ناکامی برایان هوک؛ سرنوشت سریالی «احمق‌های درجه یک» در جنگ اراده‌ها با ایران

ناکامی برایان هوک؛ سرنوشت سریالی «احمق‌های درجه یک» در جنگ اراده‌ها با ایران

خروج برایان هوک از دولت ترامپ ممکن است نشانه‌ای از رسیدن کاخ سفید به درک لازم درباره بی‌حاصل بودن سیاست فشار علیه ایران باشد. اما اگر هنوز چنین درکی حاصل نشده بهتر است دولت ترامپ برای جلوگیری از تکرار تاریخ یکبار دیگر آن را مطالعه کند.

گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم-  شامگاه پنجشنبه بود که «برایان هوک» نماینده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا در امور ایران و رئیس «گروه اقدام ایران» در وزارت خارجه این کشور، از استعفای خود از این سمت خبر داد.  این در حالی است که الیوت آبرامز، فرد دیگری که اکنون در سیاست خود برای براندازی دولت ونزوئلا شکست خورده، مسئول امور ایران خواهد شد.

هوک 52 ساله از سال 2017- زمانی که  «رکس تیلرسون» به عنوان وزیر خارجه آمریکا منصوب شد- به این وزارتخانه آمد و به عنوان مدیر دفتر برنامه‌ریزی‌های سیاسی به کار گرفته شد. او پس از اخراج تیلرسون یکی از معدود مقام‌هایی بود که از این وزارتخانه کنار گذاشته نشد.

در دوران مایک پامپئو نخستین وظیفه‌ای که به او محول شد مذاکره با دولت‌های اروپایی برای توافق با آنها بر سر تغییر مفاد «برجام» برای  بود. او در تحقق این وظیفه ناکام ماند و در آستانه خروج آمریکا از برجام زمانی که از «دونالد ترامپ» درباره نتیجه مذاکرات برایان هوک با اروپایی‌ها سئوال پرسیده شد او گفت که شخصی به نام برایان هوک را اصلاً نمی‌شناسد. 

این نخستین شکستی بود که برایان هوک در پیگیری سیاست‌های دولت ترامپ در قبال ایران با آن مواجه شد.

بعد از خروج آمریکا از برجام،  مایک پامپئو، برایان هوک را به عنوان رئیس کارگروه ویژه اقدام ایران، مأمور طراحی و پیگیری کارزار فشار حداکثری کرد تا او به یکی از طراحان اصلی سیاست فشار علیه ایران تبدیل شود.

هوک خود مدعی بود که در انجام مأموریت‌هایش موفق بوده است. او در مصاحبه‌ای که برای اعلام خبر استعفایش با نیویورک‌تایمز انجام داد گفت: «زمان خوب برای رفتن هرگز وجود ندارد. گاهی در مسیر سفر و گاهی در مقصد این اتفاق رخ می‌دهد. در خصوص راهبردمان در قبال ایران، هر دوی این موارد صدق می‌کنند. ما دوست داریم که به یک توافق جدید با ایران برسیم، اما در عین حال فشارهای ما باعث سقوط منابع مالی آنها شده است.»

برایان هوک در ادامه گفت: «تقریباً با هر معیاری که در نظر بگیرید، ایران و نیروهای نیابتی‌اش نسبت به یک سال و نیم قبل ضعیف‌تر شده‌اند. چه با توافق و چه بی توافق، ما بسیار موفق بوده‌ایم.»

علی‌رغم این نظر، بسیاری از کارشناسان مسائل سیاسی بر این اتفاق نظر دارند که صرف اعمال فشار تا زمانی که به یک هدف راهبردی از قبل مشخص‌شده منجر نشود را نمی‌توان ملاک موفقیت در نظر گرفت.

درباره سیاست‌ها در قبال ایران نیز سئوال بی‌پاسخی که منتقدان از برایان هوک می‌پرسند این است که سیاست فشار حداکثری غیر از وارد آوردن فشارهای تنش‌زا بر ایران به چه هدف راهبردی دست پیدا کرده است؟ آیا این سیاست توانسته ایران را برای «توافقی بهتر»-آنچنانکه ترامپ می‌گوید- پای میز مذاکره بیاورد؟ آیا اراده ملت ایران را شکسته و نظام جمهوری اسلامی ایران را در مسیر فروپاشی و براندازی قرار داده است؟ آیا برنامه هسته‌ای ایران را کند کرده و محدودیت‌های بیشتری علیه آن اعمال کرده یا اینکه به کاهش برخی از محدودیت‌های مندرج در برجام علیه این برنامه کمک کرده است؟

دلایل تصمیم برایان هوک درباره خروج از دولت ترامپ هر چه که باشد، شکست‌های واشنگتن در سیاست خارجی و به خصوص در قبال ایران را نمی‌توان در آن بی‌تأثیر دانست. روزنامه واشنگتن‌پست در تحلیلی اخیراً مسئله این استعفا را حتی فراتر از تصمیم شخصی هوک دانسته و نوشته که دولت ترامپ با کنار گذاشتن برایان هوک به دنبال آن است شکست‌ها در قبال ایران را به او نسبت دهد.

این تحلیل که نشانه‌هایی از واقعی بودن آن وجود دارد از رسیدن به درکی جدید در کاخ سفید بعد از سه سال و نیم پیگیری فشار علیه ایران خبر می‌دهد. درکی که البته اگر کاخ سفید به تاریخ سیاست‌های دولت قبلی خودش رجوع می‌کرد زودتر حاصل می‌شد و نیاز به صرف زمان و هزینه‌های گزاف برای رسیدن به آن نبود.

آنچه این تحلیل را واقعی‌تر می‌کند این است که مایک پامپئو درست چند روز قبل از استعفای برایان هوک در نشست مجلس سنا در اعترافی کم‌سابقه گفته بود که سیاست فشار حداکثری توانسته درآمد نفتی ایران را کاهش دهد اما به هدف نهایی‌اش دست پیدا نکرده است.

فشار آمریکا علیه ایران در رهگذر تاریخ

ادبیات تند و نمایش‌های جنگ‌طلبانه دونالد ترامپ از اوان آغاز به کار در کاخ سفید او را در نظر کسانی که این دولت را خارج از بافت تاریخی در نظر می‌گرفتند به عنوان خطرناک‌ترین و شرورترین دشمن جمهوری اسلامی نسبت به 6 دولت قبلی آمریکا در طول چهار دهه گذشته جلوه می‌داد.

با این حال گذشت زمان نشان داد که ترامپ هم-البته با گام‌هایی پرجنجال‌تر، عجول‌تر و هراسان‌تر- در حال پیمودن همان راهی است که دولت‌های قبل‌ترش رفته و از آن حاصلی نگرفته‌اند.

دولت ترامپ از زمان ورود به کاخ سفید شهروندان ایران را از ورود به آمریکا منع کرد، به مشارکت آمریکا در برجام پایان داد، چندین دور تحریم علیه ایران اعمال کرد، در اقدامی غیرمعمول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمان‌های اصطلاحاً «تروریستی» قرار داد، سردار قاسم سلیمانی را در نزدیکی فرودگاه بغداد ترور کرد و تلاشی از پیش شکست‌خورده برای تمدید تحریم‌های تسلیحاتی علیه ایران در شورای امنیت آغاز کرده است.

تمام این اقدامات اما، هنگامی که در چارچوبی گسترده‌تر و از دریچه تاریخ نگریسته شوند این واقعیت را آشکار می‌کنند که دولت ترامپ نه از لحاظ اصل خصومت‌ورزی علیه ایران تفاوتی با پیشینیانش دارد و نه از لحاظ شدت اعمال آن؛ و از قضا، او با رو کردن تمام زور ممکن علیه ایران، دست دولت‌ها و رئیس‌جمهورهای بعد از خودش را هم از اهرم تهدید به اعمال فشار و چانه‌زنی برای اخذ امتیاز خالی کرده است.  

سیاستی که ترامپ در قبال ایران پیش گرفت و به اجرا گذاشت در حکم اجرای شلخته‌وار، بی‌نظم و نابسامان همان سیاستی بود که قبل‌تر از او باراک اوباما و جورج بوش و سایر روسای جمهور آمریکا هر یک به طریقی آن را به اجرا در آورده بودند. 

مثلاً بخش زیادی از تحریم‌های یکجانبه‌ای که ترامپ بعد از ورود به کاخ سفید به احیای مجدد آنها افتخار می‌کرد، همان تحریم‌هایی بودند که دولت اوباما معمار آن بود.

درباره تحریم‌های چند جانبه نیز قطعنامه 1929 شورای امنیت که سال 2010 به تصویب رسید و اساسی‌ترین تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را شامل می‌شد نتیجه قابلیت اجماع‌سازی دولت اوباما در جهان علیه ایران بود. این قطعنامه شدیدترین فشارها بر ایران را در 4 حوزه توسعه بخش انرژی، جلوگیری از دسترسی ایران به منابع مالی برای توسعه برنامه‌های موشکی و هسته‌ای، ایجاد یک نظام بازرسی از کشتی‌ها و محموله‌های هوایی ایران و همچنین به وجود آوردن یک سیستم یکپارچه برای اعلام نقض تحریم‌های بین المللی وارد کرد.

اوباما همچنین در سال 2010 قانونی به نام «سیسادا» را امضا کرد که علاوه بر هدف قرار دادن بخش انرژی ایران، آرایش تحریم‌های آمریکا علیه ایران را به کل تغییر داد و سیطره آمریکا بر مبادلات مالی دنیا را به عنوان اهرم فشار علیه تجارت با ایران به کار گرفت.

در دولت قبل‌تر جورج دبلیو بوش پسر مجموعه‌ای از اقدامات جنگ نرم و اقدامات سخت برای ناآرام کردن ایران را در دستور کار قرار داده بود. در دولت بوش، «دیک چنی»، معاون وقت رئیس‌جمهور و «دونالد رامسفلد»، وزیر دفاع وقت حامی درگیری نظامی با ایران بودند و «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت از راهکارهای جنگ نرم برای براندازی در ایران حمایت می‌کرد.

دولت بوش به عنوان بخشی از تلاش‌ها برای راه‌اندازی براندازی نرم در ایران، برنامه‌ای با اسم مستعار «پیشبرد دموکراسی» راه‌اندازی کرد. هدف این برنامه چنانکه بعداً رسانه‌های آمریکایی گزارش کردند «تغییر حکومت از درون» یا همان براندازی نرم بود. کنگره آمریکا بین سال‌های 2005 تا 2009 بیش از 400 میلیون دلار برای پیشبرد این طرح اختصاص داد.

دولت بوش، علاوه بر این، در سال‌های پایانی‌اش در سال 2008 یک برنامه بسیار تحریک‌آمیز برای بهره‌گیری از اختلافات قومی-مذهبی و ایجاد اغتشاش در ایران راه‌اندازی کرده و 400 میلیون دلار هم برای آن در نظر گرفته بود. این عملیات مخفیانه، علاوه بر تحریک اقلیت‌ها در نقاط مرزی به شورش، جمع‌آوری اطلاعات درباره برنامه هسته‌ای ایران و پرونده‌سازی بر سر آن را هم در بر می‌گرفت.

اما سرانجام همه این سیاست‌های افراطی این بود که دولت جورج بوش در پایان کار به این نتیجه رسید که چاره‌ای جز پذیرش واقعیت‌ها ندارد و باید با اعطای حق غنی‌سازی به ایران کنار بیاید. این چیزی است که «جان کری»، وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خاطراتش که اخیراً منتشر شد این موضوع را فاش کرده است.

کری می‌نویسد: «موضع آمریکا برای مدت طولانی این بود که هرگونه غنی سازی هرچند هم غنی‌سازی خیلی محدود مانعی بر سر راه توافق است؛ اما شریکان ما در گروه 1+5 به صورت متفق‌القول این را موضع کنار گذاشته و تصمیم گرفتند به طور خاص به ایران چیزی که دیگر کشورها داشتند انجام می‌دادند، داده شود. از نظر آنها (شرکای آمریکا در 1+5) باید درباره غنی سازی در آینده صحبت شود تا ایرانی‌ها مذاکرات را جدی بگیرند. من همچنین از گفت‌وگوهای خصوصی‌ام فهمیدم که به رغم موضع علنی دولت بوش، این دولت در خفا و به صورت خصوصی موافق ایده (غنی سازی ایران) بود هر چند آنها هرگز درباره اینکه ساختار یا سطوح (غنی سازی) چگونه باشد، به جمع‌بندی و نتیجه نرسیدند».

آنطور که جان کری در خاطراتش و همچنین ویلیام برنز در کتاب «کانال پشت‌پرده» نوشته‌اند بوش در اواخر دوره ریاست‌جمهوری‌اش مجبور شد شکست را بپذیرد و سیاست‌هایش را کاملاً تغییر دهد.

خروج برایان هوک از دولت ترامپ ممکن است نشانه‌ای از پدیدار شدن درکی مشابه در دولت جدید آمریکا باشد. اما اگر کاخ سفید هنوز به چنین درکی نرسیده بهتر است برای جلوگیری از تکرار تاریخ یکبار دیگر آن را مطالعه کند.

انتهای پیام/ 

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران