واکسیناسیون کرونا و تنازع بقا
تخریب ساختار اجتماعی، شکلگیری هویتهای فردی مجزا، ایجاد نظام طبقاتی و اعتقاد به این شعار که «هرکس تنها مسئول زندگی خودش است» عامل شکلگیری تفکری است که نمود آن در نامههای درخواست اولویت واکسن یا رفتار مبتذل شهرداری آبادان دیده میشود.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- سیده فاطمه حبیبی:
به این اخبار توجه کنید:
سازمان نظام پزشکی طی نامهای به وزارت بهداشت خواستار در اولویت قرار گرفتن هنرمندان جهت تزریق واکسن کرونا شد
کانون وکلا در نامهای به وزیر بهداشت تقاضای قرار دادن وکلا در اولویت تزریق واکسن کرونا را کرد
شهردار و تعدادی از اعضای شورای شهر آبادان با ثبت نام خود در لیست پاکبانان، واکسنی که سهمیه ایشان بود را به خود اختصاص دادند
از ابتدای ورود واکسن کرونا به کشور و آغاز واکسناسیون، این دست خبرها به اشکال مختلف به گوش میرسد و گویی تمامی ندارد. و البته اینها تنها خبرهایی است که به رسانهها راه یافته اند و به نظر میرسد وزارت بهداشت علی الدوام تحت فشار چنین درخواست های #خودخواهانه از سوی افراد و گروههای مختلف قرار دارد.
در هر کنش اجتماعی، آنچه اهمیت دارد، سرشت و بنیان آن کنش است. در ورای تعاملات اجتماعی و وقایع جامعه، مفاهیم گسترده ای وجود دارد که بیان میکند میان آنچه رخ داده با ریشههای بنیادین جهانبینی حاکم بر جامعه امروزی ما چه نسبتی وجود دارد. در حقیقت جامعهای که سالهای نه چندان دور 8 سال نبرد همه جانبه را با فرهنگ ایثار به عالیترین شکل ممکن اداره کرد و پشت سر گذاشت، چگونه در یک استحاله فرهنگی کارش به جایی رسیده که هر یک از افراد و گروهها سعی میکنند در میانه بحران کرونا فقط خود را نجات دهند، حتی به قیمت از دست رفتن جان گروههای در معرض خطر.
ریشه این فردگرایی افراطی که شکل مبتذلش را در اقدام سخیف شهردار و اعضای شورای شهر آبادان برای دریافت واکسن کرونا میبینیم، به بیش از سه دهه قبل برمیگردد؛ هنگامی که با سیاستهای تعدیل اقتصادی و راه افتادن مانور تجمل و اشرافیت گرایی، جامعه ایرانی به سوی فرهنگ دلخواه نولیبرالیسم، حرکت که نه، بلکه خیز برداشت.
جهانبینی نولیبرالیسم ریشه در داروینیسم اجتماعی دارد. و این تفکری است که توسط اسپنسر فیلسوف بریتانیایی، با نظریه «بقای اصلح» بنا شد. اسپنسر قوانین محیط زیست شناختی را که به بقای گونههای مختلف زیستی میانجامید، به محیط انسانی تعمیم داده و معتقد است بحران های اجتماعی از قبیل بیماری، جنگ، رکورد و تورم اقتصادی و... سبب غربال شدن جامعه میشود. افراد ضعیف را از بین میبرد و افراد شایستهتر باقی میمانند. و به این ترتیب جامعه به سوی تکامل پیش میرود.
او معتقد بود در چنین شرایطی دولت نباید از محرومین حمایت کند بلکه باید اجازه دهد جامعه از آنان تصفیه شود تا تنها افراد اصلح باقی بمانند. و از آنجا که در جوامع سرمایهداری، انسان اصیل، انسان صاحب سرمایه است. اصلح، شامل طبقاتی از جامعه میشود که از ثروت و قدرت کافی برخوردار باشند.
در حقیقت از منظر لیبرالیسم جامعه انسانی جنگلوارهای است که در آن همه افراد بیوقفه در حال رقابت با یکدیگر و تلاش برای کسب سود شخصی و منفعت فردی هستند و با عقلانیت ابزاری، هر کس برای رسیدن به هدف آزاد است به هر تلاشی دست بزند و لو اینکه از منظر فرهنگ و اخلاق و انسانیت پذیرفته نباشد.
در چنین اجتماعی که به گونهای افراطی بر دو عنصر فردیت و منفعت تأکید میکند، بیشک هنگام بروز بیماری همه گیر، آنچه رخ خواهد داد چیزی جز رقابت داروینی یا همان اصل ضد اجتماعی و ضد اخلاقی تنازع بقا نیست.
جامعه انسانی مانند آنچه زیست شناختی میگوید، بی توجه به هویت انسانی خود، و بدون در نظر اخلاق و فرهنگ، برا ماندگاری و حفظ حیات خود، در سخت ترین حالت، رقابت میکند.
آنچه در یک سلسله اخبار دیدیم؛ چه درخواست کانون وکلا برای اعضای خود، چه خواسته نظام پزشکی برای هنرمندان و چه اقدام مسئولان شهری در آبادان و علی آباد کتول، ریشهای جز همین نزاع برای ماندگاری و نیز اعتقادات فردگرایانه و خود اصلح پنداری ندارد.
این افراد به صرف داشتن ثروت و قدرت یا وابستگی به کانونهای ثروت و قدرت، و یا تعلق داشتن به گروه و قبیلهای خاص، خود را نسبت به سایر اعضای جامعه شایستهتر دانسته و بقای خود را بر سایر اعضای جامعه ارجح میدانند.
در واقع این افراد خود اصلح پندارانی هستند که برای خود حساب ویژهای باز کرده و وجود خود را برای تکامل اجتماع ضروری میداننند و معتقدند جامعه باید برای حفظ آنان تلاش کند.
ویدئویی که پیش از این از یکی از بازیگران زن در فضای مجازی منتشر شد که در آن خانم بازیگر با حالتی متشنج و پر التهاب تقاضای تزریق واکسن کرده و میگوید: «کدام کشور هنرمندانش در اثر کرونا مردند؟» دقیقا بر همین موضوع صحّه میگذارد که این افراد خود را خاصان و برتران اجتماع میدانند و در توهمی عجیب گمان میکنند وجودشان برای رشد و تکامل جامعه چنان ضروری است که حتی جامعه و کشور را مدیون آنهاست اما وجود دیگران از جمله محرومین به این اندازه ضروری نیست و جامعه میتواند بدون آنکه آسیبی ببیند از آنها تصفیه شود. و واویلا اگر یک موقع، یکی از همین گروه و طایفه آسیبی ببیند.
چنانچه در حالیکه روزانه دهها ایرانی و گاه چند صد ایرانی در اثر کرونا جان میدادند، مرگ دو فوتبالیست فریاد از این گروه بلند کرد که چرا باید یکی از طایفه ما کم شود!؟
تخریب ساختار اجتماعی، شکلگیری هویتهای فردی مجزا، ایجاد نظامی طبقاتی، شقه شقه شدن جامعه و اعتقاد به این شعار که «هرکس تنها مسئول زندگی خودش است» عامل شکلگیری تفکری است که نمود آن در نامههای درخواست اولویت واکسن یا رفتار بزدلانه و مبتذل مسئولان شهری آبادان جلوه میکند.
و از آنجا که جامعه ایرانی هنوز در مقابل چنین نگرش سیاهی تسلیم نشده است، میبینیم که هر کدام از این ویژه خواران و خوداصلح پنداران، توجیهات نامعقول و حتی مضحکی برای عملکرد خود میآورند تا شاید به اقناع عمومی دست یابند. و از بار فشار اجتماعی و رسانهای خلاص شوند.
در حالیکه تقریباً میتوان گفت اکثر این توجیهات حقیقی نیست، و تنها دلیل اصلی همان خود اصلح پنداری و تفکر قرار گرفتن در میانه یک تنازع بقا و تلاش برای حفظ خویش است. و این همان دیدگاهی که نولیبرالیسم پس از بیش از سی سال حضور در تار و بود فرهنگ و تعاملات اجتماعی کشور، برای ما به ارمغان آورد.
انتهای پیام/