«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»‌-۲۵/ بازگشت فلسطین به هویت دینی خود

«بازگشت فلسطین به هویت دینی خود تحولی بود که سال‌ها اشغالگران با ترویج فساد اخلاقی، اقتصادی، اندیشه‌ای و ... در تلاش برای جلوگیری از آن بودند.»

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی به‌قلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.

رونین برگمن (متولد 1972) دانش‌آموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تل‌آویو، یکی از شناخته‌شده‌ترین خبرنگاران و تحلیل‌گران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانه‌های انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.

مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیات‌های ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصل‌های مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقاله‌های متعدد نیز می‌پردازد.

او در گفتگو با تلویزیون فارسی‌زبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هسته‌ای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاش‌های مخفی صهیونیست‌ها برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ می‌پردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا می‌گوید که ترور دانشمندان هسته‌ای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی می‌کند.

برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچه‌ای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمده‌ای از این کتاب به حزب‌الله لبنان ـ به‌عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر به‌روی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.

مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز به‌روی موضوع مک‌فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروه‌های مبارز فلسطینی و البته مسئله هسته‌ای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.

اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف‌واقع متعدد، کنار تحلیل‌های شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده می‌شود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی می‌کند.

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.

سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامه‌نگاران باسابقه و یکی از شناخته‌شده‌ترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتاب‌های متعددی از وی به چاپ رسیده است.

متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران -که در آینده به‌زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد- می‌توانید به‌صورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.

* * *

 قسمت بیست و پنجم:

فصل ششم

نویسنده در فصل ششم کتاب، که عنوان «هشت پای مسموم و خیزش حزب‌الله» را بر آن نهاده، مروری بر عملکرد هشت دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در لبنان و چگونگی شکل‌گیری مقاومت مردمی در کشوری تحت اشغال دارد.

وی هرچند در بخش اول تلاش وافری برای رفع و رجوع رسوایی «هشت پای مسموم» کرده و در بخش دوم نتوانسته خود را از خصومت‌ورزی آشکار رهایی بخشد، اما همین داده‌ها می‌تواند در تبیین روند تحولات لبنان در دوران 18 ساله اشغال آن (از 1982 تا 2000 م.) بسیار روشنگر باشد و ما را از رجوع به سایر منابع بی‌نیاز سازد.

البته این بدان معنی نیست که با این داده‌ها می‌توانیم به همه واقعیت دست یابیم؛ زیرا آن ‌چه چنین آثاری در اختیار خواننده قرار می‌دهند بسیار هدفمند است و بیان بخش ناچیزی از حقایق به منظور کسب اعتماد مخاطب صورت می‌گیرد تا جمع‌بندی نهایی به‌سهولت مورد پذیرش واقع شود. به عبارت دیگر تمسک به تم انتقادی، برای القای بی‌طرفی نویسنده است.

باید توجه داشت که معترضان به پایگاه صهیونیست‌ها فقط ملت‌ها نیستند، بلکه قدرت‌هایی که سالانه میلیاردها دلار برای سر پا نگه داشتن آن هزینه می‌کنند نیز عملکرد نژادپرستان گرد آمده در فلسطین اشغالی را زیر ذره‌بین دارند؛ لذا تولید آثاری این چنین که با همت دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل صورت می‌گیرد قانع نمودن حامیان را نیز مدنظر دارد.

برای نمونه، آقای برگمن به مصداقی از تردیدهای واشنگتن نسبت به قابلیت‌های صهیونیست‌ها اشاره دارد: «جامعه اطلاعاتی آمریکا بسیار نگران عملکرد ضعیف اطلاعات اسرائیل بود. در ماه مارس 1990م. در یکی از جلسات دوره‌ای که مدیر موساد با همتای خود در سیا برگزار می‌کرد، شاباتی شاویت انتقادات آزاردهنده‌ای از ویلیام اچ وبستر - رئیس سیا- شنید. به شاویت گفته شده اطلاعاتی که از اسرائیل درباره حزب‌الله به دست آمده است و گزارش‌هایی که اسرائیل در مورد فعالیت‌هایش علیه این سازمان به واشنگتن می‌دهد این تصور را ایجاد کرده است که اسرائیل در معرض یک مشکل جدی قرار دارد.» (فصل 6، ص 109)

بنابراین نویسنده نمی‌تواند این ضعف بارز (که همه سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای حامی صهیونیست‌ها به آن واقفند) را پنهان کند؛ لذا ضمن اعتراف به برخی انحرافات در دستگاه‌های ذی‌ربط از یک سو و اذعان به متفاوت بودن حزب‌الله به لحاظ برخورداری از پایگاه مردمی و سلامت فوق‌العاده درون تشکیلاتی از سوی دیگر می‌کوشد بر قضاوت نهایی تأثیر بگذارد.

آقای برگمن ضعف شدید اطلاعاتی هم‌مسلکان خود در ارتباط با حزب‌الله را با این جمله آغاز می‌کند: «اگر یک روز از کل 50 سال گذشته، پرونده‌های سری جامعه اطلاعاتی اسرائیل به صورت عمومی منتشر شود، مورخان، بدون شک از میزان شدیداً کم‌ نفوذ اسرائیل در دشمن خونین خود، یعنی حزب‌الله، شگفت‌زده خواهند شد. افسران اطلاعاتی مورد تمجید اسرائیل که در حد جیمزباند شهرت دارند، بیشتر شبیه مجموعه‌ای از سربازرس کلوزوها (مضحک) دیده خواهند شد. ناکامی سرویس اطلاعاتی اسرائیل در نفوذ به حزب‌الله و ایمن‌سازی اطلاعات در دهه‌های 1980 و 1990 یکی از بدترین نقص‌های این سرویس بود.» (فصل 6، 99)

این سخن نویسنده ضمن این که موقعیت وی را در دستگاه‌های اطلاعاتی مشخص می‌کند اذعانی صریح بر پوشالی بودن پایگاه صهیونیستی است.

همان‌گونه که اشاره رفت، قبل از شکل‌گیری مقاومت مردمی در برابر این جماعت، چالش‌های آن با دولت‌های عرب در پشت صحنه حل و فصل می‌شد، آن ‌گاه عناصر نفوذی همچون سادات در دستگاه ناصر زمینه به نمایش درآمدن شکست‌ناپذیری صهیونیست‌ها را فراهم می‌ساختند. اما در اولین مواجهه این قدرت ساختگی با بخشی از جمعیت کشور کوچکی چون لبنان کاریکاتوری بودنشان آشکار می‌شود:

«از سال 1982تا سال 2000، اسرائیل و حزب‌الله تقریباً هر ساعت از روز در لبنان با یکدیگر درگیر بودند. فقط از 2000 مواجهه عجیب‌ بین این گروه چریکی و ارتش اسرائیل در سال 1998، تعداد 1920 بار، یعنی 96 درصد، توسط حزب‌الله شروع شده بود. اسرائیل در ماه می سال 2000 م. به طور کامل از لبنان خارج شد. حتی پس از آن نیز، اسرائیل در وضعیت آماده باش دفاعی باقی ماند... هزینه این که سرویس اطلاعاتی اسرائیل تقریباً هیچ اطلاعاتی درباره فعالیت‌های حزب‌الله نداشت را نیروهای اسرائیلی به طور مستمر، با از دست دادن جان‌هایشان پرداخت می‌کردند. حزب‌الله در مقایسه با سازمان آزادی‌بخش فلسطین در دوران پیش از سال 1982، که از سوی مردم محلی مورد نفرت قرار داشت، توسط روستانشینان شیعه جنوب لبنان و همچنین در ارتش سوریه و لبنان حمایت‌های فراوانی می‌شد و همچنان می‌شود. جنگجویان آن به عنوان پیشگامان مقاومت در برابر اسرائیل دیده می‌شوند، نه به عنوان تروریست و همین امر نفوذ و منبع‌گیری میان نظامیان درجه‌دار حزب‌الله را برای اسرائیل دشوار نموده است.» (فصل6، ص 100)

قبل از اشغال لبنان توسط صهیونیست‌ها دو عامل بین نیروهای سازمان آزادی‌بخش فلسطین و مردم جنوب لبنان فاصله ایجاد کرده بود:

اول، دور شدن گروه عرفات از مبانی اسلامی، دوم، آلوده شدن آنان به دلارهای نفتی اهدایی شیوخ عرب و تبعاً بروز رفتارهایی که برای ساکنان جنوب به هیچ وجه خوشایند نبود.

در چنین فضایی صهیونیست‌ها اعلام کرده بودند از هر روستایی به طرف اراضی اشغالی شلیک شود آن روستا را درهم می‌کوبند و روستاییان بی‌دفاع را به این ترتیب آماج حملات خود قرار می‌دادند تا تضاد بین‌ اهالی جنوب و فلسطینی‌ها فزونی یابد هر چند گزارش‌های سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل نشان می‌دهد که حتی در این شرایط سخت، شیعیان جنوب لبنان از آرمان فلسطین فاصله نگرفتند؛ البته حساب برخی نیروهای ضعیف‌النفس حتی در جریان امل که از خشونت فوق‌العاده صهیونیست‌ها مرعوب شده بودند جداست؛ زیرا معدود و نادر بودند.

آنچه قابل تأمل است این که همین افراد نادر هم به فاصله کوتاهی از اشغال لبنان توسط صهیونیست‌ها متوجه این واقعیت شدند که تهدید اصلی علیه آنان از کجا سرچشمه می‌گیرد.

نویسنده در این زمینه می‌گوید: «دیوید کوبی در آغاز جنگ به لبنان آمد... (به عنوان هماهنگ کننده سرویس اطلاعات شین بث در صیرا) او با تأسف آن‌ چه را که در آن زمان برایش اتفاق افتاده بود به‌خاطر می‌آورد: «در ابتدا ما از نگرش حمایتی از سوی اکثریت شیعیان منطقه از جمله اعضای امل، برخوردار شدیم. آن‌ها بارها داوطلبانه و با ابتکار عمل خود پیش ما آمدند تا درباره تروریست‌های فلسطینی اطلاعات بدهند. اما هر چه اقامتمان در لبنان طولانی‌تر شد، تعداد شیعیانی که از ما نفرت پیدا کردند نیز افزایش یافت. من این مطلب را به‌ویژه در سال 1984م. زمانی احساس کردم که از آن‌ها شنیدم طولانی‌ شدن اشغال به طور چشمگیری، به زندگی روزمره‌شان آسیب وارد کرده و آن‌ها مجبورند هر روز از ایست بازرسی‌های متعدد عبور کنند و انواع تحقیرهای دیگر را بپذیرند. ما در سراسر منطقه جنوب، شاهد آغاز جنبش مقاومت مردمی بودیم.» (فصل 6، ص 102)

این اظهارات یک مقام برجسته اطلاعاتی اسرائیل بیانگر چند نکته است:

1- خشم مردم لبنان از اشغالگران به ایست و بازرسی‌ها خلاصه نمی‌شد؛ البته صرفاً با ذکر انواع تحقیرها تلاش شده از جنایات صهیونیست‌ها و عاملشان یعنی فالانژها سخنی به میان نیاید. چنان که در ادامه خواهد آمد، عملکردها به‌گونه‌ای بوده است که هیچ‌کس حتی غیرسیاسی‌ترین انسان‌ها نه تنها نمی‌توانستند از اشغالگر دفاع کنند، بلکه برای پایان دادن به تحقیر به مقاومت می‌پیوستند.

2- اکثریت شیعیان هرگز، حتی قبل از اشغال با صهیونیست‌ها همراه نبودند و صرفاً اندکی افراد راحت‌طلب، ایجاد ارتباط مسالمت‌آمیز با اشغالگران فلسطینی را دنبال می‌کردند؛ اگر جز این بود بعد از اشغال دستگاه اطلاعاتی اسرائیل نمی‌بایست سیاست ضد شیعیان جنوب لبنان می‌داشتند.

برگمن در این زمینه به نقل از کیدئون عزرا- رهبری عملیات شین بث در لبنان - که بعدها در چند کابینه وزیر بود می‌نویسد: «ما تصمیم گرفتیم با شیعیان به دلیل ارتباطاتی که با فتح داشتند تسویه‌حساب کنیم... این‌گونه رفتارهای تهاجمی، ضد شیعه واقعاً هیچ ضرورتی نداشت.» (همان)

3- تنفر مورد اشاره همه اقشار شیعیان جنوب از صهیونیست‌ها صرفاً مربوط به سال دوم اشغال کشور آن‌هاست. در شانزده سال بعد جنایات روزبه‌روز گسترده‌تر شد؛ زیرا همه شیعیان از دل و جان به مقاومت پیوسته بودند و عرصه به تدریج بر اشغالگران تنگ‌تر می‌شد و آنان به خشونت بیشتری روی می‌‌آوردند.

نویسنده در این زمینه نیز در مقام تطهیر هم‌مسلکان خود برآمده است: «رفتار زندانیان شیعه تحت بازجویی، چه از سوی اسرائیلی‌ها، که از سال 1999 م. به بعد توسط دادگاه عالی قضایی محدود شده بودند و اجازه شکنجه نداشتند و چه از سوی بازجویان ارتش جنوب لبنان (فالانژها) که از روش‌های وحشیانه‌ای در بازجویی استفاده می‌کردند، در مقایسه با رفتار فلسطینی‌ها بسیار متفاوت بود. توانایی آن‌ها در مقاومت برابر فشار فیزیکی با درک عمیقی که از روش‌های اسرائیل داشتند منطبق بود.» (فصل 6، ص 111)

آقای برگمن از یک سو با طرح مصوبه دادگاه عالی قضایی اسرائیل مبنی بر منع شکنجه در لبنان در آخرین سال!! اشغال آن و از سوی دیگر مبهم‌نویسی در مورد مقاومت فوق‌العاده مردم لبنان در برابر شکنجه که سبب تشدید این عمل ضدانسانی توسط شکنجه‌گران می‌شده (که یک مورد آن در فصل‌های بعد آمده است) سعی دارد جنایات صهیونیست‌ها برای شکستن مقاومت ملت لبنان به منظور پذیرش سلطه را کمرنگ ‌سازد، والا اعلام ممنوعیت صوری شکنجه در سال آخر اشغال، یعنی بعد از 18 سال، خود به معنی افراط‌گیری‌های رسوایی‌ برانگیز در این زمینه است؛ بنابراین تحقیر ملت تحت اشغال محدود به ایست و بازرسی نبوده است.

اما این که چرا ملت لبنان مقاومت شایسته‌تری نسبت به فلسطینیان گروه الفتح داشتند به قوت مبانی اعتقادی آنان باز می‌گشت. کما این که در فلسطین نیز وقتی مردم به تشکل‌هایی چون حماس و جهاد اسلامی روی آوردند مقاومت در سرزمین‌های اشغالی وجهه‌ای متفاوت به‌خود گرفت و شکست‌های خفت‌باری را در اراضی اشغالی فلسطین به صهیونیست‌ها تحمیل کرد.

بنابراین بازگشت فلسطین به هویت دینی خود تحولی بود که سال‌ها اشغالگران با ترویج فساد اخلاقی، اقتصادی، اندیشه‌ای و ... در تلاش برای جلوگیری از آن بودند.

آقای برگمن در این زمینه می‌نویسد: «وقتی سؤال شد که چرا استخدام جاسوس در سطوح مختلف حزب‌الله این قدر دشوار بود، سرهنگ تیدهار توضیح داد: «استخدام یک نفر بدون هویت ملی کار ساده‌ای است و سال‌ها چنین هویتی در لبنان به‌ویژه در میان شیعیان که همیشه احساس طرد شدن یا مغبون بودن داشتند، پیدا نمی‌شد. در همین زمان، حزب‌الله ماوایی مذهبی و گروهی برای آن‌ها فراهم نمود. آن‌ها ناگهان چارچوبی به خود گرفتند که ذیل آن هویت خود را یافته و فرصتی پیدا نمودند که قد علم کنند. مردمی این چنینی بسیار سخت‌تر ممکن است به جامعه خود خیانت کنند.» (همان)

نباید از این فرازها که برای قانع سازی آمریکا مطرح می‌شود به‌سرعت عبور کرد. صهیونیست‌ها برای پنهان ساختن فساد ساختاری که گرفتارش آمده‌اند اعتراف می‌کنند که نهضت بازگشت به اسلام در میان مسلمانان لبنان، به آنان بعد از سال‌ها شأن و منزلت بخشیده است.

بیشتر بخوانید

 

ادامه دارد...