لرستان| روایت یک مادر شهید از ۳۵ سال چشم انتظاری + فیلم


لرستان| روایت یک مادر شهید از 35 سال چشم انتظاری + فیلم

گروه استان‌ها- "ساک و پلاک پسرم را بیاورند برایم افتخار می‌کنم، پسرم در راه خدا و امام خمینی (ره) و جد امام رفته است"

به گزارش خبرگزاری تسنیم ازخرم‌آباد، واژه انتظار برای مادرانی که سال‌هاست چشم‌ هایشان را به جاده‌های کوهستانی و خاکی دوخته‌اند تا شاید اثری از فرزندشان بیابند، دیگر آشناست. مادرانی که سال‌هاست هر روز به شوق خبری از فرزندشان صبح را آغاز کرده و تا پایان شب چشمشان را به جاده می‌دوزند تا عزیز سفر کرده‌شان باز گردد. مادرانی که ناله‌هایشان بوی انتظار، چشمانشان منتظر و قلبشان در تپش دیدار است و در غم بی‌خبری از عزیزشان بغض در گلو دارند، اما خوشحالند و سرافراز از اینکه فرزندشان راه حقیقی را یافته و گام در مسیر شهادت و کسب رضای الهی گذارده است.

نوشتن از مادر شهدای مفقود الاثر سخت است، درک کردن چشم انتظاری‌هایش کار کسی که این درد را لمس نکرده، نیست. واژگان خاکستری‌مان، فقط بلداند در مقابلشان ضجه بزنند. برایمان سخت است، شاید هم محال که حس و حال مادرانی اینچنین را به تصویر بکشیم، اصلا مگر می‌شود، مهر مادری را با چند جمله، با چند کلمه توصیف کرد و به تصویر کشید.

مادران شهدا اسوه صبر و مقاومت

اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیر زنان ایران زمین نبود، خدا می‌انست چه بر سر نهال نو پای انقلاب می‌آمد، این مادران بودند که فرزندان جوان و نوجوان خود را برای خط مقدم جبهه آماده می‌کردند و برای دفاع از ولایت سینه سپر می‌کردند تا یک وجب از خاک مقدس این سرزمین در دست دشمن تا دندان مسلح نیفتد.

اگر در استان لرستان به دنبال نمونه‌ای از صبر، شجاعت، استقامت و انتظار بگردیم بدون شک مادران شهدای مفقود الاثر نمونه‌های بی نظیر استقامت و صبر هستند.

روزهای شور و حماسه، روزهای آتش و گلوله سالها است که پایان یافته اما زمان برای مادر فرزند به دست یار سپرده، هنوز هم ما بین برگه‌های تقویم حماسه، سرگردان است و حیران، مادر شهید «شگر علی بهاروند» هنوز هم در امتداد همان جنگ، نفس می‌کشد ریه‌هایش پر می‌شود از غم، خالی می‌شود از آه، کلمات حلقه می‌زنند میان مردمکانش و بر خاطرات گذشته همچون باران بهاری رگبار می‌شوند و می‌بارند.

هم طلا ملکی مادر شهید شگر علی بهاروند یکی از مادران چشم انتظار لرستانی است کهدر لابه لای تارموهای سپید و چشمان سو از دست رفته‌اش در برابر امتحانات طاقت فرسای جهاد اکبر و سختی مشکلات زندگی و دوری از فرزند می‌توان درس ایستادگی و مقاومت را از پس نگاه این مادرپسر از دست داده مشق کرد و یاد گرفت. مادری که با گذشت 35 سالهمچنان یک سوالش بی‌جواب مانده است. پسرم کجاست؟

شگر علی در اولین روز فروردین ماه سال 41 در یکی از روستاهای اطراف خرم‌آباد به دنیا آمد، چون اولین پسر خانواده بود وقتی به دنیا آمد سبب شادی وصف ناپذیری در خانه شد، 23 ساله که شد راهی جبهه شد یکسال از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را برایمان آوردند.اکنون 35 سال است که منتظرم پسرم از در بیاید، هر شب قبل خواب عکسش را نگاه می‌کنم و صبح صورتش را با دستمال تمیز می‌کنم.

نگاههای مادری که 35 سال به یک قاب عکس دوخته شد

مادر شهید با وصف حال و هوای خود از روزی می‌گوید که خبر تشییع و تدفین شهید عزیزالله بهاروند شهیدی که طی ماههای گذشته تفحص و به زادگاهش لرستان برگشت می‌گوید: حال و هوای عجیبی داشتم بوی پسرم را حس می‌کردم، شهید عزیزالله از بچگی با پسرم دوست بود وقتی برگشت دل من هم آرام گرفت وقتی شهید می‌آورند به استقبال می‌روم و مویه می‌خوانم.

مادر شهید با بغضی 35 ساله و اشکی که بر چشمانش جاری بود ادامه داد: پناه بر خدا شاید تا زنده بودم پلاک، ساک یا تیکه‌ای از لباس پسر مرا هم آوردند، جای قبر پسرم را خالی گذاشته‌ام و بچه‌هایم را قسم داده‌ام تا اگر زنده بودم و برنگشت جنازه‌ام را در قبر خالی پسرم دفن کنند و لباس‌هایش را زیر کفن روی سینه‌ام بگذارند تا احساس کنم پسرم را بغل کرده‌ام.

مادر شهید مفقود الاثر در آرزوی آمدن یک پلاک

مادر شهید در پایان صحبت‌هایش گفت: من پسرم را در راه خدا دادم امیدوارم خدا این هدیه را از من قبول کند و در آخر شفاعتم کند.

چند دقیقه روایت جذاب یک مادر از 35 سال چشم انتظاری برای یوسف گمشته‌اش را در کلیپ زیر مشاهده کنید:

پگاه دالوند

انتهای پیام/645/ی

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران