یادداشت| پاسخی به پرسش از مبادیِ «بیانیه گام دوم انقلاب»
مبادی و مبانی آنچه مقام معظم رهبری در بیانیۀ گام دوم و دیگر نوشتههایشان بیان داشتهاند از کدام دانش و عقلانیت نشئت میگیرد؟ این سؤال مهمی است است که پاسخ به آن میتواند راهنمای خوبی در سیاستگذاری دانش انسانی در جمهوری اسلامی باشد.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، جعفر حسنخانی پژوهشگر مسائل سیاسی در یادداشت با عنوان «پاسخی به پرسش از مبادی گام دوم» به مناسبت سالروز انتشار بیانیه گام دوم انقلاب به بررسی مبادی و مبانی آنچه رهبر انقلاب در این سند راهبردی به آن تاکید کردهاند، پرداخته است.
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال تلگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در صفحه اینستاگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
متن این یادداشت به شرح زیر است:
مبادی و مبانی آنچه مقام معظم رهبری در بیانیۀ گام دوم و دیگر نوشتههایشان بیان داشتهاند از کدام دانش و عقلانیت نشئت میگیرد؟ این سؤال مهمی است که این یادداشت بر آن است پاسخی هرچند مجمل بدان دهد. پاسخ به این پرسش میتواند راهنمای خوبی در سیاستگذاری دانش انسانی در جمهوری اسلامی باشد.
متأسفانه باید گفت در بیشتر مواقع در تحلیل نگاشتههای رهبر انقلاب صرفاً به روبنا و صورت متون توجه شده و از جنبههای دیگر ازجمله از مبادی و مبانی آن صرفنظر شده است. بیانیۀ «گام دوم» در کنار دیگر نگاشتههای رهبر معظم انقلاب اسلامی از مبادی و مبانیای سرچشمه میگیرد که توجه ژرفاندیشانه بدان میتواند در سیاستگذاری علوم انسانی و تولید دانش پشتیبان برای آن مؤثر باشد. این یادداشت بر آن است تا از مبادی گام دوم بگوید؛ از اینکه این سخنان از چه نظام اندیشگی برآمده و این نظام اندیشگی چقدر برای ما شناخته شده است.
الف) تحلیل براساس کدام دانش تحلیلی؟
رهبر انقلاب در بیانیۀ گام دوم، چون دیگر نوشتهها و گفتههای خود، تحلیلی از وضع موجود از گذشته و آینده ارائه میدهند. فارغ از درونمایۀ تحلیلها، پرسشهایی که وجود دارد این است که چارچوب نظری این تحلیلها را باید در کدام دانش جست؟ کدام دانش این جنس تحلیل را پشتیبانی نظری میکند؟ با کدام روش تحلیل میتوان این سخنان و تحلیلها را روشمندانه توضیح داد؟ آیا پاسخ این پرسشها در دانش جامعهشناسی است؛ بدان معنا که روش تحلیل رهبر انقلاب جامعهشناسانه است؟ بهنحوی که مثلاً با ابتنای به مکتب رفتارگرایی در جامعهشناسی، ایشان تحلیلهای کمّی و سنجشپذیر را مبنای گفتههای خود قرار میدهند؟ یا اینکه پاسخ این پرسشها در دانش تاریخ است و ایشان مبتنی بر روش تحلیل تاریخی گفتههای خود را صورتبندی میکند؟ و یا اینکه پاسخ این پرسش در دانش فلسفه است؛ یعنی اینکه ایشان با ابتنای بر یک ایدۀ فلسفی و مبتنی بر یک روش تحلیل فلسفی نگاشتهها و گفتههای خود را انسجام میبخشند؟
این پرسش از آن جهت دارای اهمیت است که پاسخ بدان میتواند به فهم دقیقتری از آنچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانیۀ گام دوم نگاشته یا فراتر از آن به فهم دقیقتری از منظومۀ اندیشگی و تحلیلی ایشان بیانجامد.
پاسخ به این پرسش در هیچیک از این سه دانش پیش گفته نیست و البته در همۀ این سه دانش پیش گفته هم هست. روش تحلیل رهبر انقلاب صرفاً نه جامعهشناسانه، نه تاریخی و نه فلسفی است و البته هم جامعهشناسانه، هم تاریخی و هم فلسفی و البته هم مبتنی بر معارف اسلامی است.
ب) تحلیل مبتنی بر دانش فلسفۀ تاریخ
روش تحلیل رهبر انقلاب فلسفۀ تاریخی است. ایشان با ابتنای بر روش «فلسفۀ تاریخ» به رخدادها مینگرد و از گذشته تا آینده را تحلیل میکند و مبتنی بر آن تجویزها و دستورالعملهایشان را ارائه میدهد. بینش رهبر انقلاب اسلامی فلسفۀ تاریخی است و کنشها و کردارشان هم در پی این بینش شکل میگیرد و مبتنی بر آن قابلتحلیل است؛ بینشی ورای زمان اکنون و باورمند به قوانین و سنتهای حاکم بر تحول تاریخ؛ باورمند به شعوری ساری و جاری در تاریخ که تحولات تاریخی را رغم میزند و بهپیش میبرد.
مقیاس روش تحلیل فلسفۀ تاریخ، «تمدن» است. در این روش تحلیل، اثرگذاری رخدادها و عملکردها در مقایسۀ تمدنی موردتوجه قرار میگیرد. با رویکرد فلسفۀ تاریخی به رخدادها نگریستن، مقیاس ارزشگذاری آنان را تغییر میدهد. در این نگاه خرده حوادث و ابعاد زمانی موردتوجه نیست. سیر تاریخ و چرایی این صیرورت و کنش معطوف به تاریخسازی دارای اهمیت است. بینش برآمده از این روش تحلیل و دانش نظری، یک «بینش تمدنی» است.
دانش «فلسفۀ تاریخ» معجونی از دانش تاریخ، دانش جامعهشناسی ازجمله جامعهشناسی تاریخی و دانش فلسفه است که البته اگر جنبۀ الهی بگیرد، آموزۀ وحی نیز بدان افزوده میشود. «فلسفۀ تاریخ» معرفت و دانش درجۀ اولی است که دربارۀ ماهیت تاریخ و قوانین حاکم بر آن بحث میکند.1 دانش فلسفۀ نظری تاریخ تلاش میکند به سه پرسش پاسخ دهد: 1. تاریخ به کجا میرود؟ (هدف)؛ چگونه میرود؟ (مکانیسم حرکت، محرک)؛ 3. از چه راهی میرود؟ (مسیر و منازل برجسته حرکت).2 ازجمله نظریهپردازان مهم فلسفۀ تاریخ میتوان به یواخیم فیوره، جیامباتیستا ویکو، کانت، کندرسه، هردر، فیخته، هگل، شلینگ، مارکس، انگلس، کنت، اسپنسر، اشپینگر و توینبی اشاره کرد. فلسفۀ تاریخ نظری در جستجوی فهم و صورتبندی «عقلانیت تاریخی» است.
باید توجه داشت که در دورۀ جدید دو نوع فلسفۀ تاریخ متمایز از یکدیگر هستند. مراد این بحث چیزی است که تحتعنوان «دانش فلسفۀ نظری تاریخ» از آن سخن بهمیان میآید که محورش شناخت خود تاریخ است و در آن از محرک، جهت و ماهیت و هدف کلی تاریخ و قوانینش بحث میشود. آنچه تحتعناوینی چون فلسفۀ علم تاریخ، فلسفۀ تحلیلی تاریخ، فلسفۀ انتقادی تاریخ و... شناخته میشود و محورش شناخت علم تاریخ و تاریخ مکتوب است و دربارۀ روش تاریخ بحث میکند، مراد این یادداشت نیست.
ج) فلسفۀ تاریخ در جهان اسلام
در میان متفکران اسلامی که به فلسفۀ تاریخ پرداختهاند، در اعصار گذشته میتوان به ابنخلدون اشاره کرد و در اندیشمندان معاصر نیز میتوان از آیتالله شهید مرتضی مطهری نام برد. یکی در غروب و دوران زوال تمدن اسلامی در پی فهم قوانین و عقلانیت حاکم بر تاریخ است و دیگری در طلوع انقلاب اسلامی این مهم را جستجو میکند.
ابنخلدون در هنگامۀ سقوط مغرب تمدن اسلامی در مقدمۀ کتاب «العبر» خود تلاش کرده دربارۀ دانشی سخن بگوید که به قوانین حاکم بر تاریخ و تمدنها میپردازد و شهید مطهری در زمانۀ انقلاب اسلامی و طلوع تمدن اسلامی در مشرق به این تکاپوی فکری میپردازد. حاصل اندیشههای ابنخلدون در عصری که تمدن اسلامی رو به افول گذارده، نظریۀ «انحطاط تمدنها» است و نظریۀ شهید مطهری که در طلیعۀ انقلاب اسلامی قرار دارد، نظریۀ «تکامل تاریخ» است. مقایسۀ این دو نظریه در کتاب ارزشمند «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی» با عنوان فرعی «روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی براساس مقایسه و نقد سنت ابنخلدونی و با بسط حکمت نو صدرایی» نوشتۀ استاد موسی نجفی در دسترس پژوهشگران است. در کنار این دو متفکر کسان دیگری بودند که به این مهم همت گماردهاند و آثاری به قلم نگارش درآوردهاند؛ از آن جمله «نظریه فلسفه تاریخ» علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و «نظریه» آیتالله سیدمنیرالدین حسینی و سیدمحمدباقر صدر دارای اهمیت است.
1. فلسفۀ تاریخ انحطاطی:
فلسفۀ تاریخ در جستجوی عقلانیت تاریخی است. تفاوت مبنای متفکران اسلامی و غربی در این مسیر استفاده متفکران اسلامی از وحی برای تبیین مسائل فلسفۀ تاریخ است. فلسفۀ تاریخ به ذات و ماهیت اجتماع توجه دارد اما جامعهشناسی و جامعهشناسی تاریخی توجه به عارضههای اجتماعی دارند. متفکرین اسلامی این ذات را به آموزههای وحیانی گره میزنند. بهرهگیری از آموزههای وحیانی در فلسفۀ تاریخ برآمده از این نگره است که تاریخ، جزئی از کل جهان است و جهان تحت تدبیر و علم حق است. متفکر مسلمان هستی و تاریخ را بیطرف و بیجهت نمیداند و بر این نظر است که تاریخ چون هستی «جهتدار» است. ابنخلدون نگاهی دوری و انحطاطی به تاریخ دارد. فلسفۀ تاریخ ابنخلدون در عین اینکه تاریخ است به اجتماع نیز نظر دارد. محسن مهدی -که از مهمترین شاگردان لئو اشتراوس است و چون استاد در جستجوی فلسفۀ سیاسی در سنت فلسفۀ اسلامی بود - در کتاب فلسفۀ سیاسی ابنخلدون، بسیار تلاش میکند تفسیری فلسفی از ابنخلدون ارائه دهد؛ اما بهواقع راه ابنخلدون فلسفی نیست، او شریعت و کلام را برمیگزیند و فلسفه را وامینهد. ابنخلدون در باب ششم کتاب، موضع خود علیه فلسفه را بهروشنی بیان میدارد. عنوان فصل بیستوپنجم از باب ششم کتاب وی چنین است: «در ابطال فلسفه و فساد کسانی که در آن ممارست میکنند».
ابنخلدون برای رسیدن به هدف خود یعنی رسیدن به ابزاری برای فهم تاریخ، سخن از دانشی جدید به میان میآورد و آن را «علم عمران» مینامد. وی هدف از نوشتن کتاب مقدمه را شکلگیری علم عمران برمیشمرد؛ علمی که به عمران بشری و اجتماعی انسانی توجه دارد و به بررسی طبایع اجتماع بشری میپردازد.
میتوان نسبت «علم عمران» ابنخلدون با «علم تاریخ» را مشابه نسبت «علم اصول فقه» با «علم فقه» تلقی کرد و «علم عمران» را «علم اصول تاریخ» دانست.3
مترجم مقدمه ابنخلدون، محمد پروینگنابادی، «عمران» در اصطلاح ابنخلدون را بهجز در مواردی که در معنای آبادانی بهکار برده است، مترادف «تمدن» و «اجتماع» جاگذاری کرده است.4 علم عمران، علم تمدن است. علم کشف قوانین و طبایع حاکم بر اجتماع و تمدن انسانی است تا در نتیجۀ آن: 1. علت حوادث فهمیده شود 2. از سطح حوادث به عمق آن راه برده شود 3. از ظاهر به باطن آن رهنمون شود 4. محکی برای نقلهای تاریخی بهدست آید 5. احاطه به وقایع میسر شود 6. تناسب میان رویدادها در نظر آید 7. تفاوت ذاتیات و عرضیات مشخص شود 8. دیدگاه انتقادی شکل بگیرد و 9. سرشت رویدادها و جریانات تاریخی روشن شود.
ابنخلدون با طرح «عصبیت» سعی میکند طرح دوری و انحطاطی خود از تاریخ را بیان کند. او بر این باور است که عمر دولت از سه پشت تجاوز نمیکند. هر پشت و نسل از نظر او 40 سال است. بعد از سه پشت؛ سه چهل سال، یعنی 120 سال، انحطاط اتفاق میافتد و انقراض حسب در نسل چهارم بهوقوع میپیوندد. از نظرگاه ابنخلدون انحطاط امری ذاتی است.
2. فلسفۀ تاریخ تکاملی یا فلسفۀ الهی تاریخ
از استاد شهید مطهری چهار جلد کتاب با عنوان «فلسفه تاریخ» به چاپ رسیده است. در دیگر آثار ایشان نیز رویکرد فلسفۀ تاریخی به چشم میخورد. در کنار این چهار جلد و بحثهای پراکندۀ فلسفۀ تاریخ در دیگر کتب شهید مطهری، انتشارات صدرا بهتازگی از تنظیم و دستهبندی سخنرانیهای آیتالله مطهری کتابی با عنوان «انحطاط و ترقی تمدنها» به چاپ رسانیده که آن را نیز میتوان در زمرۀ کتابهایی دانست که نظریۀ فلسفۀ تاریخ شهید مطهری را تشریح و تبیین میکنند.
فلسفۀ الهی تاریخ شهید مطهری بر این اصول و مبانی استوار است: 1. اختیار انسان 2. اصالت فطرت 3. مدنی بالطبع بودن انسان 4. اصالت توأمان فرد و جامعه: بدان معنا که از نظرگاه شهید مطهری در کنار فرد، جامعه نیز وجود حقیقی دارد.
مبتنی بر این اصول، نظریۀ فلسفۀ تاریخ شهید مطهری بهاختصار مؤید این موارد است: 1. تاریخ هدف و غایت دارد 2. طبیعت مسخر ارادۀ بالاتر است 3. اصل علیت و معلولیت وجود دارد 4. در کنار علت غایی، علت فاعلی هم هست 5. گذشته و آینده بهسوی یک هدف پیش میرود 6. در طبیعت عکسالعمل وجود دارد 7. اگر انسان در مسیر طبیعت باشد، طبیعت همراهی میکند 8. تاریخ سه بُعد دارد: فردی، اجتماعی و جهانی (مبتنی بر این موارد از نظرگاه شهید مطهری زمان بهپیش میرود و تاریخ رو به تکامل است و در تکامل غلبۀ اصلی با حق است). شهید مطهری از سه زمان در مسیر تکامل نام میبرد: 1. انحطاط زمان (عقب رفتن زمان) 2. رکود زمان (ایستادن زمان) 3. انحراف زمان (چپ و راست شدن زمان). با وجود این سه زمان که اموری عارضی هستند نه ذاتی، مجموعاً تاریخ رو به تکامل میرود. شهید مطهری معیار تکامل تاریخ و جامعه را رشد هماهنگ همۀ ارزشهای انسانی در افراد میداند و در تعریف تکامل میگوید: «تکامل این است که یک شیء، یک مرتبه واقعیتی را داشته باشد. بعد در مرحلۀ بعد، همان واقعیت را در درجۀ بالاتر داشته باشد. درواقع، تکامل، تعالی در وجود و اشتداد در هستی است...؛ پس تکامل اجتماعی از راه وفاقها، هماهنگیها، تعاونها، همسازیها و سازگاریهای جمعی پدید میآید، نه از راه نزاعها و اختلافها و دعواها و تضادها»5. شهید مطهری در تبیین معیار تکامل اجتماعی هم میگوید: «باید راهنمای خود را در تکامل جامعهها، متن خلقت قرار دهیم؛ همانطور که در عدالت هم راهنمای ما متن خلقت است. ... هرچه استعدادهایی که در متن خلقت در نهاد انسانها و در نهاد جامعۀ انسانی قرار داده شده است، بیشتر به فعلیت برسند، جامعه بیشتر به کمال رسیده است»6.
د) تفاوتشناسی رویکردهای فلسفۀ تاریخ از مغرب تا مشرق
با یک نگاه اجمالی مبتنی بر کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی» در تبیین نگاه فلسفۀ تاریخی میتوان سه رویکرد را از هم تفکیک کرد؛ یکی رویکرد غرب، دو رویکرد مغرب اسلامی مبتنی بر سنت ابنخلدونی و سه رویکرد مشرق تمدن اسلامی مبتنی بر سنت شهید مطهری.
قوانین حاکم بر تاریخ از نظرگاه غربیها از ترکیب سه دانش فلسفه، جامعه و تاریخ بهدست میآید:
قوانین حاکم بر تاریخ و تحلیل تاریخ و ذات جوامع در مغرب تمدن اسلامی و در سنت ابنخلدونی از ترکیب سه دانش شریعت، تاریخ و جامعه بهدست میآید. دلیل اینکه در این سنت فلسفه کنار نهاده شده و شریعت جایگزین آن میشود این است که ابنخلدون برآمده از سنت فلسفی ابنرشد است. ابنرشد به بنبست شریعت و فلسفه میرسد. ابنخلدون با دیدن این بنبست شریعت را برگزیده و فلسفه را وامیگذارد.
فهم قوانین و سنتهای حاکم بر تاریخ در مشرق تمدن اسلامی و در نظرگاه شهید مطهری جنبۀ الهی به خود میگیرد و میتوان از آن بهعنوان «فلسفه الهی تاریخ» یاد کرد. شهید مطهری برآمده از سنت صدرایی است و در این سنت فلسفه و شریعت بههم آمیختگی بسیاری دارند؛ لذا شهید مطهری دست به گزینش میان شریعت و فلسفه نمیزند. از نظرگاه او فلسفۀ تاریخ برآمده از فلسفه، شریعت، جامعه و تاریخ است و عقلانیت نویی را نوید میدهد.
ه) فرجام سخن
مقیاس تحلیلی رهبر انقلاب اسلامی تمدنی است. اطلاق «گام دوم» به چهل سالۀ دوم پیش روی انقلاب اسلامی نیز از این جهت قابلفهم است. ایشان در تحلیلهای کلان خود در بُعد زمانی و مکانی که در آن قرار دارند محبوس نمیشوند و ورای بُعد زمان و مکان بر فراز تاریخ تمدن بشری به گذشته، اکنون و آینده مینگرند و رخدادها را نسبت به تأثیر و تأثری که در این مقیاس بر جای میگذارند، موردتوجه قرار میدهند و توجه همگان را نیز بر این بیش تمدنی جلب میکنند. طرح «پیچ تاریخی»7، بیان سنتهای قرآنی در تاریخ در ظهور سقوط حکمرانان و تمدنها، نوید «آیندۀ روشن» نشئههایی از نگاه فلسفۀ تاریخی و تمدنی رهبر انقلاب است. ایشان در کنار دیگر رهبران و نظریهپردازان انقلاب اسلامی، باورمند بهگونهای از سیر تکامل تاریخ با ابتنای بر قواعد و سنتهایی هستند که شهید مطهری در صورتبندی نظری آن تلاش بسیاری کرد.
برای تبیین و بسط دیدگاه رهبر انقلاب باید توجه بیش از پیشی به دانش فلسفه تاریخ داشت. با هریک از دانشهای تاریخ، جامعهشناسی، فلسفه و فقه نمیتوان بهتنهایی دانش پشتیبان قابلاتکایی برای این بیش تمدنی یافت؛ هریک فهمی ناتمام از طرح کلان تحلیل فلسفۀ الهی تاریخ ارائه میدهند. به نظر ازجمله نیازمندیهای مهم گام دوم جمهوری اسلامی راهاندازی دپارتمان رشتۀ فلسفۀ تاریخ در مراکز آموزشگاهی باشد تا دانش پشتیبان آنچه در انقلاب اسلامی رقم خورده و تا به امروز بهپیش رفته تولید شود و از پی آن عقلانیت تاریخی رخداد عظیم انقلاب اسلامی شکل تامی به خود گیرد؛ عقلانیتی الهی و تاریخی که در تلاش است وضع جدیدی را سامان داده و افق جدید تمدنی بگشاید.
پینوشتها:
1 . نجفی، موسی، فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی. انتشارات موسسۀ مطالعات تاریخ معاصر. تهران. 1394. ص 22
2 . سروش، عبدالکریم، فلسفه تاریخ. انتشارات حکمت، اسفند 1357
3 . نجفی، موسی. همان. ص 40
4 . ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه. ترجمۀ محمد پروینگنابادی، ج 2، ص 948
5 . مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم. تهران، انتشارات صدرا، 1363. ص 278
6 . مطهری، مرتضی، همان. ص 278
7 . «دنیا در حال یک پیچ تاریخی است. [که در این راستا] ملت عزیز ما، ملتهای مسلمان، امت عظیم اسلامی، میتوانند نقش ایفا کنند.» بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم کرمانشاه1390
انتهای پیام/