درباره گفتگوی آقایان عبدی و علیزاده: دقیقاً مشکل از سیاستداخلی است!
آقای عباس عبدی با برنامه جدال آقای علی علیزاده گفتوگویی انجام داده است که این یادداشت به بررسی و نقد بخشهایی از آن میپردازد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- عبدالله عبداللهی: اگرچه گسست قابل توجهی میان امر اجتماعی و امر سیاسی در ایران به وجود آمده، به نوعی که ظاهراً گفتوگوها و اظهارنظرهای سیاسی در برهوت توجه اجتماعی راه خود را میرود و مردم بیاعتنا به آن، به فکر مسائل و مشکلات و دردسرهای خویشاند، اما به نظر میرسد حتی بیش از گذشته به گفتوگوهای جدیتر و واقعیتر در فضای سیاسی نیازمندیم. گفتگوهایی که به جای کلّیگویی و طفرهروی، سعی کند «در مرز واقعیت» باشد و راهی به سوی تفاهم و حل مشکلات بگشاید.
با این دغدغه، گفتوگوی اخیر آقای علی علیزاده و برنامه جدال با آقای عباس عبدی روزنامهنگار محترم و فعال سیاسی اصلاحطلب، جزو اتفاقات امیدوارکننده است. حتی اگر با همه یا بخشی از آنچه آقای عبدی و یا حتی آقای علیزاده در مقام سوال گفته است، مخالف یا در مقام منتقد باشیم. و محل تأسف، همچنان آنجاست که بخش سیاسی صداوسیمای ما از فقر گفتوگوهای جدی رنج میبرد که البته تحلیل چرایی آن، مجال جداگانهای میخواهد.
آقای عبدی در این گفتگوی 90 دقیقهای که در واقع به موضوع «نسبت میان سیاست داخلی و مسائل سیاستخارجی ایران» میپردازد، مطالب متعددی را مطرح میکند که برخی از آنها مصداقاً نادرست است. مثلاً ایشان میگوید با برجام ایران از ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل خارج شد. پیشتر چندین بار توضیح دادهام که چرا این مدعا از بنیان غلط است. مشروح استدلال را میتوانید اینجا[1] بخوانید، امّا خلاصه اینکه ایران هیچگاه ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل نبوده که بخواهد با برجام از آن خارج شود. آقایان روحانی و ظریف و دوستانشان بعد از آنکه دیدند برجام آورده اقتصادی چندانی نداشته، گفتند در عوض حداقل از ذیل فصل هفت خارج شدیم و سایه جنگ دور شد! در حالی که اگر آقای روحانی از دوستش آقای جکاسترا هم میپرسید به او میگفت که حتی با قطعنامه 1929 نیز ایران ذیل فصل 7، یعنی تحت سایهی جنگ قرار نگرفت و اساساً در آینده هم احتمال این مسئله وجود نداشت یا حداقل بسیار بسیار کم بود! (یادداشت آقای جکاستراو در تلگراف که در این زمینه نوشته شده را میتوانیداینجا[2] بخوانید)
جناب عبدی پیشتر هم بعضاً در اینچنین ورودهای موردی به تحلیل برجام، مطالب غیردقیقی مطرح کرده بودند. مثلاً در برنامه بدون توقف شبکه 3 ایشان میگوید که برجام حق غنیسازی را برای ایران به رسمیت شناخته؛ که این مطلب هم نادرست است.
با این حال طرح اشتباه چنین موضوعاتی با جنبهی فنی، از آقای عبدی ایرادی هم ندارد؛ خود ایشان هم بارها گفتهاند که تخصصی در متن برجام ندارند. امّا اگر از چنین مصادیق موردی نادرست، بخواهیم ایدهها یا تحلیلهای راهبردی استنتاج کنیم، آنجا همین اشتباهات موردی هم خطای راهبردی میسازد.
اما جناب عبدی در این مصاحبه 2 ادعای کلان دارد که میتوان درباره آن بحث کرد. یکی از نکات مثبت درباره نوشتهها و گفتههای آقای عبدی آن است که علیرغم طرح موارد متعدد، اما از یک ساختار و انسجام مشخص برخوردار است و میتوان درباره آن به گفتوگو نشست. ایشان ریشه مشکلات و مناقشههای موجود در ایران درباره سیاست خارجی و برجام را ناشی از 2 چیز میداند، اوّل: سیاست داخلی و دوم: نگاه تاکتیکی به برجام به جای توجه راهبردی به آن.
آقای عبدی معتقد است اینکه گروهها و جناحهای مختلف و بخصوص جریان موسوم به اصلاحطلب در سیاست خارجی بعضاً ساز خودش را میزند، مثلاً درباره برجام یا بعضاً سوریه یا موشک و ... حرفهای دیگری میزند، بیش از هرچیز ناشی از نادیده گرفتهشدن در سیاست داخلی است؛ لذا به این نحو توپ در زمین حاکمیت میافتد که بخاطر رفتار غلط در سیاست داخلی، سیاست خارجیاش را اینچنین مناقشهبرانگیز میبیند.
درباره کلیّت این عنوان که مشکل اصلی در «سیاست داخلی» است، 100 درصد با آقای عبدی همنظرم امّا جزئیات دقیقاً مخالف آنچیزی است که ایشان اراده میکند. به چند دلیل:
1- مشکل دقیقاً آنجاست که یک جریان سیاسی در کشور، مشخصاً برخی از اصلاحطلبان، بعضاً سیاستخارجی کشور را در راستای «اراده معطوف به قدرت» خود در داخل نه تنها گروگان گرفته بلکه برخیشان در برهههایی به آن خیانت کردهاند. برای درک کامل چرایی این ادعا، به این واقعیت تاریخی توجه کنید:
اردیبهشت سال 88 و پس از آنکه سالها تکاپوی آمریکاییها برای برچیدن کل تاسیسات هستهای ایران و همچنین محاصره نظامی ایران به تعبیر خود آقای ویلیام برنز، دیپلمات کارکشته آمریکایی، "به گل نشست"، اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا نامهای به آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی نوشت که مضمون جالبی داشت. خود آقای خامنهای در یکی از سخنرانیهایشان لحن این نامه را مشابه نامههای «فدایت شوم» توصیف میکند و آنچنانکه ویلیام برنز هم برای اولین بار در کتاب خاطراتش به فضای آن اشاره کرده، کاملاً در راستای تعامل با ایران، به رسمیت شناختن برنامه هستهای کشور و همچنین لغو تحریمهاست. خود برنز هم میگوید که این سیاست، نه ابتکار عمل دوران اوباما، بلکه محصول استیصال آمریکا از دوران جورج بوش بود!
آقای خامنهای به این نامه پاسخ میدهد؛ برنز میگوید علیرغم اینکه آیتالله خامنهای هنوز پاسخ قطعی به درخواست مذاکره و تعامل آمریکاییها نداده بود، اما هیئت حاکمه آمریکا آنقدر از سرعت رشد هستهای ایران هراس داشتند و سیاستهای سابقشان برای مهار ایران را شکست خورده میدیدند که اوباما بلافاصله و با عجله، به جواب آقای خامنهای پاسخ داد و حتی اسم مذاکرهکنندگان آمریکایی –که خود آقای برنز، پانیت تالوار و یک کارمند ارشد شورای امنیت ملی آمریکا- بودند را هم در نامه درج کرد!
آیتالله خامنهای در سخنرانی 25 اردیبهشت 98 خود اشاره میکند که قصد داشته به نامه دوم اوباما هم جواب بدهد، اما «فتنه 88» پیش آمد و اوباما و هیئت حاکمه آمریکا با فراموش کردن تمام آن مواضعشان در نامه و حتی سخنرانیهای پیشترش، از در دیگری با جمهوری اسلامی ایران و مردمش درآمدند و فضا کاملاً عوض شد!
تصویر ترجمه فصل 9 کتاب کانال پشتپرده ویلیام برنز؛ او در این کتاب از استیصال راهبردی آمریکا در برابر ایران از دوران بوش و نامههای اوباما به رهبر انقلاب سخن میگوید
فتنه 88 و آشوبها و مواضع رادیکالها در ایران، آمریکا را کاملاً امیدوار کرده بود که دیگر نیازی به تعامل و مذاکره هم نیست؛ با همین موج سبز میتوان کار را تمام کرد و امتیازاتی گرفت که در خواب هم نمیشد دید. بنابراین سیاست آمریکا بر این تعلق گرفت که به موازات آشوب داخلی، فشار خارجی را به حداکثر برساند و کار را تمام کند. آقای عبدی حتماً میداند که قطعنامه 1929 که به توصیف خود آمریکاییها فلجکنندهترین تحریم علیه ایران است، در بهار 89 و در راستای سیاست فشارخارجی برای بهرهبرداری داخلی تصویب شد. تحریم نفتی و بانکی ایران محصول قطعنامه 1929 است؛ چرخش سیاستهای تحریمی از تحت فشار قرار دادن حاکمیت به اعمال فشار حداکثری بر روی ملت، هم محصول 1929 است؛ اما این 1929 خود محصول فتنه 88 است.
مشکل واقعاً از سیاست داخلی ایران بود؛ البته آقای عبدی درباره اتفاقات 88 مواضع منتقدانهای علیه رادیکالهای اصلاحطلب و کل ماجرا دارد. امّا آقایان رادیکال اصلاحطلب، آنچنان اوضاع سیاسی و اجتماعی داخلی را بدون هیچ استناد درستی به هم ریختند که تمام معادلات اوباما و آمریکا نسبت به ایران تغییر کرد و استیصال آنها تبدیل به امید و اشتیاق فراوان شد!
2- آقای روحانی در سال 92 و در کمپینهای انتخاباتی، به گونهای فضاسازی کرد که با حل مشکل هستهای، چنان رونق اقتصادی ایجاد خواهد شد که مردم حتی به یارانه 45هزارتومانی هم نیازی نداشته باشند؛ تبلیغات پیدرپی و اغوای اجتماعی یاران روحانی و البته ورود نابلدانه و کمککننده برخی از اصولگرایان کار را به نحوی پیش برد که انتخابات را تبدیل به یک شبهرفراندوم برای مذاکرات هستهای کرد! اصلاحطلبان که این بار آقای عبدی هم همراهشان بود، وقتی دیدند این تبلیغات غلط، رأی هم دارد، نه تنها مانع چنین پروپاگاندای غلطی نشدند، بلکه همراهی نیز کردند. به نحوی که محاسبات طرف غربی چنین شکل گرفت که حالا حکومت ایران اگر بخواهد هم نمیتواند امتیاز ندهد!
آقای عبدی میگوید اصلاحطلبان چون نامزدی نداشتند، از روحانی دفاع کردند. این مدّعا متاسفانه نمیتواند هیچ نسبتی با واقعیت داشته باشد. اصلاحطلبان برای اراده معطوف به قدرت، محمدرضا عارف، اصلاحطلب شناخته شده و معاون اول دولت آقای خاتمی را مجبور به کنارهگیری کردند تا با روحانی و همهی تبلیغات غلطش راهی به قدرت بیابند! مشکل واقعاً سیاست داخلی ایران بود!
ایشان میگوید وقتی دید آقای روحانی در سیاست داخلی راهی که درست است را نمیرود، از حمایت او دست کشیده! این مدعا هم دقیق نیست؛ اگرچه جناب عبدی انتقادهایی از همان چهارسال اول به روحانی داشته اما رویکرد قطعی اصلاحطلبان حمایت از او بوده است. به نحوی که در سال 96 هم در قامت حامیان پراپاقرص او وارد میدان شدند و حتی اظهارات سوپررادیکال و اهانتآمیز روحانی در کمپین 96 هم با مخالفت معنیدار و نیرومندی از ناحیه اصلاحطلبان مواجه نشد. جناح اصلاحطلب بیشتر از همان موقعی آغاز به کنارهگیری و فاصلهگذاری اجتماعی با آقای روحانی کرد که ترامپ از برجام خارج شده و کارنامه روحانی بیش از پیش از هرگونه دستاورد قابل اعتنایی تهی شده بود. معالاسف این فاصلهگذاری هم از سر ساماندادن به سیاست داخلی نبود، بلکه در پس و پشت آن اراده معطوف به قدرت در اصلاحطلبان نهفته بود تا بیش از این هزینهی اجتماعی جناب روحانی را ندهند. والّا اگر روحانی سابقه اصلاحطلبی و نسبتی با اصلاحطلبان ندارد، چرا این جریان در سال 92 معاون اول دولت مورد علاقه خود(دولت اصلاحات) را فدای او کرد. به اندازهای که هنوز هم آقای عارف از آن ماجرا دلگیر و ناراحت است.
3- وقتی آقای روحانی برای منکوب و ساکت کردن رقبای داخلی میگوید خزانه کشور خالی است! و وقتی آقای ظریف به همین منظور و برای آنکه رقبا را سر جایشان بنشاند و خلع سلاح کند، میگوید آمریکا با یک بمب میتواند کل سیستم دفاعی کشور را از کار بیندازد! این یعنی دقیقاً مشکل از سیاست داخلی و گروگانگیری منافع خارجی یک ملت به خاطر قدرت طلبی داخلی یک جریان است. حال آنکه نه خزانه خالی بود، نه سیستم دفاعی اینقدر فشل بود و نه ایران اینقدر مستاصل بود که چنین کدهایی به طرف خارجی بفرستد و باعث دستبالای آنها در مذاکرات و ضعف تیم ایرانی شود.
صحبتهای جان کری در بریفینگی که بلافاصله بعد از توافق ژنو در آذر 92 انجام شد را ببینید، رسماً میگوید که آمریکا ناچار به حصول توافق و مذاکره با ایران بود والا رژیم تحریمها از هم میپاشید؛ سخنان وندی شرمن مذاکرهکننده ارشد آمریکایی را در استماع کنگره بشنوید؛ صراحتاً میگوید اینکه فکر کنیم با صرف تشدید تحریمها یا مداخله نظامی میتوانستیم بر ایران فائق شویم، یک «فانتزی» بیش نیست، باید سر میز مذاکره با ایران میرفتیم؛ صحبتهای ریچارد نفیو در گفتگوهایش با تریتا پارسی در کتاب Losing an Enemy«از دست دادن یک دشمن» را بخوانید؛ میگوید تحریمها به آن شکل نمیتوانست ادامه یابد چرا که سرعت فناوری هستهای ایران از سرعت اثر تحریمها بالاتر بود و ما ناچار بودیم مذاکره کنیم(و نان را به تنور بچسبانیم)؛ صحبتهای دیوید آلبرایت از متخصصان هستهای آمریکا در جلسه استماع کنگره در آن سالها را مرور کنید، صراحتاً میگوید ایران دارد خودش را با تحریمها وفق میدهد و آمریکا به مذاکره با ایران نیاز داشت؛ از همه بالاتر، مواضع اوباما را ورق بزنید؛ رسماً میگوید نه گزینه واقعی جنگ روی میز بود و نه راه بهتری برای آمریکا غیر از مذاکره وجود داشت!
آمریکا به استیصال رسیده بود و میشد به نتایج خوبی در این کشمکش با آمریکا رسید، اما چرا تیم آقای روحانی و اصلاحطلبان در داخل ایران را مستاصل نشان میدادند؟ دقیقاً مشکل از سیاست داخلی بود!
4- بهمن 93 وقتی آقای ظریف از مذاکرات هستهای برمیگشت به فکر آن نبود که در داخل ایران همگرایی ایجاد کند؛ با برخی هنرمندان مانند آقایان اصغر فرهادی و مجید مجیدی و محمدمهدی عسگری و دیگران تماس گرفته بود که پوستری بزنید که بگوید There is no deal that is worse than no deal! (هر توافقی از توافق نکردن بهتر است!)[3] راه انداختن چنین کمپینی برای منکوب کردن مخالفان در داخل و شکلدهی به یک دوقطبی اجتماعی سوپرمسموم در داخل، چه معنایی می تواند داشته باشد غیر از اینکه واقعاً مشکل از سیاست داخلی است؟
پوستری که آقای مجید مجیدی میگوید به درخواست آقای ظریف تهیه شده بود!
5- یا آن زمان که علیرغم همه هشدارها و انذارها از داخل ایران توسط آیتالله خامنهای و برخی منتقدان مبنی بر اینکه ما با توافق خوب موافقیم اما با توافق بد مخالفیم، به یک توافق بد در وین به نام برجام رسیدیم، تلاشهای بسیاری شد تا نقد و بررسی لازم درباره برجام در داخل صورت بگیرد و نهادهای مختلف بر مبنای قاعده دموکراسی بر روی آن نظر بدهند و نهایتاً فکتشیت درست و درمانی تصویب شود تا برخی خلل و فرجهای برجام پر شود؛ کار اصلاحطلبان و دولت در این برهه چه بود؟ روحانی دوقطبیهای عجیب و غریبی مثل عاقل و نادان و ... میساخت و البته برخی نابلدهای اصولگرا هم به دامش میافتادند و اصلاحطلبان هم پشت سر او راه میرفتند. کسی از اصلاحطلبان تذکر نمیداد که بیایید سخنی از منتقدان هم بشنویم و شاید بتوان پیش از اجرا، برای برخی بندها چارهای کرد!
نفی کلی منتقدان و تکروی متکبرانه دولت و برخی اصلاحطلبان به نحوی بود که حتی خود را مستغنی از خواندن متن برجام میدانستند به نوعی که وقتی به ظریف هم در مجلس گفته شد که تحریمها، آنهم فقط بخشی از آن و آنهم با شرط و شروط بسیار فقط «تعلیق» خواهند شد، گفت که اصلاً کلمهی تعلیق در برجام نیامده و فقط از برداشتهشدن تحریمها صحبت شده است! تا آنجا که آقای احمد توکلی روی برگههای برجام کلمات انگلیسی تعلیق را به ظریف نشان میدهد و مدعی است که ظریف هم گفته ندیده بودم! احتمالاً بیشتر هوش و حواس آقای ظریف مثل بسیاری دیگر از دولتیها و اصلاحطلبان مشغول منکوب کردن منتقدان و رقبای داخلی بود نه چارهاندیشی برای مصاف خارجی!
6- آقای عبدی میگوید یکی دیگر از مشکلات اصلی برجام و هستهای در داخل این است که به آن نگاه تاکتیکی شد در حالی که باید به برجام نگاه راهبردی میشد. این مطلب را ایشان بارها تاکید کرده است و از قضا این عنوان هم درست است اما دقیقاً برخلاف آنچه آقای عبدی از آن برای نقد حاکمیت اراده میکند. اتفاقاً اینجا حاکمیت شاکی و مدعی است و نه متشاکی. از سال 81 که موضوع هستهای جنجال شد تا همین اکنون، همواره تذکر اصلی آیتالله خامنهای و حاکمیت به اصلاحطلبان و دولتها این بود که مسئلهی فیمابین ایران و آمریکا، یک سوءتفاهم یا مشکل تاکتیکی درباره موضوع هستهای نیست، بلکه مناقشهای راهبردی است و باید در این چارچوب به آن نگاه کرد.
امّا آقایان روحانی و اصلاحطلبان و پدرمعنوی جریان آقای روحانی یعنی آقای هاشمی چه میگفتند؟ معتقد بودند سوءتفاهمی در مسئله هستهای پیش آمده، نظام بیجهت درباره آن چغر بد بدن است؛ لذا اگر موضوع را حل کنیم، و به عبارت روشنتر اگر آنچه آمریکا میخواهد را در اختیارش بگذاریم، هستهای هم حل خواهد شد، تورم هم حل خواهد شد، اقتصاد هم مشکلش حل خواهد شد، باران هم خواهد بارید و...
آیتالله خامنهای در همین باره اردیبهشت 97 و پس از خروج آمریکا از برجام با کلمات بسیار صریحی به این تفکر نقد کرده و حتی این تعبیر را به کار بردند که "برخی میگفتند آقا شما چه اصراری دارید که سر فلان قضیه میایستید؟ خدا از سر تقصیراتشان بگذرد!"
پیش از آن در طول مذاکرات هستهای نیز حاکمیت به اصلاحطلبان و دولتیها و دیگران مدام تذکر میداد که حتی اگر کل هستهای را برچینید، باز هم آمریکا جلوتر خواهد آمد و روی مسائل دیگری مانند موشکی و منطقهای و حقوق بشر و ... دست خواهد گذاشت؛ لذا موضوع را از دریچهای راهبردی ببینید و به جای درگیر کردن آن در مناقشات و تصورات سادهاندیشانهای مانند اینکه هستهای یک سوءتفاهم است، مولفههای قدرت و امنیت ملی را از بین نبرید.
اگر در سیاست داخلی –بخصوص در سال 88- برخی آقایان درست عمل میکردند و کشور را به طوفان فتنه نمیسپردند و اگر در موضوع هستهای نگاه سادهانگارانهی تاکتیکی حاکم نبود، میتوانستیم با میزانی از درایت در اقتصاد داخلی و داشتن یک نگاه راهبردی و عاقلانه، از استیصال آمریکا و دوستانش استفاده کنیم و به توافقی بسیار خوب با آنها دست پیدا کنیم و یا دستکم آنها را با شکست دیگری مواجه کنیم. با این حال، همان مسئلهی سیاست داخلی و گروگانگیری منافع راهبردی خارجی برای مصارف داخلی کوچک توسط یک جریان سیاسی موجب شد، در ماجرای هستهای چنان توافق بدی انجام دهیم که مهمترین مشکل آن بسته شدن راه مذاکرهی واقعی برای سالها باشد! همچنانکه پیشتر نیز گفتهام، آقای روحانی و اصلاحطلبان با عملکرد وحشتناک در ماجرای مذاکرات و توافق هستهای، نه تنها آزادی مردم رامحدود و توسعه را تضعیف و فناوری هستهای را متوقف کردند، بلکه گزینهی مذاکره به معنای واقعی آن (و نه تحمیل یکسویه) را هم عملاً مسدود کردند.
انتهای پیام/