عطر «بسم الله» در شعر توحیدی/ حلقه گمشده شعر آیینی امروز چیست؟
رضا اسماعیلی در یادداشتی نوشت: امروز به شهادت بسیاری از پژوهشگران، در مجموعه اشعار شاعران معاصر به ندرت با توحیدیههای عمیق و فاخری روبرو میشویم.
خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی:
بسم الله ای روح البقا، بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحا، بسم الله ای عین الیقین
(مولانا)
کسانی که تاریخ هزاره ادب پارسی را مطالعه کرده و با هنر شعر که اصیلترین و بزرگترین سرمایه ملی ایران و ایرانیان است مأنوس و محشورند، از عطر «بسم الله» مشام جانشان گلبو است و هرگز حلاوت خوانش تحمیدیههای فاخر و باشکوه بزرگان شعر و ادب پارسی را از یاد نمیبرند. تحمیدیههایی چون: «ای نام تو بهترین سرآغاز/ نظامی»، «به نام خداوند جان و خرد/ فردوسی»، «ملکا ذکر تو گویم،که تو پاکی و خدایی/ سنایی»،«آفرین جان آفرین پاک را/عطار»، «ای خدا این وصل را هجران مکن/ مولانا»، «پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش/ ناصرخسرو»، «به نام خداوند جان آفرین، حکیم سخن در زبان آفرین/ سعدی»، «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند/ حافظ»، «به نام چاشنی بخش زبانها،رحلاوتسنج معنی در بیانها/ وحشی بافقی»،ر«تا کی به تمنای وصال تو یگانه/ شیخ بهایی»، «به نام آن که جان را فکرت آموخت/شیخ محمود شبستری» و «ای بر سریر مُلک ازل تا ابد خدا/ شهریار».
امروز اما به شهادت بسیاری از صاحب نظران وپژوهشگران، در مجموعه اشعار شاعران معاصر به ندرت با توحیدیههای عمیق و فاخری از جنس توحیدیههای بالا روبرو میشویم. از همین رو، با دریغ و تأسف باید گفت که شعر توحیدی و نیایشی حلقه گمشده شعر دینی و آیینی روزگار ما است. برای اثبات این ادعا کافی است تأملی اجمالی در هزاران هزار دفتر شعری که در طول سالهای بعد از انقلاب از سوی شاعران چاپ و منتشر شده است، داشته باشیم. دفاتری که در پیشانی نوشت اکثر آنها - به جز مواردی معدود - به شعری در تسبیح و ستایش ذات اقدس پروردگار بر نمیخوریم.
آری، «توحید»، گوهری است که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار گرفته و با کمال تأسف گاه جای خود را به غالیگری و معصومپرستی داده است؛ در حالی که شعر اصیل دینی و آیینی ما پیش و بیش از هر چیز باید مُبلغ توحید و یکتاپرستی باشد، چون شعار کلیدی و محوری اسلام و عصاره همه تعالیم قرآنی چیزی جز «لا اله الا الله» نیست. این یک انحراف بزرگ است. حقیقت تلخی است که با حقیقت محمدی و آموزههای قرآنی و وحیانی سازگاری ندارد. ما به عنوان شاعرانی که رسالت تبلیغ دین و آیین محمدی را به دوش میکشیم، نباید از صراط مستقیم «توحید و یکتاپرستی» منحرف شویم. اگر در مسیری غیر از این گام برداریم، بدون تعارف مصداق «خسر الدنیا و الاخره» خواهیم بود.
وقتی ما بر این سفره نورانی مینشینیم، باید ادب و آداب هم سفره بودن با خاندان رسالت را رعایت کنیم. ادب حکم میکند که ما از بزرگان دینی پیروی کنیم و پیروی از آنان امکان پذیر نیست مگر با تبیین سیره عملی آنان. بلا استثناء همه بزرگان دینی - قبل از هر چیز - بندگان صالح خدا بودند و در مسیر بندگی حضرت حق گام بر میداشتند. ما نیز اگر خود را مُحب و دوستدار خاندان رسالت میدانیم، باید از آن ذوات مقدس درس «بندگی» بیاموزیم.
اولین چیزی که در بررسی و کنکاش زندگی خاندان رسالت (علیهم السلام) و بزرگان دینی توجه انسان را به خود جلب میکند، این است که راز رستگاری و سربلندی آنان چیزی جز «بندگی» حضرت حق نیست، و مگر نه این است که گفتهاند: «بندگی کن تا که سلطانت کنند». از همین رو، راز عظمت و بزرگی این انسانهای کامل را باید در عبودیت، تهذیب نفس، جهاد اکبر و تقوای ایشان جست وجو کرد.
دیلمی در «ارشاد القلوب» آورده است: روایت شده که خداوند تعالی در برخی از نوشتهها و کتبش میگوید: ای فرزند آدم! من حیات نامیرا هستم؛ در چیزهایی که بدان فرمان دادهام اطاعتم کن تا تو را زنده نامیرا قرار دهم. ای فرزند آدم! من به چیزی میگویم: باش! پس میباشد، اطاعت مرا در آنچه فرمانت دادم بکن تا تو را چون خود قرار دهم و به چیزی بگویی: باش! پس باشد. (نوری، مستدرکالوسائل، ج 11، ص 259، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق)
«ابو بصیر» نیز به نقل از امام باقر(ع) میگوید: «از جمله دعاهاى امیر المؤمنین(ع) این بود: اى خداى من! همین عزّت مرا بس که بنده توأم، و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منى. اى خداى من! همانگونه که من دوست دارم تو از آن منى، پس مرا به آنچه دوست دارى موفّق بدار.» ( الحکم الزاهرة، ترجمه انصارى، ص 488، ح 1352.)
آری، عبودیت و بندگی خداوند سبحان، اصل و ریشه تمام کرامات بزرگان عالم و جانمایه سعادت و رستگاری انسان است. کسی که به مقام بندگی برسد، قلبش از حجاب های ظلمانی و شیطانی رهایی مییابد و راه باروری و بالندگی برایش هموار میشود، و به توفیقاتی دست پیدا میکند که دیگران از آن توفیقات محرومند. از همین روست که عارف وارسته «خواجه عبدالله انصاری» گفته است: « الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.»
یکی از دلایل دور افتادن از اصل «توحید» در شعر آیینی امروز - هر چند گفتناش ممکن است به مذاق بعضیها خوش نیاید - افتادن در دایره دور و تسلسلِ «روزمره گی» و «جشنوارهزدگی» است. منِ شاعر، امروز دنبال کسی میگردم که متاع خود را بر او عرضه کنم و او به قیمت خوب خریدارش باشد. در این داد و ستد صد در صد خواست مشتری مهم است. این که او چه میخواهد و چه میپسندد؟ شاعر نیز برای این که تلاشش بیمزد نماند، کالایی را عرضه میکند که مشتریپسند است، یعنی «آنچه شما خواستهاید!» .... و تو خود حدیث مُفصل بخوان از این مُجمل!
شوربختانه بسیاری از ما فراموش کرده ایم که خواهان و مشتری اصلی شعر آیینی خدا و خاندان رسالت اند و پیش و بیش از هر کسی تأیید و رضایت آنان باید مدنظر شاعر باشد. وقتی مشتری خدا است، چشم داشتن به پسند دیگران و صله خواستن از غیر خدا کار مقبولی نیست. اگر شاعر با خلوص نیت در این راه گام بردارد، به یقین صله خود را از حضرت کریم و سلسله کرامت دریافت خواهد کرد، چنان که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی میفرماید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بندهپروری داند
با توجه به مقتضیات زمانه و نیاز جامعه به درک عمیق تر و اصیلتر از دین و برای این که شعر آیینی ما از دایره تکرار و تقلید بیرون بیاید و جانی دوباره بگیرد، زمان آن رسیده است که با بهرهگیری از منابع اصیل دینی همچون قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و ... در حوزه شعر آیینی از منزل صورت (مدح و منقبت) به منزل سیرت (معارف و حقایق دینی) هجرت کنیم و با رونمایی و پردهبرداری از حقیقت محمدی(ص)، پرچم «توحید» را دیگر بار در آسمان شعر آیینی به اهتزاز در آوریم.
صید گوهر «توحید»، باعبودیت و بندگی
کسی که به مقام بندگی میرسد، در محبوب و معبود خویش فانی میشود و جز در مسیر «توکل» گام بر نمیدارد. و اما چگونه میتوان به مقام بندگی حضرت حق نائل گردید؟ آیا این مقام در انحصار معصومین است یا انسانهای عادی هم میتوانند در این مسیر طی طریق کنند و به حریم بندگی حضرت پروردگار راه پیدا کنند؟ پاسخ این سؤال روشن است. طبق آموزههای قرآنی و وحیانی، فلسفه آفرینش انسان و عالم خلقت چیزی جز بندگی حضرت حق نیست و همه انسانها با تهذیب و تزکیه نفس میتوانند به مقام بندگی نائل گردند. دیگر آن که 124 هزار پیامبر برای هدایت انسان و دعوت او به یکتاپرستی و آموختن «ادب و آداب» بندگی مبعوث شدهاند. به گفته قرآن، لازمه رسیدن به مقام بندگی، نیایش و ستایش ذات اقدس پروردگار است: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا میگویند؛ و او شکستناپذیر و حکیم است!
عبادت به معنای اظهار بندگی، عالی ترین و زیباترین جلوه خاکساری و فروتنی در برابر خدا است. آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است. خداوند در قرآن میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ؛ (سوره ذاریات ، آیه 56)هدف از آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. رسالت همه پیامبران توحیدی نیز دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ. (سوره نحل، آیه36)
بنابراین اولین درس مکتب آل الله، درس«عبودیت و بندگی» است که باید عامل به آن باشیم و خدای نکرده از سر شیفتگی و شیدایی محض در مدح و منقبت بزرگان دینی شعری نگوییم که باعث خشم پروردگار و وهن اهل بیت (علیهم السلام) شود. ما باید هم قبله و هم قبیله شاعران بصیری چون دعبل، کمیت، فرزدق و هاتف اصفهانی باشیم و شعرهای آیینی ما باید شعرهای روشنی از جنس شعر زیر باشد:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
امروز رسالت ما به عنوان شاعران آیینی این است که همچون دعبل، کمیت و فرزدق به افقهای جامعتری از حوزه دین و معرفت بنگریم و به تبیین سیره عملی خاندان رسالت بپردازیم . شعر آیینی باید آیینه تمامنمای معارف حقه قرآنی و حقایق انسانساز توحیدی باشد. امروز رسالتی بالاتر از این برای ما شاعران آیینی متصور نیست که با تعمق و تدبر در سیرت و باطن دین، به تبیین سیره عملی خاندان رسالت (علیهم السلام) و آموزههای انسانساز قرآنی و وحیانی بپردازیم و ساحت مقدس دین و آیین را از گزند تحریف و آلوده شدن به آفت خرافه و گزافه حفظ کنیم.
زمان آن رسیده است که با بهرهگیری از میراث ماندگار پیامبر خاتم(ص) – قرآن و عترت - از مدح و منقبت صرف فاصله بگیریم و همچون شاعران صدر اسلام بر مسند پیام رسانی تکیه بزنیم و در این ساحت مقدس به دنبال ترویج حکمتهای دینی و احیای مکارم اخلاقی باشیم. به عبارت دیگر باید با به تصویر کشیدن سیره عملی بزرگان دین، از زبان شعر برای سوق دادن اقشار مختلف جامعه به «سبک زندگی اسلامی» استفاده کنیم.
شعر آئینی ما باید رسانهای برای معرفی گوهر و جوهر دین و آیینهای برای تماشای سیمای «انسان کامل» باشد. انسانی که از رهگذر «یکتاپرستی» و «بندگی» به کمال میرسد. مکتبی برای انسانسازی و جامعهسازی؛ چرا که از منظر اسلام، شعر فاخر پرتویی از شعور نبوت است و تنها به زبانآوری، صنعتگری، خیالپردازی و ارزشهای هنری و احساسی محدود نمیشود، بلکه راهنمای مخاطبان خود به صراط مستقیم راستی و درستی، بیداری و رستگاری، توحید، عبودیت و اخلاق اسلامی است.
برای آن که حق مطلب را ادا کرده باشم، پایان این نوشتار را مُزین میکنم به دو نمونه فاخر و قابل تأمل از اشعار توحیدی شاعران متقدم و معاصر. به امید آنکه به همت بلند شاعران اصیل آیینی سرا، در آینده نزدیک شاهد زایندگی و بالندگی بیشتری در این عرصه باشیم.
از شاعران متقدم: نظامی گنجوی
بسمالله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدای است بر او ختم کن
پیش وجود همه آیندگان
بیش بقای همه پایندگان
پردهگشای فلک پردهدار
پردگی پردهشناسان کار
مبدع هر چشمه که جودیش هست
مخترع هر چه وجودیش هست
...
اول و آخر به وجود و صفات
هست کن و نیست کن کاینات
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یکدم است
کیست درین دیر گه دیر پای
کو «لمن الملک» زند جز خدای
بود و نبود آنچه بلند است و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
زندهٔ نام جبروتش احد
پایه تخت ملکوتش ابد
خاک نظامی که بتایید اوست
مزرعه دانه توحید اوست
از شاعران معاصر: علیرضا قزوه
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
شهر ما آن سوی آبیهاست، دور از دسترس
شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم
اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض
صاف میآیی سر کوی «صراط المستقیم»
خاک آن عرشی است، گلهایش زیارتنامه خوان
سنگفرش آسمانش، بالهای یاکریم
شهر ما آبادی عشق است، امّا راز عشق
عشق یعنی واژههای رمز قرآن کریم
عشق یعنی قاف و لام«قل هو اللّه احد»
عشق یعنی بای «بسم اللّه الرحمن الرحیم»
انتهای پیام/