پارسای بیادعا ــ ۱۳| ماجرای درخواست شهید تهرانیمقدم برای ایستاده دفنشدن/ پدریِ پدر موشکی برای نیروها
شهید تهرانیمقدم مدیری بود که نوع مدیریت ایشان بسیار شاخص بود و نمیتوان با افراد دیگر مقایسه کرد چراکه هیچگاه اجازه نمیداد بچهها مأیوس شوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در آستانه سالگرد شهادت پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، سردار رشید اسلام شهید حاج حسن تهرانی مقدم میان همکاران و دوستان قدیمی ایشان رفتیم و برای آشنایی بیشتر با فعالیتهای ایشان با آنها به گفتوگو پرداختهایم، تلاشهایی که امروز علاوه بر اینکه امنیت مرزهای جمهوری اسلامی ایران را تأمین میکند، مظلومین جهان هم چشم امید به آن دارند، تلاشهایی با ارادههای فولادین که ابهت پوشالی ابرقدرتهای جهان را فرو ریخت، نمونه بینظیر آن موشکهای حاج حسن بود که پایگاه آمریکایی عینالاسد را شخم زدند تا به جهانیان بفهماند که اگر کسی نگاه چپ به این کشور کند، عاقبت اینچنینی خواهد داشت، به همین بهانه بهسراغ یکی از همکاران شهید حسن تهرانی مقدم رفتیم و با او به گفتوگو نشستیم، او هم مانند الگوی خود گمنامی را برگزید و اجازه نداد که نامی از او برده شود، برای همین از وی با عنوان آقاسلمان یاد میکنیم، متن زیر مشروح گفتوگوی خبرنگار تسنیم با وی است:
چگونه با شهید تهرانی مقدم آشنا شدید؟ و اگر خاطرهای دارید بفرمایید.
من حدوداً 25 سال در مرکز تحقیقات خدمت شهید تهرانی مقدم بودم. در مجموعه هوافضا بخش عمده آن پس از جنگ فعال بود که از سال 1380 مستقیماً با ایشان آشنا شدم و کار کردم. شهید تهرانی مقدم انسانی بسیار مخلص بود و خاطرههای مختلفی را از ایشان بهیاد دارم.
* من را ایستاده دفن کنید تا کسی خوابیدن من را نبیند
بهخاطر دارم در سال 1382 یا 1383 بود زلزلهای نسبتاً شدید تهران را لرزاند، یک مرکز طراحی مهندسی در اطراف میدان ونک داشتیم که صبح فردای آن حادثه ایشان را در آنجا زیارت کردم، بهشوخی به شهید تهرانی مقدم گفتم «حاجی، دیشب زلزله آمد نترسیدید؟» ــ فضا بهشدت دوستانه و خودمانی بود و توقع داشتم که ایشان هم با شوخی جواب من را بدهد ــ شهید تهرانی مقدم کاملاً جدی به من گفتند «بهواللّه من نترسیدم، من از مرگ نمیترسم.»، «من دو چیز خواستم که وقتی مُردم من را ایستاده دفن کنند بهخاطر اینکه نمیخواهم کسی خوابیدن من را ببیند و از پا افتادن من را نظاره کند، دومین وصیت من این است که روی قبر من بنویسید این آدمی بود که آرزو داشت اسرائیل را نابود کند.»
این دو حرف حاج حسن همیشه در ذهن من باقی ماند و زمانی که ایشان به شهادت رسید به یکی از بستگان در مراسم تشییع این موضوع را گفتم و الآن هم بر قبر او نوشته شده است.
* علاقه شدید شهید تهرانی مقدم به شهید صیاد شیرازی
زمانی که شهید صیاد شیرازی به شهادت رسید ما در مرکز طراحی مشغول به کار بودیم؛ شهید تهرانی مقدم وارد مرکز شد و سراسیمه به من گفت «باید همین الآن به مراسم تشییع جنازه ایشان برویم» و میگفت «این شهید بزرگوار خیلی حق گردن انقلاب و نظام دارد». با توجه به اینکه مسیر ترافیک داشت و طولانی بود ایشان شرکت کرد و تا آخرین لحظه هم حضور داشت.
* اعتماد شهید تهرانی مقدم به جوانان
شهید تهرانی مقدم مدیری بودند که نوع مدیریتشان بسیار شاخص بود و نمیتوان با افراد دیگر مقایسه کرد چرا که پتانسیل هر فردی را شناسایی و نقاط مثبت او را کشف و سعی میکردند روی همان موضوع سرمایهگذاری کنند و آن را ارتقا بدهند.
همین موضوع باعث شده بود که به برخی از جوانان اعتماد کنند و این اعتماد، اتفاقات بسیار مهمی در زمینههای مختلف ایجاد کرد. شاید موضوع اعتماد کردن به جوانان دارای خطاهایی باشد، اما در فرآیند کلی اعتماد به جوانان باعث شد که این افراد رشد کنند و چنین افتخاراتی را رقم بزنند.
* شهید تهرانی مقدم هیچگاه اجازه نمیداد بچهها مأیوس شوند
یکی دیگر از ویژگیهای شهید تهرانی مقدم انرژی و روحیهای بود که ایشان به بچههای تیم تحقیقاتی یا ساخت میدادند، زمانی که محصولی به ثمر نمینشست بهشدت نظارت و بهصورت روزانه آن را بازخواست میکردند و بهشدت مُصرّ بودند که در سر زمان اعلامشده انجام شود و زمانی که به نتیجه میرسید سجده شکر بهجای میآوردند و اگر هم خدایناکرده این موضوع به نتیجهای نمیرسید و دچار خطا بود، روحیهای عجیب به نفرات و کارمندان میدادند، میگفتند «شما به وظیفهتان عمل کردید نتیجه دست خداست. اگر خطایی دارید آن را شناسایی کنید و مجدداً آن را اجرایی کنید.»، هیچگاه اجازه نمیدادند بچهها مأیوس شوند.
انتهای پیام/+