شیوه تقابل امام باقر(ع) با منکرانِ شرط عصمت برای حاکم مسلمین

جبهه‌بندیِ مکاتب فکری، همگی برای تقابل با خاندان عترت و تطهیر آن عده از صحابه‌ای بود که در جریان سقیفه بر خلاف نظر پیامبر (ص) بر مسند حاکمیت جامعه اسلامی نشستند. همچنان که در دیدگاه آنان رفتارهای افرادی همچون معاویه و یزید فاسق قابل توجیه است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عصر امام باقر علیه‌السلام از نظر پیدایش و رشد مکتب‌های گوناگون فقهی و کلامی عصری حساس بود و از نظر تضارب افکار و اندیشه‌ها، حوزۀ وسیعی در جهان اسلام پدید آمده بود. در این دوران امواج فکری مختلفی در جامعه اسلامی حضور داشتند. این جریان‌ها عمدتاً با دست‌های پنهانی، به صورت کاملاً هوشمندانه و با نیّت دوری جامعه از اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام و حتی تقابل با آن بزرگواران شکل گرفت؛ دست‌های پنهانی که شاید هیچ‌گاه ماهیتشان هویدا نشود. البته این نکته را یادآور شویم برخی مکاتب فکری بعدها به دنبال جریان‌هایی شکل گرفت که ابتدا نیت خیرخواهانه و ظلم‌ستیزانه داشتند و بعدها عده‌ای سودجو آنها را از مسیر خود خارج و تبدیل به مکاتبی در برابر عترت کردند همچون زیدیه که از قیام زید بن علی بن حسین (ع) آغاز شد و پس از شهادت ایشان دارای اصولی شد که هیچ‌گاه سازگار با مکتب وحی نبود.

مکاتب فکری عصر امام محمد باقر علیه‌السلام در چهار دستۀ کلی قرار می‌گیرند:
الف) مذاهب کلامی اهل سنت مانند مرجئه، معتزله، قدریه، همچنین خوارج با شعبه‌های متعدد آن
ب) مشرب‌های فقهی متشکل از اصحاب رأی و قیاس و اصحاب نقل و حدیث در اهل سنت 
ج) فرقه‌ها و مذاهب شیعه مانند امامیه، کیسانیه و زیدیه
د) گروه‌های الحادی و انحرافی مانند زنادقه و غُلات شیعه

 در نتیجه شرایطی به وجود آمد که تشخیص راه صحیح از خطوط انحرافی به دشواری صورت می‌پذیرفت، اما به گواهی تاریخ، امام باقر و صادق (علیهما السلام)، با این جریانات برخوردی فعال کردند  به این صورت که:
الف) مسیر مجالس گوناگون و سران علوم و عقاید را به بحث و مناظره گشودند.
ب) عده‌ای از شاگردان خود را نیز به عنوان فقیه محدث و متکلم تربیت کردند تا به این وسیله بقای سنت رسول خدا در چهره تشیع علوی و مذهب جعفری ضمانت شود. (معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، صص 222 و 223)

معتزله طرفدار آزادی اختیار انسان بودند
معتزله از جریان‌های مهم این دوره محسوب می‌شود؛ این گروه در زمان بنی‌امیه و در عهد عبدالملک مروان ظهور کردند و موسوم به «قدریه» نیز بودند و با فرقه مخالف خود یعنی «جبریه» یا مجبره اختلاف داشتند. جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خدا نسبت می‌دادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی می‌دانستند. بر خلاف ایشان، معتزله یا قدریه طرفدار قدرت و حریّت ارادۀ انسان بودند و انسان را در کردار و رفتار خویش آزاد می‌پنداشتند. تأکید معتزله بر جایگاه  نقش عقل و تقدم آن بر نقل و حدیث، با دیدگاه آنان در مورد اختیار و آزادی انسان، پیوندی نزدیک دارد. (میرموسوی، سیدعلی، خردگرایی و امامت انتخابی در اندیشه معتزله، ص1)

«معبد عبدالله بن عویم جهنی بصری»  نخستین کسی بود که با جبریه مخالفت کرد. معبد می‌گفت هرکس مسئول رفتار و کردار خود است و خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذشته است، از این جهت پیروان او را «قدریه» خواندند. او در سال 80 ه.ق به جرم فساد عقیده کشته شد. مقارن همین زمان، عالمی زاهد در بصره می‌زیست که او را «حسن بن یسار بصری» می‌خواندند (21 ـ 110ه.ق)  وی شاگردی به نام «ابوحذیفه واصل بن عطاء الغزال» (80  ـ 131) داشت که از موالی ایرانی بود. واصل عقیده «معبد» و «غیلان» را در قَدَر تأیید کرد و مؤسس فرقه فلسفی معتزله شد (مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، ص64)

تطهیر صحابه در اندیشه معتزله
توحید و یکتاپرستی، عدل، وعد و وعید، منزلت بین‌ المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر اصولِ مهم پنجگانه معتزله است؛ مثلاً بر اساس عقیدۀ منزلت بین‌ المنزلتین، مرتکب گناهان کبیره نه کافر مطلق‌اند و نه مؤمن مطلق بلکه در منزلت بین المنزلتین (جایگاهی میان دو جایگاه) یعنی در میان دو مرحله‌ی کفر و ایمان جای دارند. این فرد، فاسقی است که در قیامت نه دارای پاداش و نه عقاب است و دچار عذاب معمولی می‌شود. (قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، 1422ق، ص471)؛ می‌توان اذعان داشت ماجرای اعتزالِ واصل و بیان دیدگاه‌های جدید که بر آمده از تصورات ذهنـی  ممکن و حتی جانبدارانه، برای حفظ قداسـت جمعی صحابه بـود، منشأ ظهور مذهب کلامی‌ای شد که متجاوز از سه قرن، نبض پر تحرک مناظره‌ها، افکار نخبگان جامعۀ اسلامی را با شکل‌دهی به معیارهای نو به خود مشغول کرد. (شاکر، اندیشه‌های سیاسی معتزله، ص51) بنابراین با بررسی شاخصه‌ها و معیارهای اعتقادی معتزله در بحث حکومت‌داری و امامت بر جامعۀ مسلمین، به راحتی می‌توان به همین نتیجه رسید که عمده این نظریه‌ها جهت تطهیر آن دسته از صحابه‌ای است که پس از رسول گرامی اسلام مستبدانه بر جامعۀ اسلامی حکومت کردند، سبب بازگشت اسلام به عصر جاهلیت شدند؛ مثلاً خود طرح مسئلۀ منزلة بین المنزلتین، به نوعی تساهل در عملکرد منفیِ افراد در دنیاست. در بخش‌ بعدی به این گزاره‌های سیاسی اعتقادی اشاره می‌شود.

جایگاه امامت و حاکمیت در اندیشه معتزله
معتزله، مانند شیعه و بر خلاف دیگر اهل سنت، ضرورت امامت را در جامعه، واجب عقلی می‌داند و در صدد استدلال برای اثبات آن بر می‌آید؛ به صورت کلی در نیمه دوم قرن اول هجری، سه موضوع رهبری، خلافت، قدرت انسان بر اعمال و افعال خود و چگونگی صفات خداوند سبحان، بیشترین کشاکش درون دینی را ایجاد کرد و در میان مکاتبی از قبیل اهل حدیث، اشاعره، جبریه، مفوضه، قدریه و ... مکتب اعتزال کنجکاوی و پافشاریِ بیشتری در ارائۀ دیدگاه، آن هم به سبکی جدید نشان داد.

از نگاه معتزله، همانند دیگر اهل سنت، مقام حاکم جامعۀ اسلامی یا امام، جایگاهی اجتماعی است نه منصبی الهی و بر آمده از خواست خداوند متعال. در این نگاه، برخی از شئون امامت، جایگزین تمامی هویت و رسالت امام می‌شود. از این رو دیدگاه برگماشتگی آسمانی در این اندیشه قابل ملاحظه نیست. (شاکر، حاکمیت سیاسی در مکتب اعتزال، ص51 و 52)

در دیدگاه معتزله، پذیرش ضرورت تعیین حاکم بر اساس سه مؤلفه است:
استدلال برخی از آیات قرآن مانند آیات اولی الامر
اجماع صحابه بر تعیین رهبرِ پس از پیامبر
حکم عقل بر نیاز جامعه به حاکم برای جلوگیری از آشوب، ستم و تحقق امر به معروف و نهی از منکر

معتزله شرط عصمت را برای حاکم اسلامی لازم ندانستند
درباره عصمت، آنها تعیین و تحقق این شرط را برای حاکم جامعۀ اسلامی لازم نمی‌دانند. معتزله کوشیده‌اند با ارائۀ الگوهایی، عرصه‌های تبلور نیازمندی به عصمت امام را در تقابل با اشکال‌های مطرح‌شده از سوی امامیه جایگزین کنند؛ بر این اساس، با نگاه تقلیل‌گریانه، به جایگاه جانشینان پیامبر (ص)، آن را تا مرز حکومت‌داری بر اساس قوانین شریعت تنزل داده‌اند. بنابراین معتزلیان لزوم تبعیت در همۀ امور از امام را نفی و از این رو ضرورت عصمت امام را انکار می‌کنند.

در انگارۀ معتزله، امام حجت الهی نیست بلکه امام شأنی همانند اُمراء در اجرای حدود واحکام الهی دارد. در صورت کلی سیاست‌ آنها در قبال پس زدن امامت انتصابی از سوی خداوند حداقل دو گزاره بود: عدم پذیرش نصب امام از جانب پیامبر و عدم قبول مسئله عصمت برای امام (حاکمیت سیاسی در مکتب اعتزال، ص62)

امام محمد باقرعلیه‌السلام با ایجاد تشکیلاتی مخفی، سعی در ایجاد سازمانی قوی و همگانی داشتند. ایشان از طریق تربیت و گزینش نیروی انسانی توانمند و گسیل داشتن این افراد به اقصی نقاط ممالک اسلامی، مردم را با معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام آشنا می‌‌کردند. ایشان در عین حال، پایه‌گذار جنبشی علمی بودند که در زمان امام صادق علیه‌السلام به اوج خود رسید. یکی از شیوه‌های امام باقر علیه‌السلام برای این منظور، انجام مناظرات رو در رو با فرقه‌های مختلف بود؛ بزرگان معتزله به خود اجازه جسارت می‌دادند و خدمت امام باقر علیه‌السلام می‌رسیدند و سؤالات دشواری می‌پرسیدند که جز به وسیله‌ی علم لدنّی خاندان عترت، کسی یارای پاسخگویی به این سؤالات را نداشت؛ از جمله آنها «عمرو بن عُبید» از بزرگان معتزله پس از «واصل بن عطاء» بود. او حداقل طی دو مرحله با امام باقر (ع) به مناظره نشست و هربار شکست خورد.

در هر صورت همان طور که گفته شد،‌ اینگونه جبهه‌بندیِ مکاتب فکری، همگی برای تقابل با خاندان عترت و تطهیر آن عده از صحابه‌ای بود که در جریان سقیفه بر خلاف نظر پیامبر اسلام (ص) بر مسند حاکمیت جامعه اسلامی نشستند. همچنان که دیدگاه‌های آنان به گونه‌ای بود که حتی افراد فاسقی همچون معاویه و یزید در این دیدگاه تطهیر می‌شوند. 

انتهای‌پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط