بمناسبت سالمرگ رضاشاه| از سلب اعتماد انگلیس تا پناه بردن به آمریکا در دقیقه ۹۰

چهارم مردادماه، رضاشاه پهلوی بعد از سه سال تبعید در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی مُرد. در این یادداشت نگاهی به روزهای اخر سلطنت وی و چگونگی سلب اعتماد انگلیسی ها از سرسپردگی او می اندازیم.

به گزارش گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم، رضاشاه پهلوی در تاریخ 4 مرداد 1323 پس از چندسال تبعید و آوارگی در ژوهانسبورگ فوت کرد.

سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر به بهانه سالمرگ رضاشاه، نگاهی به اتفاقات سوم شهریور سال 1320 که منجر به اشغال ایران از سوی متفقین و تبعید رضاشاه شد انداخته است.

 

متن زیر مشروح یادداشت سید امیر مکی است:

تا پایان سال 1319 اوضاع ایران آرام بود و با توجه به گذشت بیش ازیکسال و نیم از جنگ جهانی دوم همچنان خبری از ناامنی در ایران نمود نداشت اما سیر حوادث و رویدادها به مراتب سریع تر از حد انتظار انگلیسیها بود. در نخستین هفته فروردین سال 1320 نیروهای آلمانی ، بلغارستان ، یونان و یوگسلاوی را اشغال کردند. در اردیبهشت ماه نیروهای مشترک آلمان و ایتالیا در شرق مدیترانه مستقر شدند.

هیتلر که مصمم بود به محض آمادگی نیروهایش به شوروی حمله کند دیگر در تشویق روسها برای حمله به ایران شور و شوقی از خود نشان نمی داد. در چنین اوضاع و احوالی بود که گروهی از عناصر طرفدار آلمان در عراق دست به کودتایی زدند که باعث شد امکان دستیابی هیتلر به نفت خلیج فارس را بیشتر کند و از همان زمان ، حضور آلمانی ها در ایران بسیار زبانزد متفقین شد و بنا به نوشته جواد عامری کفیل وزیر امور خارجه ایران، انگلیسی ها از خرداد ماه 1320 درباره حضور کارشناسان آلمانی در ایران مذاکراتی را شروع کردند، آنچنانکه دولت ایران بصورت مداوم به نمایندگان سیاسی انگلستان، شوروی و آمریکا اطمینان خاطر می داد که فعالیت ژرمن های شاغل در ایران زیر نظر پلیس ایران قرار دارد و کنترل کامل صورت میگیرد.

اما در روز اول تیرماه 1320 برابر با 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان در میان ناباوری جهانیان به خاک اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد که در پی آن ایرانیان بسیار خوشحال و خوشنود شدند چون همیشه احساس ترس و نا امنی داشتند که  بنا به نوشته گلشائیان وزیر دارائی وقت: " ایرانیها که سالها از مظالم روس و انگلیس دل خون بودند، حمله آلمان به روسیه را به فال نیک گرفتند و اگر اغراق نگوییم قسمت اعظم مردم باسواد از این پیشامد خرسند بودند. حتی در کلوپ ایران در شب دوم تیرماه، مقارن حمله آلمان به شوروی یکی از آقایان وکلا در آن روز تمام مهمانان را به شام دعوت کرد و همه به سلامتی هیتلر شربت نوشیدند. در میدان سپه هم نمی دانم که به دستور چه کسی عصرها بلندگو گذارده بودند و اخبار پیشرفت آلمانها را پخش می کردند و مردم گروه گروه جمع می شدند و با خوشحالی و دقت به اخبار گوش می دادند............"

و اما درمیان تبلیغات گسترده متفقین، انگلستان چنین وانمود می کرد که ستون پنجم آلمان در ایران مستقر شده و فعالانه در حال توطئه چینی و جاسوسی است که شاخص ترین نماد تشکل و فعالیت تبلیغاتی آلمانها در ایران، اجتماعات ایشان در قهوه خانه (Brown House)  در تهران در خیابان قوام السلطنه قلمداد می شد و انگلیسی ها معتقد بودند که ستون پنج آلمانها در ایران زمینه ورود و پیشروی آلمانها در ایران را مهیا می سازند ، اما تمام موارد مذکور تنها بهانه جویی قلمداد و صرفا به جهت اشغال ایران صورت می گرفت، آنچنانکه در یک جلسه محرمانه کابینه جنگ انگلستان در تاریخ 4 اوت 1941 میلادی (13 مرداد 1320 شمسی) طبق گزارش سازمانهای ضد جاسوسی ، در مورد خطر یک کودتا توسط اتباع آلمانی در ایران به این نتیجه رسیدند که  : در ایران آلمانها بدون دخالت مستقیم نظامی و اشغال این سرزمین در موقعیتی نخواهند بود که کودتائی را به انجام برسانند.

و در ادامه این گزارش آمده است که دخالت نظامی آلمان در موقعیت کنونی غیر ممکن است، چرا که ترکیه اجازه عبور به سربازان ارتش آلمان از خاک ترکیه به سوی ایران را نخواهد داد.

خبرگزاری ژاپن در 14 تیرماه 1320/5 ژوئن 1941 به استناد خبرهای رسیده از آنکارا، رم، نیویورک، استانبول و برلین گزارش داد که دولتین انگلستان و شوروی قصد دارند ایران را بصورت منطقه نفوذ خود به اشغال درآورند. انگلستان نیروهای خود را از راه ایران به قفقاز بفرستد و مهمات جنگی مورد نیاز شوروی را نیز از طریق بندر بوشهر و بندرعباس به شوروی حمل کند.

بنا به خاطرات احمد امیر احمدی اولین سپهبد ایران،  رضا شاه گمان می کرد که ارتش ایران قادر است با هر نیروی مهاجم خارجی مقابله کند: "در اوائل مرداد 1320 مانوری در تپه های ازگل داده شد. برای شاه چادر مخصوصی افراشته بودند. امرای لشگر نیز افتخار حضور شاه را داشتند.  شاه غرق مسرت بود و هر آن با تلفنگرام عملیات قسمتی را مخابره می کردند ، می خواند و قاه قاه می خندید. یک تلفنگرام از گروهان اول دانشکده افسری رسید، شاه بینهایت خوشحال شد و پس از خواندن، تلفنگرام را به من که نزدیکش بودم دادند که بخوانم ............. شاه می گفت: قشون من عالی ترین قشونی است که امروز در دنیا می توان نشان داد............."

رضاشاه باور نمی کرد متفقین قصد برکناری از سلطنت وی را داشته باشند لذا  در همان روز سوم شهریورماه دست به دامان دولت آمریکا شد و نامه ای تحقیر آمیز به روزولت رییس جمهوری آمریکا نوشت

حمله به ایران در روز سوم شهریور 1320/25 اوت 1941 با برنامه ای از پیش تعیین شده صورت گرفت و در عین حال که خیلی سریع و آسان تحقق یافت،  تهاجم نیروهای انگلیس و شوروی از جنوب و شمال صورت رسمی و جدی به خود گرفت آنچنانکه تا سال 1324 یعنی تا پایان جنگ ادامه یافت و مردم بزرگوار ایران مظلومانه در این آتش جنگ و اشغال سرزمین خود واقع شدند.

انگلیسیها که از طریق جاسوسان خود در دربار و تمامی سازمانهای سیاسی و نظامی کشور رخنه و رسوخ کرده بودند، کاملا مطمئن بودند که در پی گفتگوهای محرمانه رضاشاه و علی منصور با اشترانس اروین اتل  وزیر مختار آلمان نازی، ایرانیها روش تاخیر ، انتظار و تعلل را تا روشن شدن نتیجه فتوحات آلمان در خاک اتحاد جماهیر شوروی در پیش گرفته اند که خود باعث خشم بیشتر دول اشغالگر شد.

چنانچه تصمیم برای حمله به ایران و اشغال درازمدت آن بسیار سریع و در کمتر از یکماه اتخاذ شده  و شاید یکی از بهترین سندهای آن نیز ، یادداشتهای سرریدر بولارد می باشد که در تاریخ 6 اوت 1941/15 مرداد 1320 نوشته است: "بیش از یکهفته پیش داستانی سر از آمریکا درآورده است که نیروهای انگلیسی قصد حمله به ایران را دارند و هواپیماهای انگلیسی میخواهند تهران را بمباران کنند ، مگر اینکه دولت ابران همه آلمانی ها را اخراج کنند "

بولارد به گونه ای داستان و شایعه  فوق  را اعلام کرده بود  که تنها در طول دوهفته بعد داستان مذکور به واقعیت پیوست  و بر آن اساس به طرف روسی خود نیز از سست بودن ارتش ایران اطمینان داده بود که شوروی را نیز راضی به هجوم به ایران کرد تا شاید هرچه سریعتر به اهداف خود برسند.

بیشتر بخوانید

 

اما سوال بزرگ درچگونگی بدست آوردن اطلاعات انگلیسیها در این "تسخیر بزرگ"، کسب اخبارمحرمانه و داخلی حکومت و دولت ایران است؟

انگلیسیها در درون دربار، دولت و بویژه ارتش ایران، عوامل نفوذی وفاداری داشتند که با آگاهی کامل از خصوصیات بروکراتیک ارتش، وسواس رضاشاه در رسیدگی به همه جزئیات و کم دانشی نظامی او و اینکه هرگز دوره ستاد جنگ  ندیده است را کاملا واقف و آگاه بودند و برخلاف آنچه که سالهای طولانی عنوان شده که ارتش رضاشاه از لحاظ وسائل زرهی و حمل و نقل در تنگنا بوده است، در واقع اینطور نبوده و دلیل اصلی آن، عدم اطمینان رضاشاه به فرماندهان خارج از مرکز و بخصوص مناطق مرزی و ضعف عمده در نقاط حساس کشور و به خصوص مرزهای آبی کشور دیده میشد.

توپخانه هویتزر قدرتمند آلمانی و تمرکز تعداد زیادی تانک در تهران خود از نقاط ضعف ارتش و تمرکز گرائی ادوات جنگی و زرهی در آن زمان بود.

اما وضعیت نیروی هوایی رضاشاه نیز تعریفی نداشت آنچنانکه هواپیماهای کهنه ساخت کشورهای مختلف اروپائی و خریداری شده از انگلستان و هواپیماهای دوباله مونتاژ شده در کارخانه شهباز ضعف دو چندانی برای ایران داشت که  از نظر قدرت تقابل هوایی با هواپیماهای خارجی بسیار ابتدائی و نامطلوب بود، آنچنانکه تعدادی هواپیماهای آمریکائی تازه خریداری شده از نوع اتوهاوک در جنوب ایران در صندقهای باز نشده  خاک میخوردند و در اسکله های بندر شاهپور (امام خمینی) و خرمشهر انبار شده بودند که دقیقا با طولانی شدن زمان تحویل آنها به ایران تنها چند هفته پیش از شهریور 20 به ایران رسیده بود اما کارشناسان آمریکائی خلف وعده کرده و جهت راه اندازی آنها به ایران نیامدند و خود نیز کارشناس اجرائی در واحد نیروی هوائی نداشتیم.

آنچنانکه چند روزقبل از سوم شهریور (در 30 مرداد 1320) سرریدر بولارد دیپلمات استعمار پیشه انگلیسی در یک یادداشت کوتاه اینچنین مینویسد: "وضعیت عمومی بازار ایران در کمال شگفتی ، آرام است ، ساکنان تهران در مجموع آرام هستند ، بعضی فکر میکنند تقاضاهای ما و آماده باش ارتش ایران همه بلوف است و دیگران فکر میکنند ، هرچه بشود (اوضاع ) بهتر میشود."

جواد عامری کفیل وزارت خارجه  بامداد سوم شهریور 1320 را اینطور بیان میدارد که : ".... بامداد سوم شهریور بود . تازه روشنایی خفیفی در گوشه افق پیدا شده که تلفن منزل من زنگ کشید و .......... ازآن طرف سیم آقای منصور الملک نخست وزیر بود که از من خواست همین الساعه به ملاقات ایشان بروم تا به اتفاق به محلی برویم ...... طی چند لحظه گفتگو نخست وزیر جریان ملاقات خود را با سفرای روس و انگلیس به من که کفیل وزارت خارجه بودم شرح داد و اضافه کرد که باید برای عرض گزارش خدمت اعلیحضرت برویم ......... شاه به محض مشاهده نخست وزیر و کفیل وزارت خارجه پرسید: هان ! بگوئید باز چه خبر است ؟  آقای منصور چند جمله بعرض رسانید که طبق اظهار سفرای روس و انگلیس قشون متفقین بیطرفی ایران را نقض کرده و از مرزها گذشته اند. شاه بطرز فوق العاده محسوسی ناراحت شد با مشت روی میز آبنوس کوبید و در حالی که رنگ چهره اش تغییر کرده بود فریاد زد : " چرا !!! علت این عمل چیست ؟ ما که با اینها همه جور به مسالمت رفتار کرده ایم دیگر چه میخواهند؟"

رضاشاه باور نمی کرد متفقین قصد برکناری از سلطنت وی را داشته باشند. یورش ناگهانی انگلیسیها و روسها برای او غیر مترقبه بود، او به انگلستان بسیار اعتماد داشت و نمی توانست خود را توجیه کند که چه اتفاقی در پیش است و می بایست خلع از سلطنت شود، آنچنانکه  در همان روز دست به دامان دولت آمریکا شد و نامه ای تحقیر آمیز به روزولت رییس جمهوری آمریکا نوشت که :

حضرت فرانکلین . د . روزولت

رئیس جمهوری ابالات متحده آمریکا – واشنگتن

البته از حوادث اخیر ایران که قوای انگلیس و روس بدون اخطار قبلی غفلتا از مرزهای این کشور عبور و به تصرف نقاط و بمباران عده زیادی از شهرهای باز و بی دفاع ایران مبادرت ورزیده اند خاطر آن حضرت آگاه گردیده است. عنوان سابق روس و انگلیس، نگرانی از وجود عده ای آلمانی در ایران بود که اطمینان داده شد به زودی از این کشور میروند. در این صورت هیچ جای نگرانی برای آنها باقی نمانده و به هیچ وجه بر من معلوم نیست به چه علت این اقدامات تجاوزکارانه متشبث شده و بدون ملاحظه شهرهای ما را بمباران میکنند.

در این موقع لازم می دانم به استناد اعلامیه آن حضرت مبنی بر مساعدت و تقویت اصول عدالت بین المللی و حفظ حقوق آزادی ملل، از شما تقاضا می نمایم که به این قضیه که برای ایران پیش آمده و یک کشور بیطرف و صلح جو را که هیچ منظوری جز حفظ آسایش و اصلاح  امور داخلی خود ندارد دچار مصائب جنگ میسازد متوجه نموده تا با اقدامات موثر نوع پرورانه خود در رفع این تجاوزات مساعی لازم مبذول فرمایند.

با امتنان از توجهات خیرخواهانه آن حضرت احساسات صمیمانه خود را تقدیم مینمایم.

رضا پهلوی

اشرف پهلوی دختر رضاشاه معتقد بود "اگر یک صدا از میان مردم به نفع پدرم برمی خاست انگلیسی ها در تصمیم خود دائر بر عزل پدرم تجدید نظر میکردند."

آنچنانکه چهار سال تمام مردم ایران فدای جاه طلبی و زیاده خواهی او، دربند مسلم حضور اجنبیان در کشور و مملکت خود شدند و تا حد ذلت و خواری تمام ،گذران زندگی را در 4 سال اشغال اجنبی به سر رساندند.

و سرانجام افسانه رضا پهلوی (رضا ماکسیم ، رضا شصت تیر ، رضا قزاق و سردار سپه) به پایان رسید و صبح روز 25 شهریور 1320 با سرافکندگی فراوان و دستور مستقیم متفقین از سلطنت استعفا داده و ظهر همان روز به سمت اصفهان ، سپس کرمان ، بندرعباس و راهی دیار غربت گردید و جزیره موریس را در اجبار مطلق به جان پذیرفت، آنچنانکه نفوذ دول استعماری بیش از پیش در تار و پود ایران زمین نمود پیدا کرد و این بود سرانجام اطمینان به دول خارجی و بازکردن درهای این مرز و بوم به روی اجنبی و اطمینان بی حدو حصر به دیگران در ازای تکیه بر مردمان خاک خویش.

اشرف پهلوی در برگهایی از خاطرات خود نوشته است که:

"اگر یک صدا از میان مردم به نفع پدرم برمی خاست انگلیسی ها در تصمیم خود دائر بر عزل پدرم تجدید نظر میکردند."

اشغال ایران را به دست متفقین می‌توان آغاز دوره‌ای پرتنش در تاریخ کشور دانست و پیامدهای عمده و تلخ این اشغال، عبارت بودند از: پایمال شدن تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی کشور ، روی کار آمدن دولت‌های دست نشانده، دخالت بیگانگان در مسائل سیاسی و اقتصادی کشور، پیدایش احزاب سیاسی وابسته به غیر و گوناگون ،  آشفته شدن فضای سیاسی کشور، پشتیبانی بیگانگان از روی کارآمدن جمهوری آذربایجان و کردستان، قحطی و گرانی عمومی، تحمیل خسارت‌های مختلف جانی، مالی و حیثیتی به ملت، ورود مهاجران جنگی (لهستانی‌ها) به کشور که افزون بر افزایش مشکلات قحطی، زمینه شیوع برخی بیماری ها را هم فراهم آورد،

و اما در خدمت جنگ درآمدن اجباری ایران، تمام امکانات حمل و نقل زمینی، هوایی و دریایی ایران، بیگاری کشیدن از نیروهای کار ایران با پرداخت کم ترین دستمزد، به یغما رفتن منابع نفتی کشور، اعمال شدن سیاست‌های استثمارگرانه پولی مهاجمان و تحمیل مخارج ارتش اشغالگر و هزینه‌های کمک رسانی به شوروی بر ملت ایران، کاهش درآمدهای گمرکی در اثر توقف واردات به کشور، غیرعملی بودن جمع‌آوری مالیات‌ها به علت هرج و مرج در سراسر کشور، فشارهای اقتصادی ناشی از تورم، انتشار اسکناس فاقد پشتوانه و تولید تورم اقتصادی روزانه را مضافا بر ایران و ایرانیان تحمیل نمود و اینچنین بود پایان پرده آخر و شروع سناریو و تراژدی جدید دیگری که از پیش مهره چینی شده و نمود نمایش مدرنی از ساختار سیاسی پهلوی دوم را رقم زد.

انتهای پیام/