای غبارآلودی وجود ندارد و کسی نیست که خیلی نسبت به اینها نکتهای داشته باشد؛ با اقداماتی که کردهاند و موضعگیریهایی که تقریباً نسبت به "منافقین" در کشور داشتند. اتفاقاً دوست هنرمندی هم درباره فیلمنامهای با هم صحبت میکنیم، او میگفت که با هر نوع سلیقه و ذائقه سیاسی، تکلیف ما با دو مقوله همیشه روشن است و بر سر آنها مناقشه نداریم. یکی احترام و جایگاه خانواده شهدا است و دیگری صاحب هر تفکری باشیم بر روی منحوس بودن و منفور بودن "منافقین" اتفاق نظر داریم.
میدانید که فضای سال 1360 بسیار غبارآلود بود و هیچکس نمیتوانست به راحتی تشخیص دهد که این منافق است و آن یکی نیست. همه اینها باعث میشد که ساختن سریال با این فضا، خیلی سخت باشد. این تیمی که شکل گرفت قرار بود در همان قسمت اول و دوم مانیفست را اعلام کنند که ما آمدهایم برای امنیت و نجات جان مردم و بیگناهان.
نمیتوانیم داستان را لو بدهیم
* بسیاری از کامنتها و پیامهایی که برای ما آمد یا حول محور نفوذی بودن یا نبودنِ شخصیت "فرخ" داستان بود یا اینکه قرار است به چه اتفاقات جذاب دیگری هم برسید.
نمیتوانیم داستان را لو بدهیم، اما مشی و هدف اولیهمان این بوده که وقایع دهه 60 را برای خودمان کنیم. نخواستیم روی برخی از اتفاقات مثل ماجرای هفتم تیر، ششم شهریور و ششم تیر بمانیم و خیلی سریع از آن گذشتیم. اگر میخواستیم در آنها متوقف شویم ارجاعات تاریخی دقیق میدادیم که تخلفی در واقعیتها نشود. همه این بمبگذاریها و خنثیسازیها و همه وقایع، برگرفته از واقعیتهای تاریخی است، اما عین آنها نیست.
ارجاع دقیق نمیدهیم؛ اما همهچیز واقعی است
به همین دلیل، به هیچکدام از اتفاقات و وقایع، ارجاع دقیق نمیدهیم. مثلاً درباره بمبگذاری پست اشاره کنم که اصل این قضیه همینطور بوده؛ اینها افرادی را از طریق ارسال پاکت و پست میخواستند ترور کنند. اصل آن وجود داشته اما ارجاعات دقیق ندادیم. یعنی چگونگیها در واقع واقعی است اما ارجاعات تاریخی، واقعی نیست. این هم تعمدی بوده برای اینکه نمیتوان خیلی از مسائل را دقیق و درست با آن ارجاع تاریخیاش گفت.
نمیخواستیم به معنای بازسازی تاریخی وارد واقعیتها شویم
ارجاع دقیق و تاریخی ندادیم، چون بعد متهم خواهیم شد به آنکه تاریخ آن طور که بوده، روایت نشده است. مقداری نظرات در این بخش متفاوت است. خیلی بخشها هنوز باز نشده و خیلی از فضاها امنیتی است و امکان دارد اطلاعاتش هنوز خیلی دقیق، منتشر نشود. به همین دلیل نمیخواستیم به معنای بازسازی تاریخی وارد واقعیتها شویم اما اصلها و چگونگیها به نظر میآید واقعی است.
هنوز برای نقش "عموی بدجنس" فحش میخورم
* آقای فروتن شما نقش پدر پروانه را داشتید. مخاطب انگار خودِ خود شما را در سریال میبیند با همان شکل و شمایل و رفتار و گفتار. اما در سریال "پدر" و "آقازاده" نوع دیگری دیدیم. قدری درباره این وجه تمایزها در شخصیتپردازی صحبت کنید.
من هم قبول دارم نقشم در "شاهرگ" به من نزدیکتر است. به من مسعود فروتن نزدیکتر است، آن نقش کارشناس هنری در "آقازاده" و بدجنسی عموی سریال "پدر" سختتر بود. حتی هنوز به من بد و بیراه میگویند که چرا آن نقش "عموی بدجنس" را بازی کردی! این انتخاب، سیدجلال اشکذری بود و از او تشکر میکنم مرا برای این نقش پسندید. نقشی که هم کوتاه بود و هم دلنشین. آن سالها من بودم و هیچکدام از شما نبودید. روز 30 تیر 1360 را در تئاتر شهر بودم در اوج شلوغیها بودم و الان یادم میآید حالم بد میشود برای اینکه ما فکر کردیم که انقلاب شده اینها چه میخواهند.
همهچیز در بستر فعلی و گویا روایت میشود
این سریال را که میبینم و حتی تیزرش را دیدم خیلی زیبا اتفاقات تاریخی را در بستر فعلی به کار گرفتند. یعنی کسانی که سریال "شاهرگ" را میبینند از زمان دور نمیشوند. یعنی دچار مسئله تاریخی نمیشوند. یعنی شما الان درباره قاجاریه سریال بسازید فضا دور از بچههای امروزی است. این سریال نزدیک به دیالوگهای بچههای امروزی است. کارگردان، نویسنده و تهیهکننده هوشمندانه سوژه ای را انتخاب کردند در بستری که بچهها آن موقع نبودند متوجه اتفاقات آن سالها بشوند و در جریان قرار بگیرند.
معتقدم "شاهرگ" باورکردنی کار شده!
همان سالها برای ما سؤال بود که این آقایان مجاهدین، به جمهوری اسلامی رأی نداده بودند چرا کاندید ریاست جمهوری شدند؟ این بحث بود؛ همیشه یک طوری علامت سؤال بودند. شاید قبل از انقلاب یکی از جاهایی که میشناختیم و از آنها خوشمان میآمد اینها بودند برای اینکه آنها هم در اعتراضات سهم داشتند اما بعد وقتی که انقلاب شد، به میدان آمدند و گفتند الان موقع سهمخواهی است. ما بیشتر زحمت کشیدیم و کشته دادیم و هنوز هم اینها میگویند.
از نفوذی یا خودی بودن" فرخ" چیزی نمیگویم
* آقای غزالی شما نقش "فرخ" را ایفا کردید. مثل خیلی از کارهای دیگرتان، این تفاوت در شخصیتپردازی و انتخاب در نقشتان دیده میشود. مردم زیاد از فرخ سؤال دارند که آخر داستان نفوذی است یا خودی؟
من اول میخواستم مجدد درگذشت سیروس گرجستانی را تسلیت بگویم که پسرشان جای ایشان در اینجا هستند و برای ما ناراحتکننده است در کنارمان نیستند اما یاد و خاطره و هنرنماییشان همیشه همراه ما است. من در مورد فرخ و کاراکتری که به من پیشنهاد شد و افتخار بازیاش را داشتم چند جملهای صحبت میکنم. خوشحالم آنقدر جذاب از آب درآمده که مورد لطف مردم قرار گرفتهام و تماشاگر دنبالش میکند. چیزی را لو نمیدهم که در ادامه دیدن دچار اختلال نشوند.
هرکاری نمیکنم، چون میخواهم جواب اعتماد مردم را بدهم
خدا را شکر به واسطه فضای مجازی ارتباطمان با مخاطب نزدیکتر شده و شب به شب بازخوردها و سؤالات مردم را میگیرم و پاسخ میدهم. چقدر خوب است تا بدانیم چه کردیم و باید در آینده چه کار کنیم تا سریالها و نقشهایمان بهتر دیده شود. برای هر بازیگری خوشایند است اولاً کارش دیده شود و کار آبرومند از آب درآید. همیشه تلاشم بر این بوده اگر گزیدهکاری میکنم این است جواب اعتمادی که مخاطب به من کرده و به من امتیازی داده از آن خوب، نگهداری کنم و بعد مطمئناً اهدافی دارم که آهسته و پیوسته به سمت آنها حرکت میکنم.
ما میتوانیم در زمان سفر کنیم
وقتی میبینم مخاطب پای سریالمان مینشیند و میبیند این بزرگترین جایزه است. وقتی فیلمنامه را خواندم اول از همه قصه را خیلی دوست داشتم و جذاب بود. فضای ملتهب و پیچیدهای که در قصه وجود داشت. در سال 1360 همان طور که آقای فروتن گفتند خیلی از ما نبودیم. بحث شگفتانگیزی که در دنیای هنر و بازیگری وجود دارد ما میتوانیم در زمان سفر کنیم. در سال 1399 به یک باره به سال 1360 برویم. من آن موقع نبودم و اینجا نقش جوانی را بازی میکنم که آن زمان بالغ بوده و با اتفاقات آن سالها دست و پنجه نرم میکند و صد البته در کار خودش متخصص است.
پیچیدگیهای "فرخ" قلقلکم داد
پیچیدگیهایی در نقش فرخ و البته همه نقشها مثل محمدعلی، پرتو، شاهو، فریبا و ابراهیم همه زیبایی و پیچیدگی و رنگ و بوی خودش را دارد اما برای من فرخ خیلی جذاب بود و از ابتدا آن را دوست داشتم و همین مرزی که شما میپرسید و برای تکتک مخاطبین علامت سؤال است، همان جذابیتهایی است که همان روزها به آن فکر کردم. روز اول برایم جالب بود بالأخره فرخ آنوری است یا اینوری؛ نفوذی یا خودی! این طرف با آن دقت و استرس، بمب خنثی میکند و از این طرف گاهاً سؤال ایجاد میشود پس این کارش چیست و این شک و شبههای ایجاد میشود. این ابهام و مرموز بودن کاراکتر "فرخ" برای من به عنوان کسی که این نقش را بازی کند حقیقتاً قلقلکم داد و چالش برانگیز بود.
"فرخ" برای مردم مرز تردید را ایجاد کرد؛ نفوذی یا خودی!
* این معیارهای انتخاب نقش چیست که شما به آن پایبندید؟
عباس غزالی: معیارهایی که برای انتخاب نقش دارم، در وهله اول این است که فیلمنامه و قصه در شأن مخاطب باشد و آن معیارهای بازیگری که دارم نقش "فرخ" تمام و کمال به واقع در آن وجود داشت. مطمئناً عوامل جلو و پشت دوربین برایم مهم بود. من با آقای شفیعی افتخار همکاری در سه سریال مؤفق رستگاران، وضعیت سفید و مادرانه و چند تله فیلم موفق که به آنها افتخار میکنم را دارم و با نویسنده و کارگردان هم تجربه کار داشتهام و همینها سبب میشود کار بهتر پیش برود.
یکی از ویژگیهای نقش فرخ همین بود که مرزی برای مخاطب ایجاد میشود درباره این نقش و کاراکتر فکر کنند، سؤال کنند و آنها را به آن دوره ببرد. امروز از ما سؤال میکنند فرخ بالأخره نفوذی است یا نه، در صورتی که ما تلاشی نکردیم که بخواهیم ذهنی را دور کنیم یا گول بزنیم. آن کاراکترها را در آن فضا زندگی کردیم. خوشحالم از این بابت که نتیجه آبرومند است و مخاطب دوست داشته است.
فرخ نماینده فضای غبارآلود دهه 60
محمدرضا شفیعی: درباره شخصیت "فرخ" نکته قابل توجهی وجود دارد که اتفاقاً این شخصیت بخشی از فضای غبارآلود دهه 60 را نمایندگی میکند که اساساً چطور میشد در آن فضای غبارآلود، شک و شبهه و تردید میان آدمها وجود داشت. جالب است محسن اسماعیلی که از اعضای مجلس خبرگان رهبری بوده مشاور پروژه است خاطرهای تعریف کردند: "من آن موقع جوان 19 سالهای بودم همسایه روبرویی ما که در کوچه سه متری زندگی میکردیم. خانه روبرویی ما هم دوره و هم مسجدی داشتیم که در واقع با هم دوست بودیم و فوتبال بازی میکردیم. یک روزی به من میگفتند این دوست همسایه روبرویی در سازمان منافقین رفته است. فردا همان فرد با اسلحه جلوی خانه خودش، پدر و مادرش را ترور کرده، چون آنها "منافقین" را قبول نداشتند.
نقش "شاهو" را دوست داشتم/ واقعاً فیلمنامهها ضعیفاند!
* آقای عطا عمرانی شما نقش شاهو را در سریال "شاهرگ" بازی کردید که بعد از "کیمیا" کمکار نشان دادید. آیا شما هم مثل خیلیهای دیگر، فیلمنامهها را ضعیف میدانید یا مشکل از جایی دیگر است. علاوه بر این نکته به پیچیدگیها و نقش "شاهو" بپردازید.
بگذارید به عنوان مقدمه صحبتم، درگذشت سیروس گرجستانی را تسلیت بگویم، واقعاً اتفاق بدی بود برای ما که در کنارش کار میکردیم و مردم که با او خاطره دارند. یکسری از هنرمندان همچون او همیشه در خاطرهها میمانند و جایشان هیچوقت پُر نخواهد شد. از من سؤال کردید که چرا بازی نکردم؟ نمیدانم دلیل خاصی نداشته، به نظرم اتفاق نیفتاده است. در برهههایی که اتفاق شخصی برای من افتاده بود خیلی خوب نبود و مجبور بودم درگیر آن اتفاقات باشم.
نقش "شاهو" را دوست داشتم، بازی کردم و چون دوستش داشتم سعی کردم آنطور که باید و شاید ایفایش کنم. به لحاظ تکنیکی نه محتوایی که همیشه دانش و سوادم را کمتر از دیگران میدانم. به لحاظ فرمی سعی کردم تفاوتهایی میان کارهای قبلیام ایجاد کنم.
اگر با صراحت صحبت کنم فیلمنامهها خیلی ضعیفاند. وقتی فیلمنامه خوب بیاید دوست دارم انتخابش کنم. خواستم نگویم برای خیلیها ضعیف بوده کار نکردم. ناراحت نیستم، عجلهای ندارم و البته سنی هم ندارم. 10 سال گذشته، چند تا کار کردم و در برخی کارها هم نبودم چیزی را از دست ندادم. اینجا احساس کردم خوب است و با جان و دل کار کردم.
فیلمنامه خوب با گرههایش مخاطب را همراه میکند
* وجه تمایز فیلمنامه خوب و بد را به عنوان بازیگر بگویید؛ چه فیلمنامهای را معمولاً میپذیرید؟
اولاً به محتوا نگاه میکنم که مغایرتی با حس و حالم نداشته باشد. ثانیاً فیلمنامه خوب خصوصیات خودش را دارد از گرههایی که وجود دارد تا شخصیتهایی که به آنها پرداخته میشود. فیلمنامه بد به شخصیتهای اصلی سفید و سیاه میپردازد و فیلمنامه خوب و نوشته خوب شخصیتها را می نویسد و شخصیتهای بد و خوب و فرعی را به هم مرتبط میکند و گرههایی پیش میآورد تا آخر مخاطب را با خودش همراه میکند. سفید و سیاه هم نیست؛ سعی کردیم در اینجا دستهایی به رنگها ببریم.
قهر کرده بودم
* شنیدم که گفته بودید قهر کردم؛ قهر چرا؟
قهر کرده بودم. کار خوب به من پیشنهاد نمیشد قهر کرده بودم و یا پیشنهاد میشد در پروژهها اذیتم میکردند. با روحیاتم سازگار نبود و هنوز هم خیلی اوقات نیست.
دلگیر شدم
* چه اتفاقاتی در آن پروژهها افتاده که شما اذیت شدهاید؟ همان حرف و حدیثهای ورودتان به تلویزیون که با سفارش آمده و این حرفها؟
مشکل پولی نبوده، خدا را شکر مشکل مالی ندارم. از اوایلی که آمدم از سال 1389، در بدو ورود اتفاقی افتاد که نمیخواهم دربارهاش صحبت کنم؛ دلگیر شدم. امین تارخ معلم و استادم بوده و هست و حرف و حدیثها زیاد ناراحتم نکرد بلکه خیلی تکنیکیتر، از انرژی خوبم و حضورم سوء استفاده شد.
آقای تارخ معرفی کردند اما خواستند که تست بگیریم
محمدرضا شفیعی (تهیهکننده): اسم آقای تارخ آمد و بر گردن خیلی از بازیگران حق استادی دارد، آموزشگاه ایشان بازیگران خوبی معرفی کرد. در سریال "شیدایی" برای آن نقش اصلی و محوری داستان دنبال بازیگر شناخته نشدهای بودیم که مخاطب با آن ذهنیتی نداشته باشد. خیلی آدمها آمدند و تست دادند. از آموزشگاههای مختلف آدمها معرفی میشوند.
با آقای تارخ صحبت کردم و ایشان از آموزشگاه خودشان معرفی و اصرار کردند به خاطر معرفی من نقش ندهید و تست بگیرید؛ در همه تستهایی که برای آن نقش گرفته شد عطا عمرانی در آن تستها سربلند بیرون آمد. اتفاقی افتاد همه به اتفاق گفتیم او برای این نقش مناسب است. بعد سریال "کیمیا" و کار خوبی مثل "شاهرگ" باعث شده که به بسیاری ثابت شود که او چه ظرفیتهایی در بازیگری دارد.
سختی کار در "شاهرگ"
* خانم افسانه کمالی نقش فهیمه، دختر دایی محمدعلی کاشفی را بازی میکنید. با توجه به شخصیتهای متفاوت شما در سریال "سرباز"، "سایهبان" و کارهای دیگر، "شاهرگ" فضای متفاوتی است که تجربه کردید. چرا آنقدر به تفاوت در انتخاب نقشها توجه دارید؟
برای من هم این تفاوت بین نقشها اهمیت دارد و خوشحالکننده است. چون قبلاً تجربه نقشهای مثبت را داشتم اما کاراکتری که مرموز بود را تجربه نداشتم. "شاهرگ" برای من دو سختی داشت؛ من خودم دهه 60 متولد شدهام و تجربهای نداشتم مجبور شدم یک مقداری اینترنتگردی کنم. حال و هوای آن سالها را ببینم، حزبهای مختلف را جستجو کنم و مصاحبههایش را ببینم.
سختی دیگر این است که سکانسهای خانمها در این سریال کوتاه است و اگر بخواهی نقشی را پرداخت کنی در سکانسهای محدود کار سختی است. اینکه کجا و چه لحظهای چه کاری انجام بدهی، کار را هزار برابر سخت میکند.
اهل ریسک و تجربهام
* اگر دوباره چنین فضاهایی به شما پیشنهاد شود میپذیرید؟
نمیدانم در آینده چه اتفاقی میافتد اما اهل ریسک و تجربهام. اگر هزار بار اشتباه کنم میروم تجربه کنم، آیا در آینده باز مشابه این نقش و نقشهای دیگر با این حال و هوا را بازی کنم باید فیلمنامه بیاید و حس و حالم خوب باشد و ببنیم چه پیش میآید.
*** همراه با گروه هنرمندان "شاهرگ" به خبرگزاری تسنیم آمدند سیروس گرجستانی از قبل دعوت شده بود، اما درگذشت او باعث شد تا سیاوش گرجستانی فرزندش به جای او بر صندلی پدر بنشیند. او در این نشست از حال و هوا و آخرین کارهای پدرش صحبت کرد.
در بیمارستان از پدرم پرسیدم ماجرای "شاهرگ" چیست؟
سیاوش گرجستانی: قسمت اول "شاهرگ" شروع شد ما پدرمان را به بیمارستان بردیم. قبل از اینکه به اینجا بیایم قسمتی از این سریال را دنبال کردم، هم خندیدم و هم گریه کردم، چون پدرم را دیدم. جالب است چند کار اخیر را با من مشورت میکرد، اتفاقاً کار آخری که نیمه تمام ماند، "شرم" بود که فیلمنامه را تا قسمت 15 خواندم. سال قبل درگیر کار "شاهرگ" بودند و تنها چیزی که پدرم به من گفت خسته شدم آنقدر نقش پیرمرد را به من دادند. درباره سریال "شاهرگ" از قصه چیزی نمیدانستم تا بیمارستان که از او پرسیدم و گفت فضای دهه 60، منافقین و بمبگذاریها. شبیه "ماجرای نیمروز" است و من این فیلم سینمایی را خیلی دوست داشتم و لذت بردم.
آخرین نقشی که به سیروس گرجستانی پیشنهاد شد
محمدرضا شفیعی: در فیلمنامه قرار نبود این نقش آنقدر بامزگی داشته باشد اما با حضور سیروس گرجستانی این اتفاق افتاد. چند بار با هم صحبت کرده بودیم آنقدر نقش پدرهای بیتأثیر این اواخر پیشنهاد میشد، دوست نداشت دیگر این کاراکترها را بپذیرد. همیشه با ایده میآمد! در سریال "نوار زرد" همکاری جذابی داشتیم. جالب است بدانید در همین سریال طولانی "برف میبارد" که این روزها در حال تصویربرداری است نقشی بود به ایشان زنگ زدم به من گفت مگر نگفتم آنقدر نقش پیرمرد به من نگو! الان پیرمرد لال پیشنهاد دادی. تلفنی قانعش کردم و گفتم تفاوتش در همین پدر لال بود. متأسفانه دیگر توفیق نبود در خدمتشان باشیم.
خاطره کارگردان از بازیگر پیشکسوت سریال
سیدجلال اشکذری: من اینجا خاطرهای دارم؛ یادم میآید سیروس گرجستانی به من میگفت خیالت راحت باشد این صحنه خوب درمیآید، چون دیشب برای خانمم این دیالوگها و فضاها را اجرا کردم خیلی خندید، حتماً این صحنه دیده میشود. هر موقع آن سکانس را میبینم یاد آن خاطره میافتم.
مشکل لوکیشن و صحنه در سریالهایی دهه شصتی
* آقای اشکذری شما پیش از این سریال "حانیه" و فیلم سینمایی "خانهای کنار ابرها" را ساختهاید و کار قابل احترامی است. اما در مورد "شاهرگ" مردم و کارشناسان این سؤال را داشتهاند که چقدر برای ورود به این کار، تحقیقات و مطالعه داشتهاید؟ به یکی دو ضعف عمده اشاره داشتند خیلی سکانسهای ماشینی دیده میشود سرعت و رفت و آمد را میبینیم اگر به جزئیات توجه میشد فضای اطراف با مسیر رفت و آمد ماشینها یکی نبود. و مشکل بعدی که بیشتر به آن اشاره کردند نحوه به کارگیری فرخ در میان گروه امنیتیها که محمدعلی کاشفی این کار را کرد. درباره این نقاط ضعف اشاره شده، توضیح دهید.
در وهله اول بگذارید از مطالعه و تحقیق درباره دهه 60 صحبت کنم. دو کار سریال "حانیه" و "خانهای کنار ابرها" را کار کردم، سریال نیمهتمام که در حال نگارشم و درگیر آن دهه شدم؛ دغدغه این دهه و اتفاقاتش را داشتم. یکی از مشکلاتی که به آن اشاره کردید بحث حرکت و فضاست که مشکل بسیاری از فیلمهایی دهه 60 است؛ همان بحث لوکیشن و صحنه. شما یک پلان ساده را در فیلمهای آپارتمانی در داخل کوچه به راحتی فیلمبرداری میکنید اما برای گرفتن همین پلان برای این نوع کارها، باید تدارکات از ساعت 5، 6 صبح کل ماشینها را بردارند و ماشینهای قدیمی را جایگزین کنند. تازه برای فضاسازی صحنهها و رفت و آمدها نیز باید برنامه داشته باشیم.
بیش از 180 لوکیشن در "شاهرگ"
در جریان ساخت "شاهرگ"، بیش از 180 لوکیشن داشتیم از وزارت کشور گرفته تا ادارات و خانهها و جاهای کوچک. همان موقع در جلسات پیشتولید هم این دغدغه را داشتیم که باید به این جزئیات توجه کنیم و موقعیتها سخت است. شما سریال را ببینید نزدیک به 50 دقیقه فضای کروماکی داریم؛ همه کاراکترهای ما تا جایی حرکت میکند فلان خبر، بمبگذاری و رفت و آمد داریم. یک خیابان را بگیرید در تهران شدنی نیست. یک شهرک داریم بر مبنای سریال دیگری طراحی شده و به نسبت لوکیشنها میزانسن برویم.
شاه
ورود بحثبرانگیز "فرخ"
اما در مورد ورود "فرخ" و آن فضایی که وجود داشت در طراحی خود نویسنده بود. نکاتی که آقای شفیعی داشتند به هر حال سال 1360 هستیم. یکسری اعتمادها و رفاقتها بود که به هر جهت جاهایی هم ضربه زده است. درام بر مبنای اشتباه و محاسبات اشتباه، شکل میگیرد و شخصیت از دل آن درام بیرون میآید. این بحثها هست اما در بحث صحنه هرطور بخواهید نگاه کنید جزئیات را اضافه کنید.
باید از 1200 دقیقه مواظبت میکردیم
این فیلم بر مبنای کارهای سینمایی مقایسه میشود و ما هم خوشحالیم این اتفاق میافتد. ما باید 1200 دقیقه مواظبت میکردیم تکتک پلانهایی که تقریباً روزهای اول جلسه میگذاشتیم، 70 درصد، صحنههای بیرونی داریم. هر روز برخی روزها بودیم همزمان دو لوکیشن داشتیم یک جایی در تهران و جای دیگر به لحاظ لوکیشنی کار سختی داشتیم و تیم روپا، جوان و با انگیزهای داشتیم.
کامنت قابل توجه یکی از مخاطبان؛ آن جسد در سردخانه تکان خورد
در دمای 11 درجه زیرصفر کار میکردند، صورتها میسوخت و در گرما با آن کت و پالتو با انرژی کار میکردند عیار و معیار کار به لحاظ کیفیت نیفتد. مخاطب رضایت دارد و جالب است کامنتی برای من آمده بود سریال شما را خیلی دوست دارم فقط آن جسد در سردخانه بود یک تکانی خورده بود اما واقعاً جسد نبود! خدا را شکر میکنم مخاطبی که از دیالوگها و صحنههای ریز نمیگذرد درگیر "شاهرگ" شده است.
این 4 نفر اطلاعاتی نیستند!
* شما اشاره کردید که برخی اشتباهات باعث میشود درام شکل بگیرد. یعنی تعمدی بوده "فرخ" اینطور وارد شود. وقتی در مورد واقعیت صحبت میکنیم تا اینکه بازسازیاش کنیم خیلی فرق دارد. مگر بچههای امنیت و اطلاعات چک نمیکردند، یک مقداری اینجا با واقعیت فاصله دارد...
این نکته روزهای اول مطرح شد و دوستان مشاور به این موضوع اشاره کردند چرا این 4 نیروی اطلاعاتی شما یکی از فامیلهای مجاهد بوده و یکی هم فامیل "منافق" داشته است. دقت کنید این 4 نفر جزو اطلاعات نیستند، گروه تخصصیاند از دانشگاه جذب شدهاند. پروژهای در اختیار بچههای اطلاعات قرار میگیرند، حتی جایی پرتو (حسین پاکدل) به آنها میگوید برای شما کارت صادر کردم، راحتتر باشید. اما به لحاظ اتفاقاتی که میافتد وارد جزئیات عملیاتها میشوند، حتی جاهایی "پرتو" به آنها تذکر میدهد اینها ربطی به واحد شما ندارد.
حتی بازجویی میکنند و اطلاعات میدهند و ناخودآگاه تماشاگر اینها را به عنوان کاراکتر اطلاعاتی میپذیرد. اما چند جا مطرح میشود اینها یک گروه متخصصاند و پروژهای که الان در دستشان است خنثی کردن بمبهایی است که دانشگاهیاند و آن اطلاعات نبوده به لحاظ اجرایی وارد مقوله چک و خنثی میشوند. هیچ وقت مطرح نکردیم اینها نیروی رسمی اطلاعاتاند.
انتقاد به ترکیب بازیگران و شخصیتپردازیهای ضعیف
* در یکی از قسمتهای سریال "شاهرگ" سؤالی مطرح میشود، زمانی که شخصیت "ابراهیم" با جسد پروانه همسرش مواجه میشود میگویند خیلی معمولی برخورد میکند. انگار حس خوب درنیامده و این اتفاق را به برخی از شخصیتپردازیها بسط دادند که میتوانست ترکیب برخی از بازیگرها درستتر اتفاق بیفتد؟
سیدجلال اشکذری (کارگردان): شما اگر آن سکانس را دیده باشید دو مدل گرفتیم خودش را به در ودیوار میزد. همان شب پیامک دادند چرا این شخصیت را کشتید و همه ناراحت و شاکیاند. ما اگر دوز بالا میگرفتیم شاید مخاطب گلایهاش بیشتر میشد. البته همان جا داد و بیداد در بسته شد و پایش سست شد، فضایش به هم ریخت و محمدعلی او را گرفت. برخی دوست دارند فضا را بیشتر به آن سمت میبردیم حس بیرونی بود.
چرا آزاده زارعی بعد از "آوای باران" گزیده کار شد؟
* خانم آزاده زارعی شما نقش فریبا دختردایی دیگر محمدعلی کاشفی را بازی کردهاید. هنوز در فضایمجازی ببینید شما را به "باران" سریال "آوای باران" به یاد میآورند. چطور شد فریبا به شما پیشنهاد شد و چرا بعد از "آوای باران" گزیدهای کار کردید؟
اول از همه اینکه من همیشه به این فکر میکنم اگر که شاید 50 سالم بشود و برگردم به عقب، حرفهایی که میزنم درد و دل شاید امثال "عطا عمرانی" هم باشد. وقتی آدم به عقب برمیگردد حداقل به خودش میگوید کارهایی را کردم که یک وقاری داشته است. میتواند در هر شبکهای و هر کاری، مدام حضور داشته باشد و همیشه خودش را بالا نگه دارد به چه قیمتی! چون برای خودم هدفی را در نظر گرفتهام و سعی میکنم شاید با وسواس خوب است یا بد، مسیر خیلی سختی را پیش رویم دارم چون اول راهم.
بعد از "آوای باران" هم اتفاق عجیبی برایم افتاد و پیشنهاداتی که سمتم میآمدند حجم زیادی داشت. منتها شاید یک بخشی را دوست نداشتم و شاید در بخشی هم تکراری بود. احساس کردم چیزی به من اضافه نمیکند. صبر را پیشه کردم نمیدانم آینده چه اتفاقی میافتد البته که خیلی آرمانی فکر میکنم.
پیشکسوتان و با استعدادها فقط حسرت میخورند!
شاید 20 نفر مدام دارند کار میکنند و شخصیتها، کاراکترها و شاهنقشهای عجیب به آنها بازی میخورد و آدمهای با استعداد، پیشکسوتان و هنرمندی در خانههایشان نشستند و فقط حسرت میخورند. امیدارم تلاش و صبرم نتیجه بدهد و به آن هدفم برسم.
"آمین خواهیم گفت" تکرار نمیشود!
* آیا پیشنهادی داشتید که نقش متفاوتی مثل "آمین خواهیم گفت" از شما ببینیم؟
یک کار سینمایی پیشنهاد شده که هنوز قرارداد نبستم آن هم کاراکتر متفاوت و قابل دفاعی است اما "آمین خواهیم گفت" یک اتفاقی بود که شاید بازیگری باید خوششانس باشد اولین بار جلوی دوربین فیلم سینمایی، این نقش را بازی کند. فکر میکنم دیگر این اتفاق نمیافتد. چون راجع به خانمها به طورکل کم نوشته میشود و همیشه قصهها، مرد محورند که تک و توک شانس بیاوری به تو بخورد و آنقدر کاراکتر عجیب و غریب باشد قضا و قدر اتفاق بیفتد و نصیب تو بشود. من همیشه امیدوارم و آدمها به امید زندهاند نقشهای متفاوت بازی کنند.
به چشم شغل به بازیگری نگاه نکردهام
* برای شما مدیوم مهم است یا کار خوب؟
اصلاً مدیوم برایم مهم نیست چون هیچوقت به چشم شغل به بازیگری نگاه نکردهام که اگر به چشم شغل نگاه میکردم و درآمدم از کار بازیگری بود طبیعتاً غم نان باعث میشد هر کاری را بپذیرم. من میگویم بازیگری یک عشق است و آدم باید هوای عشقش را داشته باشد. من به خاطر عشقم یعنی بازیگری از خیلی چیزها گذشتم.
"منافقین" ریاکارانه ضربههای مهلکی زدند
* در سال 1369 در "تعقیب سایهها" علی شاهحاتمی ایفای نقش کردید و آنجا هم موضوع خنثیکردن بمبها و ماجرای بمبگذاریها بود. خیلی شما را با آن موقعیتها شباهت دادند. چقدر فضای "شاهرگ" و "تعقیب سایهها" با هم فرق دارند و وجه تفاوت آنها را در چه میبینید؟
سیدجواد هاشمی: الان گفتند مرد محوری در فیلم است شهید محوری در فیلم نیست! گفتم اگر قرار است شهید بشوم بیایم! در این کار خیلی اصرار داشتم اگر میشود این فرمانده را در بمبگذاری بکشند اما نشد و حتی دو سه سکانس متأسفانه نشد که هماهنگ شود و نبودم. به این کار علاقهمند بودم، چون خیلیها واقعاً منافقین را نمیشناسند. قاعدتاً در زمانهای زندگی کردم که با این جرثومه متظاهرِ ریاکار واقعاً وحشتانک روبرو بودم. آدمهایی که متأسفانه ریاکارانه ضربههای مهلکی زدند وقتی گفتند سریال درباره بمبگذاری و قصه منافقین است من با جان و دل پذیرفتم.
دوست داشتم در "ماجرای نیمروز" باشم
یک مشکل اساسی با آن تفکر داشتم و امروز میتوانم بگویم خود من در دوره نوجوانی به آنها گرایش داشتم، ممکن است این گفتنش خیلی اینجا مرا دچار مشکل کند. من موقعی که 15 سالم بود حتی مجاهد میفروختم، بعداً شرایط التقاطی آنها را دیدم و در گروههای تئاتر کار کردم آن گروهها منتسب به آنها بودند. سال 1358، من با آن موجودات کار میکردم و واقعاً متوجه شدم این آدمها چقدر شرایط را سخت کردند و لطمه زدند به همین دلیل علقهای پیدا کردم که این جماعت را بشناسانیم، حتی خیلی دوست داشتم در کارهایی مثل "ماجرای نیمروز" بازی کنم و یک روزی مرصاد را خودم بسازم. چون بهترین شاگردانم را در مرصاد از دست دادم.
بغض منافقین منفور در وجودم است
من 21 سال بیشتر نداشتم، اما جمعی از شاگردانم را به مرصاد بردم و دو تا از آنها شهید شدند. بغض اینهایی که نفرتانگیز برادرانشان را میکشند، در وجودم بود. تا اینکه به آقای شفیعی پیشنهاد این نقش را دادند من گفتم چون این کار موضوعیت این شکلی دارد هر نقشی باشد میآیم.
ماجرای "تعقیبسایهها" و پرشِ سیدجواد هاشمی
درباره "تعقیب سایهها" اشاره درستی کردید. قصه "بمبگذاری" که البته آن نقش شیرین و دوستداشتنی بود که یکی از سکوهای پرش من در سینما و شهادتهای خیلیجانانه در آن کار بود. فکر میکنم اگر انطباق داشته باشد و حداقل در جایگاه فرمانده همان شخصیت بازی کردم گرچه خیلی کوتاه اما دوست داشتم بیشتر باشم.
در "نفوذ" جواد شمقدری هم شهید شدم
* آیا باز هم "سیدجواد هاشمی" را در فیلمی به عنوان شهید میبینیم؟
در کار "نفوذ" جواد شمقدری که برای سالروز تسخیر لانه جاسوسی و یا ایام دهه فجر به آنتن شبکه یک سیما میرسد نقش شهید بهمن را بازی کردم و برای سی و یکمین بار شهید میشوم. جالب است بدانید در "شام ایرانی" هم شهید شدم اما نتوانستم در "شاهرگ این اتفاق را رقم بزنم.
من به هزاران دلیل منتقد تلویزیونم
* تلویزیون این روزها مثل گذشته کارهای متعدد خوب و جذاب ندارد و تک و توک میتواند با آثارش و تکرار نوستالژیهایش مخاطب را پای آنتن جمهوری اسلامی نگه دارد؛ چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
اولاً کار این شکلی آنقدر قوی و کمنقص ساخته شود مخاطب را جذب میکند. اتفاقاً آنهایی که به این اتفاقات اعتقادی ندارند اگر قرار باشد برای قشری از جامعه این شکل کارها به نمایش درآید که به یکسری از ارزشها پایبندند جز مرور خاطره، چه فایدهای دارد؟! اینکه نسل امروز بدانند واقعاً چه اتفاقی را یکسری از آدمهای غیرآدمِ روزگار شکل دادند که امروز رسیدیم به اینجا، مهم است. تلویزیون به نظرمن باید به فکر این باشد که واقعیتها را بیشتر به نمایش بگذارد. من به هزاران دلیل منتقد تلویزیونم اما در کلیت میگویم تلویزیون الان خیلی چیزها را کم دارد.
تلویزیون بینندهاش را از دست داده!
اینکه بودجه و شرایط اقتصادی و بینندهاش را خیلی وقتها به خاطر یکسویه پیش رفتن از دست داده، واقعیت دارد. اما در کلیت میگویم تلویزیون خیلی چیزها را باید کار کند. من اگر به آن بخش شهادت خیلی حساسم به خاطر نقشهایی است که بازی کردهام و به آن معتقدم. خیلی چیزها هست تلویزیون به خاطر بهانهای به نام بودجه کار نمیکند و سراغش نمیرود.
قهرمانپروری در تلویزیون و سینما فراموش شده!
* آقای محمدرضا شفیعی در مورد فیلمنامه خیلی سؤال کردند که آنطور که باید و شاید اتفاق نیفتاده و یکسری به بازنمایی دکور انتقاد کردند که دکور میتوانسته با فضای واقعگرایانهتری نسبت به آن دهه اتفاق بیفتد. یکسری هم میگفتند که برخی از اتفاقاتش انگار از برخی کارهای قبلی کپی و تقلید شده است. مثلاً "ماجرای نیمروز کمی چاقتر"! نظر شما در این باره چیست؟
در مورد فیلمنامه ابتدا گفتم از کجا شکل گرفت. بنای ما این بود سریالی که به لحاظ فرم، تفاوتش این باشد چند قهرمان را تعریف کند. قهرمانهایی که در آن دوره و بازه زمانی وجود دارند. قهرمانپروری در تلویزیون و سینما نکته مهمی است و نقدی که خیلی از منتقدین به فیلمهای امروز دارند در دهه 60 و 70 فیلمهایی ساخته میشد که قهرمانان ملموس داشت و در فیلمهای امروز ندارند. بیشتر ضدقهرمانها در فیلمها برجسته میشوند.
ما خواستیم در سریالمان چند قهرمان ملموس داشته باشیم که برای مردم قابل باور باشند. کارهای قهرمانانه بکنند ممکن است برخی از کاراکترها برای ما قابل باور نباشند. وقتی قابل باور خواهند بود که خیلی زمینی باشند. خطا و اشتباه کنند از جنس مردم دور و برمان باشند. اساساً از خودگذشتگی داشته باشند برای مخاطب قابلباور باشد. این فرم سختی است که مردم اقدامات قهرمانانهشان را باور کنند و دوست داشته باشند.
هرچه جلوتر میرویم "فرخ" هم دوستداشتنی میشود
این فرم به نظرم از روز اول انتخاب شد برای داستانِ "شاهرگ" و هرچه جلوتر برویم از این قهرمانان اقدامات قابل لمس و باورکردنی، میبینیم. الان محمدعلی و شاهو را دوست دارند و جلوتر از فرخ خوششان خواهد آمد، چون هنوز فرخ برایشان مرموز است.
نمیتوانیم تخیّل کنیم
در مورد موضوعات صحنه و لوکیشن، نکتهای را بگویم که به تجربه چند سریال دهه 60 برمیگردد. نکتهای که وجود دارد همیشه سریالها و فیلمهای تاریخ معاصر کار سختی است. از این جهت که ذهن مخاطب را نمیتوان تغییر داد و مخاطب این فضا را دیده و اتفاقاتی که در دهه 60 و نمادهای شهری افتاده و همهچیز در دهه 80 و 90 تغییر کرده و نمیتوانیم تخیّل کنیم. نمیتوانیم با ذهنیت مخاطب همراه شویم، هرچه قدر هم رعایت کنید و هرچه قدر هم سعی کنید دقتهای لازم در صحنه اتفاق بیفتد، کار سختی است چون شهرک نداریم و قرار است در بافتهای فرسوده و تهران و اطرافش تصویربرداری کنیم.
دلم برای از بین رفتن وسایل قدیمی و تاریخی میسوزد
در کشورهای دیگر دنیا، این آثار قدیمی و بافتهای قدیمی نگهداری میشود و از آثار تاریخیشان مواظبت میکنند. ما بخشی از سریال را در شهرک نظامی کار کردیم آن شهرک الان تخریب میشود. من دلم برای از بین رفتن این وسایل قدیمی و تاریخی که از بین میروند، میسوزد. از آنها نگهداری نمیشود. قاعدتاً بازسازیاش سخت است و در این چند قسمت پخش شده خطای محسوسی نداشتیم. سعی کردیم همهجانبه نگاه کنیم و خطای این طوری نداشته باشیم.
به هر حال سریالی که قاعدتاً مردم دوستش داشته باشند از این دست گافگیریها وجود دارد. خیلی سعی کردیم در انتخاب لوکیشنها و آکسسوارهایی که در لوکیشنها و در مورد لباسها اتفاق بیفتد کسانی که دهه 60 را دیدند و آن فضاها را درک کردند برایشان ملموس باشد.
کروماکی مثل پلان واقعی نمیشود
* خیلیها سؤال کردند در این فضا واقعی کار کردید از جلوههای ویژه یا به قول کارگردان کار کروماکی؟
ما با یک سریال ایستا مواجه نیستیم سریالی که مدام آدمها در حال رفت و آمد و حرکتاند. ما مجبوریم با محدودیتهای لوکیشنها و پلانها را ایستا بگیریم. اما بخش زیادی از تصویربرداری ماشینها کروماکی است. اشتباهاتی هم بوده و خیلی سعی شده در پشت کارها واقعگرایانهتر اتفاق بیفتد. باید بپذیریم کروماکی مثل پلان واقعی نمیشود، هرکاری کنیم کروماکی است.
نویسندهمان تخیّل کرده اما بر اساس واقعیتها جلو رفتیم
* مخاطب تا آخر داستان منتظر چه اتفاقات و سرمنزلهایی باشد؟
قصهمان بر اساس نمادهای واقعی ساخته شده؛ ما در چگونگیها دخالت کردیم و نویسندهمان تخیّل کرده و در نمادها و اتفاقات سعی کردیم بر اساس واقعیتها جلو برویم. به هر حال باید بپذیریم در روزهای پایانی دهه 60 یک آرامش نسبی در کشور حاکم شد. نکتهای که خود منافقین گفتند تا قبل از زمستان دهه 60 بساط جمهوری اسلامی را جمع میکنیم، این نکته را یکی از کاراکترهای سریال هم میگوید. تا قبل از پایان سال 60 عناصر اصلی "منافقین" فرار کردند و بساط اینها جمع شد. نه اینکه بعد از سال 60 اتفاقی نیفتاد اما آن هرج و مرجهای گذشته اتفاق نیفتاد. قاعدتاً داستان ما هم در این مسیر خواهد رفت.
چرا ما را مقایسه میکنند؟/ ما شبیه "ماجرای نیمروز" نیستیم
* صحبت پایانی شما را میشنویم. اگر شما هم درباره انتقادات مخصوصاً کپی از کارهای دیگر دهه 60 صحبتی دارید بفرمایید.
عباس غزالی: همه انتقادات را با جان و دل میخریم و بهتر از قبل قدم برمیداریم و انتقادات سازنده است و به ما کمک میکند. شباهت با کارهای دهه شصتی با امثال "ماجرای نیمروز" دارد. در بازیگری هیچوقت قیاس نکردم بگویم این چه تفاوتی با آن نقش دارد فکر میکنم یک پازلی را در نظر دارم آنها را متنوع پُر کنم، اینکه با کارهای قبلی مقایسه کنم، کار درستی نیست چون هرکدام فضای خاص خودش را دارد. اینکه به هر حال تماشاگر قیاس میکند ناخودآگاه کار دهه شصتی چند تا داشتیم، خیلیها به من گفتهاند که شبیه "ماجرای نیمروز" و "سیانور" است.
آن دو فیلم را دیدم و دوست دارم اما نگاه کارگردان و نویسنده میتوان به این نکته رسید که فضای دیگری دارد. "شاهرگ" در قالب سریال است؛ اینکه هرکاری در دهه 60 را بگوییم کپی است به نظرمن مقداری کملطفی است. فرخ نماینده قشری است که حرف برای گفتن دارد و این را گفتم ترغیب بشوید بیشتر ببینید.
فراموش نکنیم در دهه 60 چه اتفاقاتی افتاد
مسعود فروتن: من در این کار خیلی کوتاه بودم و خیلی این کوتاه بودن را دوست داشتم. چون در آن سالها بودم و آن لرزیدنها، تب کردنها، نگرانیها و در خیابان بودنها را تجربه کردم با این فیلم همانها را تجربه کنم یادم میآید چه اتفاقاتی افتاد و فراموش نکنیم چه اتفاقاتی افتاد.
صداوسیما تعطیلی ندارد
* آقای فروتن با توجه به اینکه شما از قدیمیهای رادیو و تلویزیون هستید، این سؤال پیش میآید در این دوران کرونایی که فشار میآورند برنامه و سریال ساخته نشود که خدایی ناکرده به کرونا و مشکلاتش مبتلا نشوند؛ آیا شما هم چنین نظری دارید؟
ما به مردم میگوییم در خانه بمانید و بیرون نیایید، خب، با چه چیزهایی سرگرم شوند. رادیو و تلویزیون تعطیلی ندارد و وظیفه سرگرمی دارد باید کار کنیم همانطور که پزشکان و پرستاران کار میکنند. هرچه برنامهها و سریالهایمان جذابتر باشد مردم را بهتر میتوانیم در خانه نگه داریم. به من میگویند سرکار نرو، اگر به جای هنرمند، پزشک بودم چه میشد؟ صداوسیما تعطیلی ندارد. سینما و تئاتر تعطیل است و مخاطب ما در منزل نباید چیزی گوش بدهد و ببیند! هنرمندانی که سریال بازی میکنند موظفاند کار کنند.
اگر میخواهید مخاطبتان بیشتر شود؟!
عطا عمرانی: خواهش میکنم بساط فیلمنامههای بهتری فراهم شود اگر میخواهید مخاطبتان بیشتر شود. چیزی جز این نیست و اگر امکانش هست به این قضیه توجه یبشتری شود و بین مدیومهای دیگر دوستی ایجاد شود نه اینکه با هم دعوا کنند. اگر فیلمنامههای بهتری کار شود تأثیر بیشتری خواهیم گرفت و برای کار کردن انگیزه ما بیشتر خواهد شد.
روشِ جالب دیالوگ حفظ کردن "سیروس گرجستانی"
افسانه کمالی: من حرف خاصی ندارم خوشحالم با این گروه کار کردم. از صمیم قلب با تکتک این بازیگران و عوامل کار کنم. خیلی تجربه خوبی بود. خاطرهای از آقای سیروس گرجستانی دارم و دیدم همه پلانها و دیالوگهایشان را نوشتند. من گفتم برای چه این کار را کردید مگر کپی متن را ندارید. گفتند وقتی روی کاغذ مینویسم دیالوگ برای خودم میشود و راحتتر میتوانم در نقش و حس و حالم فرو بروم و این خیلی برایم ارزشمند بود. در جمعهای دیگر دیدم سالهاست این روش ایشان است و خیلی برایمان قابل تحسین است.
انتقاد از عدم توجه به "شاهرگ"
سیدجلال اشکذری: من خودم فکر می کردم سریال پخش شود یک مقداری حمایت به لحاظ تبلیغی بیشتر میشود هم فضای مجازی و هم شاید رسانه ملی. به هر حال ما فکر کردیم اینطوری حمایت میشود اما هیچ اتفاقی نیفتاد تا کار بهتر دیده شود. امیدوارم سریال به آخرین قسمتها رسیده به خودشان بیایند. حیف شد اگر مخاطب ما با تبلیغات بیشتر جذب میشد تا "شاهرگ" بیشتر دیده شود. فکر میکنم آن دوستانی که پشت یکسری میزهایی نشستهاند و این نوع کارها را حمایت کنند یا دغدغه این کارها را دارند، باید بیشتر حمایت میکردند.
جنگ هنوز در خانه ما تمام نشده!/ ادای احترام به خانواده شهدا
آزاده زارعی: من به هر چیزی فکر کردم جذبش کردم. راجع به این گروهک منافقین فیلم میدیدم و تحقیق میکردم خوشحالم در فضایی کار کردم که این اتفاق افتاد و نقش تأثیرگذار درستی است که اوایل آن منفعل و هرچه جلوتر و به اواخر کار میرسد تأثیرگذارتر میشود. من یک دِینی به خانواده معظم شهدا دارم، به خاطر اینکه دو دایی من به فاصله 40 روز شهید شدند. پدرم 8 سال جنگید و همیشه میگویم جنگ هنوز خانه ما تمام نشده است. من همیشه حس میکنم خاطراتی که مادرم تعریف کرده خیلی دوست دارم آن فضا را هم تجربه کنم.
امیدوارم روزی تلویزیون همه تاریخ را به نمایش بگذارد
سیدجواد هاشمی: من حرفی ندارم فقط امیدوارم روزی را ببینیم تلویزیون همه تاریخ را آنطور که هست به نمایش بگذارد و مردم باید به نظرمن فیلمها را اگرچه بازسازی اتفاقات است صادقانه مرور کنند تا بدانند در این کشور خاصه در این 40 سال گذشته اتفاق افتاده را ببینند. تلویزیون باید کارهای بزرگ بسازد مخصوصاً برای عِرق و تعصب خودم نسبت به بچهها میگویم برای اینکه کلیدهای آینده در دستان آنهاست.
انتهای پیام/