ابتکار شهید کاظمی در مخفی کردن تانکهای غنیمتی/ ماجرای حفظ تنگه با «ژ۳ رستم»
شهید احمد کاظمی فرمانده شجاعی که در میدان نبرد حق علیه باطل در ۸ سال دفاع مقدس خوش درخشیده و برای نگهداری تانکهای بعثی ابتکارات جالبی انجام داده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفتهایم تا با انتشار آن یاد و نام آنها را گرامی بداریم و بتوانیم بخشی از سختیها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم. 19 دیماه 1399 پانزدهمین سالگرد شهادت سردار رشید اسلام حاج احمد کاظمی است. فرمانده شجاعی که در میدان نبرد حق علیه باطل در 8 سال دفاع مقدس خوش درخشید. این شهید والامقام که مدتی فرماندهی نیروی هوایی سپاه را نیز در کارنامه درخشان خود دارد؛ در سالهای دفاع مقدس به دلیل نبوغ ذاتی، ابتکارات بسیار زیبایی در عملیاتها انجام داده است. در این قسمت به دو روایت جالب از شهید احمد کاظمی به نقل از کتاب اَم کاکا میپردازیم.
احمد کاظمی فرمانده تیپ 8 نجف در عملیات محرم عالی عمل کرد. بعثیها را دور زد و یک تیپ کامل را با کمترین درگیری به اسارت درآورد. بعد از این قضیه مجید بقایی خیلی به احمد علاقهمند شد. آن زمان سه سپاه تشکیل شد. مجید احمد را به سمت فرماندهی سپاه 7 حدید منصوب کرد. سپاه 11 قدر در اختیار ابراهیم همت و سپاه صاحب الزمان(عج) هم در دست مصطفی ردانیپور و رضا حبیبالهی بود. دو سپاه 7 حدید و 11 قدر زیر نظر قرارگاه کربلا رفت و احمد غلامپور هم جانشین مجید بقایی شد.
یک روز مجید گفت: برو دنبال احمد غلامپور و احمد کاظمی. با استیشن مجید حرکت کردیم، من مسئولیتی نداشتم و طفیلی بودم. مجید پشت فرمان نشست و به طرف رقابیه حرکت کردیم.
احمد کاظمی با همان لحن خاصش خاطرهای تعریف کرد: «قبل از عملیات فتحالمبین، رشید من رو صدا زد و گفت: احمد، بیا کارت دارم. من رفتم، تا رشید من رو دید یه نقشه پهن کرد روی زمین و دست گذاشت روی یه نقطه و گفت: میدونی این چیه؟ گفتم: نه. گفت: اینجا یه تنگهست. بهش میگن تنگه رقابیه. احمد جان از نقطه رهایی تا تنگه، چهار کیلومتر میری، اونجا رو میگیری و با یه ژ3 نگه میداری. همچین گفت با یه ژ3 که فکر کردم نفربر که میخواد توی این تنگه بپیچه تهش گیر میکنه. شب عملیات فتحالمبین، چهار کیلومتر رفتیم؛ داشت صبح میشد. رشید پشت بیسیم گفت: کجایی؟ گفتم: والله تنگهای نمیبینم. گفت: الان کجایی؟ سمت چپت چی میبینی؟ گفتم: 2 کیلومتر پایینتر یه کوه. 2 کیلومتر سمت راست هم کوه می بینم. گفت: خودشه. نگهشدار. گفتم: تو که گفتی تنگهست! برو ژ3 رستم رو بیار اینجا رو نگهداره. همچین گفته بود تنگه که من فکر کردم یه راه باریکه. توی منطقه که رفتم دیدم پهناش چهار کیلومتره.»
مجید از فرصت استفاده کرد و گفت: شنیدم توی عملیات ثامنالائمه تانک رو کردی زیر خاکا! درسته؟ بگو جان احمد چی بوده ماجرا؟ احمد گفت: «بعضیها میخواستن تانکها رو ببرن برای خودشون. من پلاستیک کشیدم روی تانکا.بعد با لودر خاک ریختم روشون. خب نیروی متخصص نداشتم که بتونه تانک برونه. از طرف دیگه زورم میومد تانکا رو دودستی تقدیم اونها کنم. نیروهای خودم غنیمت گرفته بودن. ده دوازده تا تانک بود. آنها که اومدن هیچی ندیدن، به عقب گزارش دادن که اینجا تانک نیست. نمیدونستن تانکا زیر اون تپههای مصنوعیه.»
انتهای پیام/