خاطره آیتالله مصباح از درسی که آیتالله بهجت از یک کودک گرفت
آیت الله مصباح یزدی ضمن بیان خاطراتی از آیتالله بهجت میگوید هرکه از ایشان میپرسید چه دستور اخلاقی توصیه میکنید محور پاسخش انجام واجبات و ترک محرمات بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مرحوم آیتالله مصباح یزدی در سال 1313 هجرى شمسى در شهر کویرى یزد دیده به جهان گشود. وى تحصیلات مقدماتى حوزوى را در یزد به پایان رساند و براى تحصیلات تکمیلى علوم اسلامى عازم نجف شد; ولى به علت مشکلات فراوان مالى، بعد از یکسال براى ادامه تحصیل به قم هجرت کرد. از سال 1331 تا سال 1339 ه.ش در دروس امام راحل (قدس سره) شرکت و در همین زمان، در درس تفسیر قرآن، شفاى ابن سینا و اسفار ملاصدرا از وجود علامه طباطبایى (رحمه الله)کسب فیض کرد. وى حدود 15 سال در درس فقه آیت الله بهجت مدظلّه العالى شرکت داشت. خود ایشان نقل میکند زمانی که در مدرسۀ حجتیه درس میخواند، آیتالله بهجت در مجاورت این مدرسه منزلی داشت و همین مسئله زمینۀ آشنایی با این شخصیت معنوی و نورانی را فراهم آورد.
ایشان ضمن خاطراتی از آیتالله بهجت نقل میکند: بنده خیال میکنم چیزی که در زندگی ایشان (آیتالله بهجت) کاملاً بیّن بود و هر کس اندکی با ایشان معاشرت پیدا میکرد یا از فرمایشات ایشان استفاده میکرد متوجه میشد این بود که ایشان تمام سخنانشان و رفتارشان روی یک محور متمرکز بود وآن اینکه تقرب به خدای متعال یا کمال حقیقی برای انسان جز در سایه اطاعت خدا و عمل به دستورات شریعت حاصل نمیشود. تکیه کلام ایشان انجام واجبات و ترک محرمات بود. هرکه از ایشان میپرسید چه باید بکنیم چه دستور اخلاقی شما توصیه میکنید محورش همین بود انجام واجبات ترک محرمات، تکیه کلام ایشان در تمام مدتی که ما خدمت ایشان میرسیدیم و گاهی صحبت از مسائل اخلاقی و معنوی میشد، مسلّمات شریعت بود، این مطلب را بارها تکیه میکردند که اگر ما آنچه از شریعت میدانیم عمل کنیم خدا آنچه لازم باشد به ما خواهد فهماند، لزومی ندارد که بگردیم دنبال یک چیزهایی که خیلی مجهول است و یک اسراری هست کسانی میدانند و هیچکس نمیداند! میفرمودند هرچه در شریعت بیشتر روی آن تأکید شده، آیات قرآن و روایات، بیشتر به آن تأکید کرده دلیل آن است که آن راه، راه تقرب به خداو مهمتر و مؤثرتر است.
گاهی میفرمودند اگر آدم به همان چیزهایی که میداند و به مسلمات شرع عمل کند اگر لازم بشود در یک موقعیتی یک کاری انجام بدهد خدا از هر راهی باشد از راه یک انسانی، یک عالمی، جاهلی یا بچهای حتی اتفاقی یا قضیهای راه را به او نشان میدهد. فرض کنید آدم در کوچه دارد میرود میبیند کاغذ افتاده مچاله شده برای اینکه اسم خدا در آن باشد بر میدارد وقتی میخواهد ببیند که این چیست ،میبیند آن چیزی را که به درد او میخورد خدای متعال در همان کاغذ مچاله شده برای او مهیا فرموده، گاهی ممکن است آدم از یک کسی اتفاقاً یک حرفی بشنود او دارد برای خودش حرف میزند اما آن راهی باشد که خدا از همان راه به آدم نشان میدهد که چه کار باید بکند.
ایشان داستانی در همان وقتهایی که ما میرفتیم خدمت ایشان، نقل کردند که هم سبک تربیت ایشان را نشان میدهد و هم این نکتهای که اشاره کردم خدای متعال از چه راهی آدم را راهنمایی میکند روشن میشود. منزل ایشان در انتهای بنبستی بود که یک طرفش منزل ایشان بود و یک طرف منزل یک شخصی بود که همسایه نزدیکشان بود. دو سه تا بچه کوچک بودند از آن منزل میآمدند و مینشستند کنار منزل و در واقع این زاویه مشترک بین منزل آقای بهجت و منزل همسایه بود.
بچهها مینشستند آنجا روی سکو بازی میکردند، یک روز ما رفتیم درس ایشان با یک حالت بشّاشی فرمودند که من امروز یک چیزی از این بچهها یاد گرفتم، تقریباً حاصلش را من به زبان خودم عرض میکنم عین عبارتهای ایشان یادم نیست اما مضمونش این بود ما تعجب کردیم آقای بهجت از یک بچهای که بازی میکردند سر کوچه چی یاد گرفته. فرمودند من اینجا نشسته بودم داشتم مطالعه میکردم یک فقیری آمد درب منزل و به این بچهها گفت که برو از مامانت نانی چیزی برای من بگیر بیاور، آن بچه گفت که برو از مامانت بگیر، این فقیر گفت که من گرسنه هستم احتیاج دارم تو برو به مامانت بگو یک چیزی به من بدهد، دوباره خیلی صریح گفت برو از مامانت بگیر، دو سه مرتبه این تکرار شد تا این فقیر بالاخره دید نه این بچهها از جایشان بلند نمیشوند رفت دنبال کارش.
آنکه من یاد گرفتم این است که اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب میکردیم به اندازه اینکه این بچه میفهمد که هرچه میخواهد از مامانش باید بگیرد، اگر این را ما یاد میگرفتیم که هرچه میخواهیم برویم از خدا بخواهیم بار ما بسته میشد، مشکل ما این است که خدا را کارهای نمیدانیم نمیرویم سراغ او، این را میفرمود من از یک بچه یاد گرفتم، خوب حالا برای تعلیم ما این را میفرمود چرا که مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرفها بود، ولی منظورم این بود که خدا گاهی از راه یک بچه چیزی به آدم میآموزد اگر به آنچه ما میدانیم عمل کنیم خدا بلد است به ما بفهماند که چه کار باید بکنیم.
انتهایپیام/