خاطرات نویسنده «قصههای مجید» از معلمانی که چرخ پنجم بودند/ در کلاسهای انشا خیلی ضربه خوردم
هوشنگ مرادی کرمانی با اشاره به تأثیر معلم در آموزش زبان فارسی و کشف استعداد دانش آموزان، از خاطراتش از دوران مدرسه گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آموزش زبان فارسی در مدارس کشور با چالشهای مختلفی روبروست. برآورد برخی از کارشناسان بر این است که روشهای آموزشی که طی سالهای گذشته به کار گرفته شده، نتیجه دلخواه را به دنبال نداشته است؛ به طوری که دانشآموزان پس از فارغالتحصیلی از مدرسه و در آستانه ورود به دانشگاه و حتی پس از آن بر تمامی مهارتهای زبانی تسلط ندارند. به نظر میرسد که آموزش زبان ملی در سطوح مختلف آموزشی ایران به امری سهل ممتنع تبدیل شده است؛ هم میدانیم که چه میخواهیم و هم نمیدانیم.
کارشناسان دلایل مختلفی را برای ضعف در این زمینه برمیشمارند؛ از تغییر سبک زندگی ایرانیها طی سالهای گذشته گرفته و تغییر اولویتهای تربیتی تا اشکالات اساسی که برای کتابهای درسی و روشهای آموزشی یادآور میشوند. فارغ از اینها، خلاصه شدن نگاه آموزش زبان و ادب فارسی به توانمندی دانشآموزان در ارتقای سرعت تستزنی در مدارس، سبب شده تا علاوه بر کاهش کیفیت یادگیری زبان فارسی، مهارتها و خلاقیت دانشآموزان نیز در پای این هدف قربانی شود. نتیجه چنین روشی در تدریس در نظام آموزشی ما، دانشآموزانی هستند که بر زبان ملی خود مسلط نیستند و گاه از خواندن یک متن ساده نیز بر نمیآیند.
بنا بر آمارهای منتشر شده، بسیاری از دانشآموزانی که در کنکور شرکت میکنند و حتی وارد دانشگاه هم میشوند، بر همه مهارتهای زبانی مسلط نیستند و گاه با چند درصد منفی در درس زبان و ادبیات فارسی وارد فضای دانشگاهی میشوند. این موضوع حتی در میان دانشآموزان رشته علوم انسانی که بیشتر از دیگر دانشآموزان، منابع درسی ادبیات و زبان فارسی سر و کار دارند نیز دیده میشود.
هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده نامآشنای کشور، در یادداشتی که در آخرین شماره خبرنامه گروه آموزش زبان و ادب فارسی فرهنگستان منتشر شده، به تأثیر معلم ادبیات بر شکوفایی خلاقیت دانشآموزان اشاره کرده است. او با ذکر خاطراتی از دوران کودکی خود، از فضای آموزشی انتقاد کرده که خلاقیت را نابود میکند و دانشآموزانی را تحویل جامعه میدهد که چندان به زبان فارسی دلبسته نیستند. او در این یادداشت مینویسد: معلم ادبیات خصوصاً معلم انشا تأثیر زیادی در سرنوشت شاگردان دارد. معلم علاقهمند بی تعصب میتواند با شناختی که از دانشآموز پیدا کرده استعداد او را تشخیص بدهد. با تیزبینی، خلاقیت دانشآموز را برانگیزد، بر سر شوق بیاورد و موقعیت شکوفایی نویسندگان و شاعران آینده را فراهم کند؛ مولوی میگوید:
بگذار شکرها را بگذار قمرها را
او چیز دگر داند او چیز دگر سازد
من معلمهایی داشتم که چرخ پنجم بودند. مثل تایری بودند که وقتی چرخ پنچر میشود، جایگزین میکنند. هیچ وقت معلم انشا تخصصی نبود. هرگاه معلم درسهای دیگر مثل فیزیک، شیمی و ... حوصله درس تخصصی خود را نداشت و حالش خوب نبود، میگفتند برو جای معلم ادبیات و انشا تا حالت بهتر شود.
گاهی هم افرادی که توانایی جسمی خود را از دست داده بودند، به عنوان معلم انشا جایگزین میکردند. در دوره مدرسه معلمی داشتیم که سکته کرده بود و نصف بدنش فلج شده بود، سه- چهار ماه به بازنشستگیاش مانده بود، او را به جای معلم انشا گذاشته بودند. او هم از انشاهای من خوشش میآمد چون طولانی بود و وقت کلاس انشا را پر میکرد.
گاهی هم بعضی از ناظمهای مدرسه را میفرستادند سر کلاس ادبیات و انشا. ناظم مدرسه ما که آدم تندی بود، طبق عادت میگفت باید در انشای خود از شعر شاعران معروف همچون سعدی یا سخن معصومین استفاده کنید، در غیر این صورت انشای شما به درد نمیخورد. کاملاً کلیشهای برخورد میکرد . به هیچ عنوان خلاقیت را نمیپذیرفت.
در کلاسهای انشا ضربه خوردم
برخی از معلمان نسبت به گذشتگان یا برخی مسائل سیاسی، اعتقادی و غیره تعصب دارند و اگر دانشآموز این موارد را در انشایش به کار ببرد، از نظر آنها موفق است. تعصب بیجا باعث دلزدگی و فرار بچهها از تحصیل میشود. در میان نویسندگان و شاعران ایرانی و خارجی هستند کسانی که از مدرسه متنفر شدهاند. من در کلاسهای انشا خیلی ضربه خوردم. معلم باید دارای ذوق باشد و کورکورانه قضاوت نکند. همه راهها به این تعصب ختم نمیشود. این دانشآموز نیامده تا خواستههای او را فریاد بزند.
در داستان مجید میبینیم که او برای نوشتن انشای «چه کسی بیشتر به مردم خدمت میکند؟» چقدر اذیت شد. زیرا به نظر مجید(من)، «مردهشور» بیشترین خدمت را به مردم میکند. به خاطر همین یک هفته او را از کلاس بیرون انداختند و در درس ادبیات تجدید شد. مولوی میگوید:
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
او در ادامه به شعری از زندهیاد سیدحسن حسینی اشاره میکند و میافزاید: بسیاری از دانشجویان رشته ادبیات در دانشگاه ذوق و استعدادشان از بین میرود. سیدحسن حسینی شعر طنزی به همین مضمون گفته:
شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به نگهبانی داد
جمع درباره اثبات ازلی گپ میزد
ژندهپوشی طلب برهان کرد
شاعری شعری گفت
عاشقی آه کشید
عارفی هوهو کرد
تاجری دستهچکش را رو کرد
اگر «بوف کور» هدایت نبود، ما یک چیزی در ادبیات کم داشتیم
بسیاری از نویسندگان و شاعران به هیچ عنوان گذارشان به کلاسهای ادبیات نیفتاده است. برخی از این افراد پایهگذار مکاتبی هم شدند. نویسندگان و شاعران قوی و شاخصی داریم که برخی پزشک شدند مثل غلامحسین ساعدی، بهرام صادقی، تقی مدرسی، گلچین گیلانی و برخی از رشتههای دیگر. افرادی که داستانها و اشعارشان در اذهان کودکان ماندگار شد، برای نمونه شعر «باران».
برای درس دادن فیزیک و شیمی باید فرمول بدانی، ولی برای ادبیات، شعر، نویسندگی، نمایشنامهنویسی، سینما نمیتوان تعریفی ارائه کرد و پیش برد. نیما یوشیج شعر را جور دیگری تعریف کرد. پیکاسو نقاشیاش متفاوت با زمانه خود بود. پایهگذاران مکاتب نگاه تازهای دارند. باید اینها را تحمل کرد. اگر «بوف کور» هدایت نبود، ما یک چیزی در ادبیات کم داشتیم، با وجود این خیلیها با او مخالف بودند. تنها جایی که خلاقیت بروز میکند، ادبیات است.
من مدت کمی معلمی کردهام در مدسه و دانشگاه. سعی کردهام اگر نظر دانشآموز مطابق عقیده من نبود، هم تحمل و پذیرش داشته باشم. معلم باید تحمل و حوصله داشته باشد و نخواهد افکار و آرزوهایش را از طریق دانشآموز فریاد بزند.
در کتاب «شما که غریبه نیستید» خاطرهای نقل کردهام از زمانی که ترک تحصیل کرده بودم، اگر محبت و دلسوزی مدیر مدرسهام(که در ضمن معلم انشایم نیز بود) شامل حالم نشده بود، معلوم نبود الآن چه سرنوشتی داشتم. او مرا که ترک تحصیل کرده بودم، در کنار خیابان دید و به مدرسه برد و زندگیام را متحول کرد. او انسان آزادهای بود.
انتهای پیام/