حامد عسگری: افتخار میکنم شروع کارم با نوحهسرایی بود/ این را از سیدالشهدا(ع) دارم
شاعر و ترانهسرا در برنامه رادیویی "پنجشنبه جمعه"، با اشاره به اینکه لگد آرامی کرونا به من زد، گفت: من شعرهایم را به صورت جدی با نوحه گفتن شروع کردم. این افتخاری بود که حضرت سیدالشهداؤ(ع) به من دادند و نمکی در کار من شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسگری، شاعر و ترانهسرا که مهمان برنامه «پنجشنبه جمعه» رادیو ایران بود، گفت: چقدر خوشبختم که در این برنامه هستم وفرصت گفتوگو دارم. تمدن ها از زمانی آغاز شدند که انسانها به جای سنگ به همدیگر کله پرتاب کردند. می دانید من بچه کویرم و در شعر و ادبیات یکی از مسائل مهم زیست و جغرافیا است. سالی که زلزله در بم آمد چند ماه بعدش یک خبرنگار بلژیکی ایرانی بعد از سالها به ایران آمده بود و روزنامهنگاری میکرد. او گفت من دو ماه است اینجا هستم و شما ادبیات و گفتارتان خیلی با ما فرق دارد. در معمولیترین عبارات کلمات خیالانگیز وشاعرانه دارید. گفتم ما راه رفتن را روی طرح لچک ترنج و حوض نقره فرش کرمان شروع میکنیم و این خیلی با موکت و پارکت فرق دارد. این مواجهه بدون فیلتر با طبیعت را داریم.
او افزود: خیلی دلم برای بچههای خودم میسوزد که روی پشت بام خوابیدن و نوازش یک خروس را تجربه نکردهاند. در بم به پاشنه پا میگویند آشیلو. در افسانههای یونان داریم که وقتی یکی از قهرمانان میخواست به فتح سرزمینی بپردازند گفتند از این راه نرو هفت خواهرند که آوازهای دلربا میخوانند و شما از مسیر گمراه شوید و نتوانید به مقصد برسید و فتح و پیروزی و ظفر داشته باشید. در بحث انطباق اسطوره در جنوب کرمان در منطقه جازموریان تالابی هست که ساربانها به یکدیگر میگویند مثلاً در این منطقه از این تالاب نروید. آنجا هم هفت دخترند که لالاییهای هوشبرانه میبرند و ممکن است اشتران شما بمیرند.
این شاعر توضیح داد: مغازهای سرکوچه ما بود که گیم بود و آتاری و سِگا بازی میکردم. چیزی شد که من یک هو بیت طنزی گفتم. بیتش را یادم نیست. یهو وسط بازی همه کلهها سرمن چرخید و چو افتاد که فلانی شعر میگوید. کلاس سوم یا چهارم بودم. چند روز از این قضیه گذشت. پسر قلچماقی جلوی راهم را گرفت که گفتهاند تو شعر میگویی. گفتم بله. گفت من یک دختری را دوست دارم و نامهای برایش نوشتهام. نامه عاشقانه بدون شعر نمیشود. گفت یک شعر برایش بگو. خیلی موقعیت سختی بود و اگر میگفتم نمیشود کتک میخوردم. گفتم اسم آن خانم چیست. گفت فریده. گفتم ببین بنویس هرچه که بیند دیده خدایش آفریده ... این را به او پیشنهاد دادم. من شعرهایم را به صورت جدی با نوحه گفتن شروع کردم. این افتخاری بود که سیدالشهدا به من دادند و نمکی در کار من شد.
او بیان کرد: 27 اسفند بود که از خواب بیدار شدم و متوجه شدم بویایی و چشایی ندارم. هنوز هم بویایی ندارم. فکر کردم حساسیت فصلی است منگی دم صبح است. بعد دیدم هیچچیز حس نمیکنم. در خانه گشتم. زنگ زدم به یک پزشک و گفتم شرایطم اینطور است. گفت قرنطینهات را حفظ کن تا همکاری برای آزمایش بفرستم. از من و همسرم تست گرفتند او منفی و من مثبت بودم؛ لگد آرامی کرونا به من زد.
«پنجشنبه جمعه» با اجرای منصور ضابطیان و تهیهکنندگی زهرا قائدی هر هفته پنجشنبه و جمعه ساعت 22 همزمان با پخش صوتی از رادیو ایران به صورت تصویری نیز از سایت رادیو ایران پخش میشود.
انتهای پیام/