سروده‌هایی برای تولد دخت مولا (ع)|با صدای تو شنیدیم در افلاک؛ "حسین"

سروده‌هایی برای تولد دخت مولا (ع)|با صدای تو شنیدیم در افلاک؛ "حسین"

همزمان با روز ولادت حضرت زینب (س) و گرامیداشت پرستار، شعرهایی از شعرای آیینی کشورمان تقدیم می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 5 جمادی‌الاول مصادف با ولادت باسعادت دخت امیرالمومنین، امام علی (ع) است. دختری که همانند کوهی استوار، بار اسرای کربلا را به دوش کشید و مردم جهان را از آن ظلمی که بر برادرش در صحرای کربلا شده بود، آگاه کرد.

در کشورمان، تولد حضرت زینب سلام‌الله علیها، روز گرامیداشت مقام پرستار نامیده شده است. پرستارانی که این روزها در خط مقدم مبارزه‌اند و مدافع سلامت مردم به شمار می‌روند. 

به مناسبت این ولادت باشکوه، اشعاری از شاعران آیینی کشورمان تقدیم می‌شود. 

سیدرضا مؤید

خانه فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود

در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود

خانه‌ای را که خدا جلوه عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود

تا بیایند به تبریک محمد؛ جبریل،
با ملائک همه در حال صف‌آرایی بود

به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشه خود گرم پذیرایی بود

تا که قنداقه او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود

ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود

دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینه زیبایی بود

دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...

به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافله عشق به تنهایی بود...

سپیده کاشانی

خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیده ما، مهر جاودانه شامی

شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی

اگر پرنده جانم سلام من نرساند
«مَنِ المبلّقُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی»

چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی
چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی

سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوه صبری
رسالتت نستایم، که در پیام تمامی

تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصاره عصمت
تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی...

جمال عشق درخشید با پیام تو آن‌سان
که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی

سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن
که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی

اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید
کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی

تو سایبان یتیمان، طلایه‌دار حسینی
صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی

چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری
که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی

به کربلاست روان بی‌امان سپاه حسینی
هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی

مراست آرزوی آن‌که آستان تو بوسم
تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی

خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن
چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی

جواد هاشمی تربت

تو را خبر بُوَد امشب چه دل‌پذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است

مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!

رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پرده‌نشینی! چه ماه مُحتجبی است!

چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است

ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق 
به هر که می‌نگرم، فکر حاجت و طلبی است

اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟

چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:

«هزار مرتبه شستم دهان به مُشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است»

رضا دین‌پرور

کار اشک است اگر از مژه‌ها افتادن
کار عشق است به پای تو زپا افتادن

دست تقدیر، مرا سوی نگاهت انداخت
پس مهم است همین حرف...کجا افتادن

می‌شود عکس‌ تو تکثیر، در آن دل که شکست
می‌کند خُرد اگر آینه را افتادن

از انا الحق شده معلوم چه حالی دارد
به هواداری تو، سر به هوا افتادن

می‌شود مثل غباری سر راهت برخاست
می‌شود رفت به معراج تو با افتادن

می‌برد آخر رویای تعبد ما را
با دو زانو به قدم‌های شما افتادن

تا نخ چادر تو میبرد از فرش به عرش
چه نیازی به طلا دست گدا افتادن

چرخ این چرخ به امید خودت می‌چرخد
پس بعید است بیفتد به صدا افتادن

با صدای تو شنیدیم در افلاک؛ "حسین"
وقت تسبیح شد و یاد خدا افتادن

کاشکی هرچه اگر هست به جانم برسد
-دور از جان تو؛ در هول و ولا افتادن-

بر بلندی ..ته گودال..میان آتش..
آه بر سر زدم از این دوسه جا افتادن

دست عباس مگر سایه‌ی چشم تو نبود
راغبت کرده چه دستی به جدا افتادن

گذرم خورده به جایی که نباید زینب
از به نی رفتن سر پیش تو... تا افتادن

مثل آوار بریزد سرشان دیواری
که بنا می‌شود از سنگ بنا افتادن

دیدن عکس ضریحی که ندارد زائر 
بدتر است از سفر کرببلا افتادن

محمود ژولیده

دستی میان زندگی‌ام سایه‌گستر است
این دست، دستِ مادریِ دخت کوثر است

مهر و محبتش ز ازل داده‌اَم خدا
این مهر با محبت ارباب یکسر است

او باب رحمت است به عشاقِ اهلبیت
در آسمانِ قافله عشق، اختر است

نور علی و فاطمه شد حاصلش چنین:
زینب گلی ز گلشنِ بابا و مادر است

آن باونیی که عالمه بی‌معلمه ست
شاگردِ حق، عقیله آل پیمبر است

چون او زنی در عالم خلقت نیامده 
والله مثل شیر خدا مرد پرور است

بارِ ولای آل علی روی دوش او 
یعنی که با امام زمانش برابر است

از انبیاء یکسره تا جمع اولیاء
مدیونِ زینبند که او دادگستر است

هر چند مجتباست برادر بزرگ او
اما حسن رهینِ مددهای خواهر است

عباس اگر امیدِ حرم بود، بی‌گمان 
امّید او به زینب کبرای اطهر است

مبعوث شد چنین به رسالت به کربلا
بعد از حسین، واقعه را او پیمبر است

تنها نه او امید دل پنج تن، که خود
در کربلا امید دل شش برادر است

اصلاً بدون حضرت او کربلا نبود
با او فقط قیام برادر میسر است

شاهی که سی هزار حریفش نمی‌شوند
علت همینکه زینب او چند لشکر است

زینب زنی که اهلِ امامت به ماسواست
یعنی که در ولایتِ عظما چو حیدر است

تنها علی ندیده نَود زخم، در اُحد
زینب میان معرکه مولای دیگر است

بانوی بانوان دو عالم که فاطمه ست
فرمود: زینب آیتِ عظمای محشر است

از کودکی است واله و سرگشته حسین
دنباله حسین در عالم، سراسر است

تا چشم او بروی برادر فتاد، گفت:
ای آشنا، فدای تو جانم، مکرر است

جبریل نامِ نامیِ او را ز سوی حق
آورد و گفت: بانیِ این نام داور است

زینب نه زِینِ اَب، که به تاکید جدّ خود
تاجِ سر تمام عوالم مقدّر است

از احترام واجب او گفته مصطفی 
سِرِ خدا چو فاطمه، این ناز دختر است

همتای بی‌بدیل حسین است زینبم
آئینه‌ی تمام نمای برادر است

زینب فقط، برادر خود را نه خواهر است
والله بر برادر خود عینِ مادر است

اکسیر اعظم است نگاه مبارکش
یعنی اسیر خصم نه، مجذوب رهبر است

در زیر کعب نی، به قیامش ادامه داد
هرگز نگفت قلبم از این غم مکدّر است

در راه حق، اسارت و زندان به نزد او
زیباییِ تمام... عجب عشق باور است!

چشم از امام خویش دمی برنداشته 
با اینکه دید، بر سرِ نی سایه‌ی سر است

وقتی که دست، زیر تن پاره پاره بُرد
گفت این قلیل هدیه‌ی ما نزد داور است

ناقه سوارِ کوفه و شام آخرِ حیاست
خود الگوی حجاب، ولی پاره معجر است

یک ذره زیرِ کوهِ بلا، کم نیاوَرَد
از بسکه او مقاوم و از بس دلاور است

شد قهرمانِ صبر به اوج اسیری اَش 
یعنی اسارتش به شهادت برابر است

تسلیم در برابرِ امرِ خدای خویش
در مکتبش، رضای خدا درسِ آخر است

در بندگی تک است مقام اطاعتش
چون مادرش کنیز خداوند اکبر است

حتی به او دعای فرج می‌شود مُجاب
یعنی برای منتقمِ خویش یاور است

امر فرج ، به موی پریشان زینب است
رمز ظهور، شام غریبان زینب است

انتهای پیام/ 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران