مناظره امام باقر (ع) با اسقف مسیحی/ ساعتی از روز که جزو لحظات بهشتیان است
نصرانى زمانی که با علم امام باقر (ع) مواجه شد، رو به اطرافیان کرد و گفت اى گروه نصارا به خدا مسألهای از او بپرسم که در آن بماند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مناظره، مکالمه و گفتوگویی است دوطرفه که هر طرف با استدلال و ارائه براهین سعی میکند برتری و فضیلت خویش را بر دیگری به اثبات برساند. هدف اصلی از مناظره آن است که دو طرف گفتوگو، به یاری یکدیگر به کشف حقیقت برسند و مشکلی را بگشایند.
اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام از این شیوه در جهت اصلاح اندیشۀ افراد و یا برملا کردن توطئۀ دشمنان بهره بردند. چه بسیار مردمی که در پرتو این مناظرات با حقیقت آشنا شدند و سوی عترت گرایش یافتند و یا عالمانی از آیین یهودیت و مسیحیت به دین اسلام مشرف شدند.
نقل شده است هشام بن عبدالملک، امام باقر(ع) را به شام فراخواند. امام پس از سفر به شام، در اجتماعات مردم شرکت میکرد و به پرسشهای آنان پاسخ میداد. روزی امام مشاهده کرد که نصارا به کوهی در آن منطقه میروند. امام از اطرافیان پرسید: آیا امروز عید آنان است؟ گفتند: نه؛ آنان هر سال در این روز نزد عالمی دانا از نصاری که اصحاب حواریون عیسی(ع) را درک کرده میروند و پرسشهای خود را از او میپرسند. امام سر خود را پوشاند و با همراهان خود به آن کوه رفت و در میان نصاری نشست.
اسقف نگاهی به جمعیت حاضر کرد و چون سیمای امام باقر (ع) توجه او را به خود جلب کرد، روبه امام کرد و پرسید: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟
امام(ع) فرمود: از مسلمانان.
اسقف: از دانشمندان آنان هستی یا افراد نادان؟
امام(ع): از افراد نادان نیستم.
اسقف: اول من سؤال کنم یا شما میپرسید؟
امام: اگر مایلید شما سؤال کنید.
اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا میکنید که اهل بهشت غذا میخورند و میآشامند، اما مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این دنیا وجود دارد؟
امام فرمود بله؛ نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه میکند، اما مدفوعی ندارد. هَذَا الْجَنِینُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُ أُمُّهُ وَ لَا یَتَغَوَّط
اسقف گفت: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!
امام(ع) فرمود: من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم.
نصرانى رو به نصارا کرد و گفت: اى گروه نصارى به خدا یک مسأله از او بپرسم که در آن بماند. امام فرمود بپرس.
اسقف سؤال دیگری دربارۀ میوهها و نعمتهای بهشتی به این مضمون پرسید: به چه دلیل عقیده دارید که میوهها و نعمتهای بهشتی کم نمیشود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده کاهش پیدا نمیکنند؟ آیا نمونۀ روشنی از پدیدههای این جهان میتوان برای این موضوع پیدا کرد؟
امام (ع) فرمود بله، نمونۀ روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعلۀ چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمیشود.
سؤالی دیگر میپرسم. به من خبر بده از ساعتی که نه از شب است نه از روز.
امام باقر فرمود آن همان ساعت بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که در این ساعت گرفتاران آرامش مییابند. مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْس
نصرانى گفت: اگر نه از ساعتهاى شب است و نه از ساعتهاى روز پس از چه ساعتى است؟
امام علیه السلام فرمود: از ساعتهاى بهشت است، و در آن ساعت است که بیماران ما بهبودى یابند؛ مِنْ سَاعَاتِ الْجَنَّةِ وَ فِیهَا تُفِیقُ مَرْضَانَا
اسقف هر سؤال مشکلی به نظرش میرسید همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، بشدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «مردم! دانشمند والامقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آوردهاید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند!! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت. (کلینی، الکافى، ج8، ص123)
این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجی از شادی و هیجان در محیط شام بوجود آورد. هشام بهجای این که از پیروزی افتخارآمیز علمی امام باقر(ع) بر بیگانگان خوشحال شود، بیش از پیش از نفوذ معنوی امام بیمناک شد و ضمن ظاهرسازی و ارسال هدیه برای آن حضرت پیغام داد که حتماً همان روز دمشق را ترک کند.
انتهایپیام/