سینما و فسلفه | فلسفه ما از سینما جا مانده است/ لیبرالیستها معتمدی را سانسور کردند
سید مهدی ناظمی میگوید که فیلم فلسفی و متفکرانه ایرانی میتواند از راه انس با حافظ و مولانا حاصل شود زیرا اشعار ما دارای اندیشه عمیق و حکیمانه است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، امروز سالگرد جهانی فلسفه است و علاقهمندان فلسفه عموماً به علت اهمیت آن، این هفته را بیشتر به مباحث مرتبط با فلسفه میپردازند.
فلسفه و سینما نیز از آن دست موضوعات جذابی است که مخاطبین بسیار زیاد و پروپاقرصی دارد. اینکه تفکر و اندیشه چگونه در قالب و جامه هنر به عنوان امری محسوس شکل میگیرد و میتوان از دریچه پرده نقرهای به جهان فلسفه و تفکر راه پیدا کرد؟
سینمای ایران نیز بینسبت با تفکر و فلسفه نیست خصوصاً اینکه ایران سرزمینی است با سابقه طولانی در خردمندی و تفکر و اندیشه. کارگردانانی مانند معتمدی، مهرجویی و... عموماً سینمای خود را بر پایههای تفکر و اندیشه بنا کردهاند و از رهگذر آن فیلمهایی مانند دیوانهای از قفس پرید، گاو را ساختهاند.
اما وضعیت تفکر و فلسفه در سینمای امروز ما چگونه است؟ آیا برای ساخت فیلم فلسفی در سینمای ایران میتوان آثار فلاسفه ایرانی را به رشته خیال درآورد و فیلم فلسفی ساخت؟
از این رو با دکتر سیدمهدی ناظمیاستاد فلسفه و سینما به گفتوگو پرداختیم تا نظرات وی را به عنوان مدرس این حوزه جویا شویم. ناظمی دکتری خود را در رشته فلسفه سینما در دانشگاه اصفهان گذارنده و رساله دکتری او در همین زمینه است.
انس با شعر و عرفان ایرانی راه حصول سینمای متفکرانه ما است
آقای ناظمیدر سینمای ایران به چه معنا و رویکردی سینمای فلسفی داریم؟ آیا اصلاً سینمایی به این نام داریم؟
معنای سینمای فلسفی به دو دسته تقسیم میشود: برخی سینمای فلسفی را به معنای عام آن در نظر میگیرند و برخی به معنای خاص و کوچکتر. در سینمای فلسفی به معنای عام هر فیلمی که دارای تفکر و محتوا باشد را میتوان سینمای فلسفی در نظر گرفت. در این حالت حتی فیلمهای ساده و ابتدایی تاریخ سینما هم که دارای محتوا و تفکری است، در بخش سینمای فلسفی قابل درج است، اما در سینمای فلسفی به معنای خاص که دایره آن کوچکتر است تنها آثاری از سینما را میتوان به عنوان فیلمهای فلسفی تلقی کرد که به بررسی نظریات یک فیلسوف یا متفکر پرداخته باشد؛ به عنوان مثال آثار سینماگرانی مانند ترنس مالیک، تارکوفسکی را برخی از منتقدین به عنوان فیلمهای فلسفی در نظر گرفتهاند و یا سینمای مشرب فکری شوروی و موج نو فرانسه را میتوان از همین حیث قلمداد کرد.
تارکوفسکی
اما در ایران قصه کمی متفاوت است شاید جالب باشد که بگوییم که کشوری مانند ایران که دارای سابقه بسیار طولانی در تفکر و فلسفه است دارای سینمای فلسفی به این معنا نیست. ما برای اینکه سینمای فلسفی و یا متفکرانه ایران را داشته باشیم اتفاقاً نباید به نظریات فلاسفه ایرانی به صورت مستقیم وارد شویم بلکه برای داشتن سینمای متفکرانه در ایران، هنرمندان و کارگردانان سینمایی ما باید به سراغ آثار هنری شعرا، ادبا و عرفای ایرانی بروند.
دیوان حافظ
با انس با آثار شعرا و ادبای ایرانی مانند حافظ و مولانا میتوان به سینمای متفکرانه ایران نزدیک شد. علت اینکه نباید به صورت مستقیم به سراغ نظریات فلاسفههای ایرانی مانند ابن سینا، ملاصدرا و یا سهروردی رفت این است که فلسفه ما یعنی فلسفه اسلامی و یا فلسفه ایرانی ما فاصله زیادی با سینما و هنر غربی که سینما نیز محصول تفکر و هنر غربی است دارد و به تعبیری دیگر فلسفه اسلامی و ایرانی ما از سینما جا مانده است.
اینکه سینماگران غربی و کارگردانان و هنرمندان آن به سراغ مسائل فلسفی غرب رفتهاند و در این زمینه عموماً موفق هم بودهاند علت دارد که آن را باید در این امر جستجو کرد که دنیای هنر و ادبیات غرب با فلسفه آن در هم آمیخته است و با هم در یک نسبت تنگاتنگی قرار دارند. در فلسفه ایران البته آرای سهروردی از لطافتی برخوردار است و میتوان تا حدودی آن را به سینما نزدیک کرد اما بهترین روش به نظر من همین است که هنرمندان ما با ارتباط گرفتن با آثار شعرا و ادبای ایرانی و انس با آنان سینمای متفکران ایران را خلق کنند.
نمایی از زندگی مخفی ترنس مالیک به عنوان یکی از آثار سینمای فلسفه
البته بدون شک آثار شعرا و ادیبان ایران با دنیای فلسفه و حکمت ارتباط بسیار نزدیکی دارد و از آنان سرشار است، بنابراین ساخت فیلم با انس با شعر ایرانی قطعاً به دنیای فلسفه اسلامی و جهان فکری ایران نزدیک خواهد بود. برای همین کارگردان و سینماگری موفق خواهد شد که فیلم فلسفی ایرانی بسازد که خود با آرای فلاسفه و مسائل فلسفی ایرانی و اسلامی آشنا باشد. در این صورت امید اینکه فیلم فکری و فلسفی ایرانی را داشته باشیم بسیار زیاد است.
رابطه میان سینما و فلسفه را جدی نگرفتیم
چرا با وجود اینکه کارگردانانی هستند که فیلمهای فلسفی میسازند اما جریان سینمای فلسفی شکل نگرفته است؟
در تاریخ سینمای ایران کارگردانانی مانند داریوش مهرجویی، احمدرضا معتمدی، واروژ کریم مسیحی هستند که فیلمهایی را با مضامین فکری و یا فلسفی ساختهاند اما این آثار متأسفانه به صورت یک جریان قوی و قدرتمند در سینمای ایران شکل نگرفتهاند و تنها آثاری محدود و معدود در سینمای کشورند. برای اینکه سینمای فلسفی و فکری ایرانی به جریان قدرتمند تبدیل شود باید آثار متعددی با همان توضیحاتی که گفته شد در کشور شکل بگیرد.
علت دیگر آن که سینمای فکری و فلسفی در ایران شکل نگرفته است برمیگردد به این که ما رابطه میان هنر و فلسفه و یا سینما و تفکر را رابطه سهل و آسان تلقی کردیم و آن را جدی نگرفتیم در حالی که در سینمای غرب رابطه میان این دو جدی گرفته شده است.
به عنوان مثال در سینمای ایران آثار مجید مجیدی در ابتدای امر نزدیک به دنیای معنوی و سینمای معنویگرا شد اما به مرور زمان او با دیگر آثارش از سینمای معنوی و اخلاقگرای دینی فاصله گرفت حتی با ساخت فیلم محمد رسول الله (ص) بیشتر فیلمی مسیحی درباره پیامبر ساخت.
کارگردان باید با فلاسفه آشنا باشد
بنابراین سینمای فکری و فلسفی ایرانی به معنای مطلق کلمه در ایران هنوز شکل نگرفته است هر کسی شاید بتواند درباره یکی از اشعار مولوی یک فیلم بسازد اما فیلم فکری ایرانی درباره مولوی زمانی خلق خواهد شد که هنرمند و یا کارگردانان فیلم خود اولاً با آرای عرفانی و فلسفی ایران آشنا باشد و در ضمن با شعر و ادبیات ایرانی انس داشته باشد و در نهایت خود از تکنیک و سواد سینمایی بهرهمندی کافی داشته باشد؛ جمع این سه در سینمای ایران کمتر رخ داده است.
عدم آشنایی برخی از هنرمندان و نویسندگان ما با تفکر فلسفه و حکمت ایرانی و اسلامی باعث شد که به عنوان مثال اشعار باباطاهر را اشعاری اروتیک تفسیر کنند.
البته این نکته را هم اضافه کنم که این مطالب به این معنا نیست که هر فیلمسازی که در غرب داعیه این را دارد که اثر فلسفی ساخته است حتماً فیلمی پخته و کاملاً متفکرانه خلق کرده باشد. بسیاری از سینماگران غربی که چنین ادعایی را دارند در عمل نتوانستند مدعای خود را ثابت کنند.
انتظار بزرگی از هنر و تجربه نمیتوان داشت
آقای ناظمی عموماً سینمای هنر و تجربه را سینمای فلسفی میخوانند؛ نظر شما چیست؟
سینمای هنر و تجربه محلی است برای تجربه کردن جوانانی که به سینما علاقهمندند. معتقد نیستم فیلمهای هنر و تجربه الزاماً آثاری متفکرانه و یا اندیشمندانهاند. این موضوع نیز علت دارد که به این شرح است؛ در دانشگاهها و مراکز هنری و فرهنگی ما هنوز توجه جدی به اندیشه، فلسفه و تفکر نشده است تا زمانی که این توجه جدی و ارگانیک صورت نگیرد نمیتوان از مؤسسهای مانند هنر و تجربه انتظار زیادی داشت که آثار متفکرانه خلق کند. سینمای ایران جوانان بسیار زیادی دارد که در ساخت فیلم کوشا و مستعدند، در صورتی این کارگردانان و فیلمسازان جوان در خلق سینمای متفکران موفق خواهند بود که از آموزش لازم در زمینه فلسفه بهره مند باشند.
پرونده انقلاب اسلامی معتمدی او را بایکوت کرد
به تازگی خبری از آقای معتمدی منتشر کردیم که حالشان اصلاً خوب نیست و شرایط جسمانی بسیار بدی دارند. ایشان دچار فاصله از سینما شدند و از روزهای اوجشان فاصله گرفتند؛ علت این را چه میدانید؟
آقای دکتر احمدرضا معتمدی مانند گلی است که روی باتلاق روییده است. متأسفانه ایشان در تمام این سالها قربانی فیلترینگ، سانسور و نظرات غیرحرفهای شدند. تعصبات لیبرالیستی که در مراکز رسمی نظام نفوذ کرده است، بسیار به ایشان صدمه زد.
احمدرضا معتمدی در کنار ابراهیم حاتمی کیا
به نظر من اتفاقاتی که برای ایشان از نظر سلامت جسم رخ داد بیشتر تقدیر الهی بود و شاید حتی تنبیهی برای ما است که قدر ایشان را ندانستیم. بدون شک ایشان قربانی سیاستگذاریهای غلط و زد و بندهای سیاسی شدند خصوصاً اینکه ایشان رویکرد و روحیه انقلابی داشتند نیز باعث شد تا مغضوب برخی قرار گیرد.
انتهای پیام/