کرامات و خاطرات عجیب شهدا در مجله «دستساختههای فاطمه (س)» + دانلود
«دستساختههای فاطمه (س)»، عنوان مجلهای الکترونیکی است که به ذکر آن دست از آثار شهدای هشت سال دفاع مقدس پرداخته که بیشتر جنبهی کرامات و جنبههای غیبی را در بر دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «دستساختههای فاطمه (س)»، عنوان مجلهای الکترونیکی است که از سوی مؤسسه فرهنگی شهید آوینی تألیف و توسط منشور الکترونیکی «نگاه» منتشر شد.
این مجله بیشتر به ذکر آن دست از آثار شهدای هشت سال دفاع مقدس پرداخته که بیشتر جنبهی کرامات و جنبههای غیبی را در بر دارد. کرامات شهداء، پیشگویی شهداء، خاطراتی از شهداء، خبر از آینده، عبادات، اعمال، رفتار و مقامات شهداء از بخشهای این مجله است.
در ادامه به ذکر دو داستان از این مجله پرداخته میشود.
نور سبز بر فراز یک تپه
سرهنگ کاجی از بچههای تفحص میگفت:
پیرمردی اطلاع داده بود که شبهای جمعه نور سبزی از آن تپه میآید ... با تعدادی از بچهها برای تفحص رفتیم. بعد از چند ساعت جستجو 40 شهید پیدا کردیم و برگشتیم. مدتی بعد مجدداً پیرمرد را دیدیم و تشکر کردیم. پیرمرد گفت هنوز در آنجا شهید هست. من دوباره شب جمعه آنجا نور سبز را دیدم. مجدداً به محل رفتیم و همهجا را به دقت جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم. از خود شهدا کمک خواستیم، ناگهان نوک پوتین و سپس پیکری را پیدا کردیم. با بررسی پیکر شهید یک کیف پلاستیکی که یک وصیتنامه داخلش بود، یافتیم که نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم، شهدا با اهلبیت (ع) ارتباط دارند. من فردا شب در عملیات لشکر حضرت رسول الله (ص) به شهادت میرسم. جنازه من 8 سال و 5 ماه و 25 روز در منطقه میماند، بعد جنازه من پیدا میشود و آن زمان امام بین ما نیست ... این اسراری است که ائمه (ع) به من گفتند ... به مردم دلداری و روحیه بدهید و به آنها بگویید که امام زمان پشتوانه این انقلاب است، بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم، بگویید ما را فراموش نکنید.
میگفت همانجا با مدارک همراهم چک کردم، دیدم عملیات لشکر حضرت رسول (ص) درست همان تاریخ بوده است و دقیقاً شهید در همان تاریخی که معین کرده بود، پیدا شد.
شهید علیرضا اکبری
مادرش تعریف میکرد چهار ساله بود، مریضی سختی گرفت. پزشکان جوابش کردند. گفتند این بچه زنده نمیماند. پدرش او را نذر آقا اباالفضل (ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا میداد تا اینکه به طرز معجزهآسایی این فرزند شفا یافت. هرچه بزرگتر میشد، ارادت قلبی این پسر به آقا اباالفضل (ع) بیشتر میشد. تاریخ تولد را تغییر داد و به جبهه رفت.
در جبهه به خاطر شجاعتی که به خرج داد، مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشکر امام حسین (ع) شد. 16 سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه رفت گفت: راه کربلا که باز شد، برمیگردم. 16 سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا میرفت، به خواب مسئول تفحص آمده بود و گفته بود زمانش رسیده که من برگردم. محل حضور پیکرش را گفته بود.
انتهایپیام/