کلهر: سینما همهچیز جریان خداستیز است و با آن برایتان دین میسازد/ ما از عرضه سینمای ملاقلیپور و حاتمیکیا به جهان خجالت میکشیم/ هنرمند خداپرست بایکوت میشود
مسئولین نخواستند سینمای ملاقلیپور و حاتمیکیا و خیلیهای دیگر به جهان معرفی شود. فیلمهای آنان بدنه خارج را تحت تأثیر قرار میداد اما فیلمها نگاه دفاع مقدس و دینی داشت که مدیران ما احساس میکردند روی اینکه این جنس آثار را به دنیا عرضه کنند ندارند!
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در قسمت اول گفتوگو با مهدی کلهر اولین معاونت سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و از بنیانگذاران جشنواره بینالمللی فیلم فجر، درباره موانع و راهکارهای «جهانی شدن سینمای ایران» صحبت کردیم. کلهر در آن گفتوگو هم از جدا شدن جشنواره ملی از بینالملل فیلم فجر انتقاد کرد و هم از سیاستهای اشتباهی که در سالهای قبل چه در حوزه سینمایی و چه در زمینه سیاستخارجی و رایزنی فرهنگی کشور رخ داده است؛ اما این تمام سخنان کلهر نبود بلکه معتقد بود یک جای دیگر کار نیز اشکال اساسی دارد و آن عبارت است از نداشتن مخاطبین عام سینمای ایران. او بیان کرد که فیلمهای ما بیشتر از آنکه مخاطبینش شامل قاعده هرم باشند، مخاطبین خاص دارد و همین اولین مانع برای جهانی شدن سینمای ایران است.
البته کلهر مبنای جشنواره فیلم فجر را در قیاس با جشنوارههای دیگر دنیا خصوصاً جشنواره فیلم کن اخلاقی و انسانیتر توصیف کرد اما در مجموع بخش جهانی را دچار این آسیب توصیف کرد که نتوانسته در کشف و معرفی فیلمسازانی که به جهانبینی مورد نظر ایران نزدیک باشد خوب عمل کند. البته وی این اشکال را تنها متوجه جشنواره و دبیران آن نداست و دستگاه دیپلماسی و همینطور سازمانهای فرهنگی برونمرزی ما را نیز مقصر خواند.
صحبت ما با این هنرمند و مدیر فرهنگی به اینجا رسید که اگر فیلمساز و هنرمند متعهد و اخلاقمداری را در خارج از کشور یافتیم باید آن را غنیمت شمرد و یا بهتر است بگوییم شکار کرد. معطلی و کندی ما در امور فرهنگی باعث میشود زمانی به سراغ هنرمندان میرویم که در جای دیگر ریشه دواندهاند و تعامل و آوردنشان به ایران کم هزینه نیست.
هنرمندها را در جهان کشف میکنند و جریانهای مخالفش را سرکوب!
* آقای کلهر مدیران سینمایی و دبیران جشنوارههای ما میگویند که آوردن هنرمندان بزرگ هنر است زیرا حضور آنان به جشنواره ما اعتبار میبخشد.
اجازه بدهید، من میدانم آنها چه میگویند. جواب ایشان را با این داستان پاسخ میدهم. من در سال 1362 رفته بودم بازار فیلم ایتالیا برای اینکه فیلم انتخاب کنم. آنجا که بودم به من لیست میدادند؛ همین آقای شجاعنوری فهرست نزدیک به 40 سالن را داشت که همه خریدار فیلم بودند.
ما باید بین سالنهایی که فیلم را پخش میکردند دنبال فیلمهای خوبی که با ما سازگار است میگشتیم. یکی از روزها من میان فیلمهای بازار میگشتم و از سالنی به سالن دیگر میرفتم تا با تماشای فیلمهای سالن بتوانم چند فیلم خوب را انتخاب کنم. چند سالن را رفتم که دیدم هیچکدام خوب نیست اما دیدم در یک سالن باز است به داخل رفتم و دیدم که تنها چند نفر داخلش هستند، من هم رفتم نشستم. صحنهای بود که شیشههای اتاق شکسته و آب باران از بالا میریخت داخل آن.
نمای اشاره شده در فیلم نوستالژیا
من خودم فیلمسازی را آموزش میدهم و میدانم این سکانس یعنی چه. همین یک سکانس را که دیدم به لحاظ کادر و تصویر و انتخاب موسیقی متن و... بینظیر است. گفتم این را ببرم «باغ فردوس» (موزه سینمای فعلی که محل آموزش و کلاسهای سینما بود) چون بهترین فیلم برای آموزش است. به آقای بهشتی گفتم رایت فرهنگی این فیلم را بگیرید. رایت فرهنگی ارزانترین رایت است که فقط برای دانشکدها و باشگاههای سینمایی است. گفت که خستهکننده است گفتم بله خستهکننده است و مخاطب معمولی نمیآید اما برای کلاس آموزشی فوقالعاده است که متأسفانه ظاهراً دوستان این کار را نکردند. آن موقع خیلی رقم پایینی بود وقتی پرسیدم اصلاً تعجب کرد که کسی آمده و حاضر است این فیلم را بخرد؟ اما سه سال بعد این کارگردان شد تارکوفسکی که از بزرگترین کارگردانان جهان شناخته میشود.
ببیند ما کسی را میخواهیم که سال پیش این کارگردان را دیده باشد تا قبل از اینکه دیگران کشفش کنند شما آن را پیدا کنید و به کشورتان بیاورید تا در ساخت فیلم و کارهای بعدیاش با او تعامل و ارتباط برقرار کنید؛ اینگونه خیلی به اعتبار جشنواره اضافه میشود تا وقتی که بزرگ شد و آن وقت با خواهش بیاوریمش.
چرا کسی به این موضوع توجه نمیکند؟ نباید خودمان را هم نگران این کنیم که فردا او چه دیدگاه و اندیشه دیگری پیدا خواهد کرد. همین نویسنده کمدی نویس ترک، یعنی «عزیز نصیر» که از چپهای ترکیه بود تا قبل از اینکه به خاطر پول " آیات شیطانی" را ترجمه کند آدم خوبی است. پیدا کردن و گفتوگوی با این افراد کار رایزنان ما است. اینکه بگوییم ما هیچ چیزی ندیدیم غلط است. این خودش جای سؤال دارد. به قول آقای رئیسی، بی عملی بزرگترین جرم است که جزو افتخارات برخی است که من هشت سال مسئول بودم و خانه نساختم. اینگونه هیچ چیز در این مملکت تکان نمیخورد. آقایی که هشت سال رایزن فرهنگی بودی عملکرد شما چیست؟
ما وظایفی تعریف شده برای رایزنی فرهنگی، برای خانه ایران، برای دفتر صدا و سیمای کشورهای خارجی که آنجا وجود دارد، داریم. تدین و تعهد مهم است اما در میدان عمل فرد باید تخصص داشته باشد. قدیم میگفتند زاهدان شب و شیران روز اما متأسفانه فعلاً برعکس شده است: شیران شب و زاهدان روز.
در این سالها دیدهام که یک عده را دعوت میکنیم که فقط بخورند و بخوابند. خود اینها میآمدند و میگفتند بگویید من کار بکنم و میگفتند نه آقا اصلاً لزومی ندارد کاری بکنید همین که وجودتان اینجا میآید برکت است! ببینید در هنر قبل از اینکه هنرمند کشف شود، جریانهای مخالفش را سرکوب میکنند اینها را بفهمیم. هنرمند یا فوتبالیست که سمت خدا میرود، از طرف آنهایی که با خدا مخالف هستند بایکوت میشود. کاری ندارد یک بازیگر یا فوتبالیست ایتالیایی و خدا ستیز است، یکی هم خدا پرست است. اما باید بدانیم که خدا ستیزها باند و جریانیاند.
به این مشکلات ما باید این را هم اضافه کنیم که آن چیزی که در حال حاضر نداریم صداقت و تشنگی است. " آب کم جوی تشنگی آری به دست" من معتقدم همه نهادهای اسلامی و حزب اللهی اکثراً تشنه نیستند ادای تشنگی را در میآورند. ببینید، کسی که واقعاً دلش میتپد که این انقلاب جهانی شود، تا آن سوی کره زمین میرود تا ببینید آیا یک نفر هست که به درد انسانیت و جهان اسلام میخورد یا نه؟ اما ما نشستهایم تا ببینیم طرف خودش میآید یا نه؟!
از اینکه بگوییم برای اعتقادتمان کشته میشویم خجالت میکشیم
* اما ما برای اینکه یک نفر را بیاوریم مجبوریم برویم با چندهزار دلار و یورو ازش خواهش کنیم که تشریف بیارید!
دقیقاً، داستان این است ما کسانی را باید داشته باشیم که در هر جای دنیا حتی آفریقا هنرمندی که بوی خدا و اخلاق میدهد را پیدا کنیم. ما چرا اصلاً آفریقا را رها کردیم و چسبیدیم به اروپا؛ اروپا فقط یک جنازه و تمدن مرده است؛ یک تمدنی که جنازه رویش است که فقط با دستگاه زنده است. جدی میگویم اگر شما میخواهید تأثیرگذار باشید باید بروید سراغ آفریقا و آسیا.
ما در ویتنام چه داریم؟ هیچ. چرا با ویتنام فیلم مشترک نمیسازیم؟ چند سال پیش آقای ضرغامی رئیس سازمان بود با من مصاحبه کرد گفت که چطور سینما بینالمللی میشود؟ گفتم فیلمی که میسازید یک بازیگر از تاجیکستان، ترکیه و از عرب بگذارید و فیلمتان را بسازید. همین کار را که بکنید تماشاگر تونسی و پاکستانی را از همان اول پیش خرید کردید. فکر فرهنگی پیچیدهای که نمیخواهد، شما هزاران راه دارید که بینالمللی بشوید. آقا چین دارد قاب عکس میسازد کلمه عربی اللّه رویش چاپ میکند اما به خدا به «اللّه» اعتقادی ندارد. برای چه این همه تسبیح چینی ایران را گرفته است؟
* فرمایش شما درست است اما چه کسی غیر از خود دولت جمهوری اسلامی باید اقدامات لازم فرهنگی در مسیر بینالمللی شدن را بکند؟
باید فارابی این کار را انجام بدهد اما چرا نمیکند؟ برای اینکه ما اصلاً خجالت میکشیم به دنیا بگوییم ما برای اعتقاداتمان کشته میشویم. نگاه دنیا نگاه ضد جنگ است. میگویند این حرفها چیست که میزنید؟
من باید یارم را یعنی سلطهستیزهای جهانی را در کره زمین شناسایی کنم؛ قطعاً مستضعفین وجود دارند و جذب میشوند. کاری که من قبل از اینکه به وزارت فرهنگ و هنر بروم میکردم این بود که هنرمند فلسطین را دعوت میکردم و به ایران میآوردم.
* چون به فلسطین اشاره کردید میگویم که اگر ایران پاتوقی برای سینماگران فلسطین نباشد پس کجا باشد؟ جالب این است که چند بار به فیلمسازهای فلسطینی و بازیگرانشان به جشنواره کن رفته بودند و مصادف بود با همین بمبارانها. آمدند در مقابل جشنواره کن پلاکارد مرگ بر اسرائیل را میزدند. ما همان چند هنرمند فلسطینی را نداریم که شعارهایش را اینجا بدهد؛ پس یعنی بخشی از کارکردهای مهم جشنوارهای خودمان را فراموش کردهایم.
ببینید حضرت آقا فرمودند سنگرهای فتح نشده انقلاب را دریابیم. من هم معتقدم سنگرهای فتح نشده انقلاب زیاد است. اگر سازوکار میخواهید خیلی پیچیده نیست اولاً با خودتان صادق باشید. اگر تشنهتان باشد منتظر نمیشوید و میروید تا رفع عطش کنید. ما باید بدانیم در اردوی مستضعفین هستیم یا نه؟ کسی که در ایران است و آمریکا را دوست دارد در اردوی مستکبرین است. این اصلاً تعارف ندارد. نظام باید ببیند هنرمند و گرافیستش کجا اردو زده است؟ اما مستضعفین جهان اردوی روشن و شفافی دارند پس باید آنها را پیدا کرد.
جای خالی مستضعفین در جشنوارههای فرهنگی و هنری ما
* اما جشنوارههای جهانی ما در حوزههای مختلف فرهنگی جشنواره مستضعفین نیست.
نیست، به خاطر همین است که از جشنواره ملی فجر درش آوردند؛ اینها را نوشتهاند در روزنامهها هست. گفتند میخواهیم از زیر چتر انقلاب اسلامی خارجش کنیم.
ما از ائمه معصومین روایت داریم که میفرمایند " قلب مؤمن جایگاه رحمان است" سؤال کردند قلب میتواند جایگاه رحمان نباشد؟ فرمودند نه ما خلأ در خلقت نداریم چه فیزیکی و چه غیر فیزیکی. اگر رحمان بر انسان مسلط نباشد، جای شیطان است. یعنی ما کسی را نداریم که نه شیطان پرست و نه خدا پرست باشد او خیال میکند که هیچکدام نیست. شیطان فریبش داده و خودش را زده کنار و فکر میکند بیطرف است. برخی تعادل را اینطور معنا میکنند در حالی که ما تعادل به این معنا نداریم. در همه تقسیمات زیباشناسی که ببینید یا میگویند هنر رحمانی یا شیطانی. این بحثها اصولی است؛ حالا اگر میگویید رحمانی هستیم میگویم بله میشود میگویی موفق نمیشویم میگویم بله هر کس هم گفته دروغ به شما گفته قبلاً شده و باز هم میشود. شما بروید در دنیا ببیند نمونههایش هست. به قول حضرت آقا که فرمودند " اگر یک نقطه سفید در قلب داری نگذار آن سیاه شود آن را نگهدار که بیشتر سفید شود".
اگر یک نقطه سفید در قلب یک نقاش ویتنامی است باید آن را پیدا کرد. خیلی ساده میگویم؛ اگر هنرمند کامبوجی و تایلندی وجود داشته باشد و شما کارت را بلد باشی نه به عنوان یک مدیر هنری بلکه به عنوان یک دلال هنری که تخصص خیلی بالایی هم دارد و مهم است و یا یک رایزن فرهنگی باید او را پیدا کنند و با ایران و انقلاب آشنایش کنند. رایزنان ما گزارش بدهند که چقدر در این زمینه کار کردند؟
ما الان اینجا آمدیم و به چهار پنج فستیوال که دین ستیز هستند و افتخارشان این است که از مدارس هنری اروپایی به جشنواره فیلمساز راه میدهند، مانند مدرسه ایلک فرانسه که اصلاً در اساسنامهاش این است که اگر تو خداشناس باشی اصلا تو را راه نمیدهند و میاندازنت بیرون دلمان راخوش کردهایم. بعد هم میترسیم بگوییم خدا شناسیم. همین تارکوفسکی را چون در مقابل کمونیسم اعتقادات مذهبی داشت و کلیسا را به عنوان نوستالژی قبول داشت طرد کردند.
همهچیز دست به دست هم میدهد که این اتفاق مستضعفین شکل نگیرد، شیطان خیلی پیچیده عمل میکند. الان بازار فیلم لازم است اما اول باید فیلمش را بسازی، الان چقدر فیلم داری که معتقدی اگر بگویند انقلاب اسلامی محصولش این فیلم است خجالت نکشی. من خیلی ساده میگویم مگر بازار فیلمی که در خارج است همه فیلمهایشان را میآورند؟ نه همان بازار فیلمشان هم هدفمند است. من همان سالهای دوران مسئولیتم نامه به آقا و خود آقای خاتمی هم نوشتم که آقا من جریانی را میبینم که فیلمهایی بر علیه صورت و سیرت اسلام ساخته میشود.
در همان فستیوالها، چهار پنج تا فیلم خوش ساخت هم بودند که آلمان غربی و اسرائیل جزو تهیهکنندگانش بودند. فیلم راجع به مسلمانهای آفریقا بود. اسلام و مسلمانان را طوری نشان میداد که خیلی وحشتناک و تکان دهنده بودند. واقعاً قدرتمند ساخته بودند. اول سکانس صبحگاه بسیار زیبا و طبیعت بینظیر یک قبیله است که مراسم نامزدی یک دختر بسیار زیبا است با یک موزیک فوق العاده. یک لحظه که نگاه میکردی یکی نفر عمامه سیاه و ریش سفید داشت و سوار اسب و کمان دستش بود. داستان برای قرن هفدهم میلادی بود، همین که رهبر آن سیاه پوستها که بتپرستاند آمد که اینها را عقد کند، یک دفعه نگاه کرد که یک تیر گردن داماد یا عروس را پاره کرد و همین که تیر برخورد کرد گفت الله اکبر شمشیر را کشیدند و الله اکبر گویان به قتل عام آمدند و خانواده عروس و داماد فرار کردند. هیچ چیز دیگری نمیگویم این صحنه که مال 30 سال پیش است را دیدم و در نامه نوشتم که تدارکی برایتان دیدهاند! اینها خیلی قبل از داعش است اما اگر باور نکنید و بگویید فرهنگی باش و سیاست را کنار بگذار و هنوز این مزخرفات را مسئولان بگویند، شما چیکار باید بکنید؟ اصلاً چیکار میشود کرد؟
راهکار اساسی و اصلی این است که مدیر فرهنگی و هنری ما باید به صنعت و هنر سینما عارف و عالم باشد.
از این تکنیک و فهم هیتلر استفاده کرده و رایف اشتاین کار کرده بود. ببینید سینما همه چیز اینها است، آنقدر قدرتمند است که میتواند برایتان دین بسازد و فرهنگتان را زیر و رو کند که کرده است. این را باید باور داشته باشید و بفهمید که سینما علم است و ریز به ریزش را یک خورده این ور و آن ور کنید جواب دیگری میدهد. شوروی و استالین سینما را جدی در اختیار گرفتند. به عنوان مثال فیلم «اراده ملت» را تماشا کنید نشاندهنده این است که آنها به فیلم توجه دارند.
باید اول سینمای بدنه را درست کرد. الان کدام فیلمهای ما به درد بخور است؟ همین نمایش خانگی فیلمهای مزخرف میسازد اما از سینمای روشنفکرانه بهتر است چون اعتقادات مردم را بالا و پایین نمیکند. سینمای مخملباف ریشه دین را در مملکت قطع میکرد و تشویق میشد. عروسی خوبان و شبهای زاینده رود و... به نظرم من باید اسمش را گذاشت کرونای ما در سینمای آن دوران.
آقای مهندس موسوی گفت جواز برزخیها را لغو کنید بعداً مشکلاتش را درست میکنیم. گفتم نمیکنم. گفتند استعفا بده گفتم نمیدهم برای همین من را برداشت بعد هم آقای سید جواد جوادی آمد بعد از آن هم مدتی گذشت و آقای خاتمی گفت برگرد من گفتم دیگر تصمیم ندارم برگردم چون مسئله یک وزارت ارشاد آقای خاتمی سینما نبود حتی دو، سه و چهار ما هم نبود. من نمیخواهم اسم بیاورم؛ دیدم من اینجا هر روز درگیرم چون ساده نبود ما یک عده مقدس مآب داشتیم که سینما را آتش میزدند و چیزی از این درگیری در نمیآمد وگرنه ما اهل درگیری بودیم و کتکمان را هم خورده بودیم.
مخملباف ریشه دین را در سینمایش میزد
* در واقع این درگیری را بیفایده و اتلاف وقت و هدر کردن انرژی میدیدید.
بله، بعد هم که درسم را در همین باغ فردوس میدادم و بعد از آن طبق صحبتهایی که حضرت امام کردند قرار شد من بروم به حوزه موسیقی رسیدگی کنم. آن موقع به دفتر موسیقی سازمان صدا و سیما رفتم. سال 1366 حضرت امام حکم حلیت موسیقی را در زمان مدیریت من دادند. تا سال 1368 آنجا بودم که دوباره حضرت آقا که به رهبری رسیدند، از سال 1373 تا 1376 سه سال هم در زمان ایشان مسئولیت گرفتم.
بگذریم، پس باید ببینید که از سینما چه چیزی میخواهید و این تعارفات را کنار بگذارید. اگر کسی هم در بین مدیران است که میگوید ما با سیاست و ایدئولوژی کاری نداریم، من میفهمم او کیست؟ یک لائیک است او باید مثل فرانسویها یک فستیوال کن برای کشور اجرا کند. مانند همین کاری که مخملباف و دوستان و شاگردانش کردند. در فیلم «دو چشم بیسو» فکر میکنید مخملباف نمیفهمید چطور زاویه میگیرد که زمانی که آخوند فیلم بالای منبر میرود او را ضعیف نشان بدهد؟ خوب میدانست چیکار میکند. یا در فیلم استعاذه 17 دقیقه از فیلم خارج شده است. بسیار ترسناک بود مستقیماً بزرگان انقلاب را به عنوان شیطان هدف قرار داده بود. تمام این مباحث ماحصل سیاستگذاری فرهنگی آن دوران بود. مصاحبه من در روزنامه اطلاعات برای سال 1371 است که من گفتم سیاستگذاران فرهنگی را را به مناظره دعوت میکنم. شما بعد از آن روزنامه را نگاه کنید، با حمایت آقای علی لاریجانی یک ماه و نیم به من فحش دادند و اگر به من نمیگفتند که باز بروم و مصاحبه کنم و جواب بدهم، من هرگز جواب نمیدادم چون مسئولیت آدمی مثل من نیست که دعوا راه بیندازد.
اما در نهایت نمیگویم کار خوب ساخته نشده است؛ حاتمیکیا و ملاقلیپور یکی از آنان است که ما کم نداریم ولی مسئولین نخواستند سینمای ملاقلیپور و حاتمیکیا و خیلیهای دیگر به جهان معرفی شود. برای این هم بهانههای مختلف آوردند با این عناوین و ایرادات مختلف. فقط هم حاتمیکیا یا ملاقلیپور هم نیست قطعاً چهل پنجاه تا کارگردان داشتیم که قد و قامت فیلمهایشان جهانی بود و نفرستادند.
*علت اینکه فیلمهای آنان را نفرستادند چه بود؟
فیلمهای آنان بدنه خارج را تحت تأثیر قرار میداد اما نفرستادند چون همانطور که گفتم فیلمها نگاه دفاع مقدس و دینی داشت که مدیران ما احساس میکردند روی اینکه این جنس آثار را به دنیا عرضه کنند ندارند.
ببینید وقتی اخراجیهای دهنمکی را دیدم گفتم فیلم اشکالاتی دارد اما راهگشا است؛ جای این سینما خالی است. چراکه ما آن چیزی که به عنوان فیلم جنگی درست کردیم اصلا جنگ ما نیست. این موضوع فقط در سینما نبود در صداوسیما نیز وجود داشت. زمانی یک برنامهای ساخته شده بود درباره جبهه و جنگ که جوایزی هم برده بود. به من گفتند بیا و تو هم نظرت را بده. زمانی که گوش کردم دیدم که اصلا ربطی به جبهه و جنگ ندارد. من جبهه رفتم، همان اوایل سه ماه از جنگ گذشته بود جنوب رفتم و از نزدیک جنگ را دیدهام. یعنی همان زمان که اهواز زیر بمباران بود من دو شب از نزدیک زیر همان بمباران در اهواز خوابیدم و از نزدیک همه چیز را دیدم و لازم نبود کسی برایم جنگ را تعریف کند.
به مدیران گفتم قطعاً کسی که این برنامه را نوشته جبهه نرفته اما حرفها، مطالب خیلی خوبی است. جنس برنامه درباره عرفان و معنویات از نگاه حکما و شعرای ما بود.گفتم این برنامه را برای مباحث عرفانی طراحی کنید. بهشان گفتم که من مرد 60 ساله جذب این برنامه نمیشوم چه برسد به نوجوان 16 ساله. فیلمهای جنگی را که به خصوص سال 1367 تولید میشد اگر کسی که جبهه رفته بود میدید، میدانست اینگونه نیست.
در جبهه فحش و شوخی هم بود معنویات هم بود. هنر انقلاب این بود که تحول یک آدم را نشان دهد و بحث تحول هم از میان آثار انقلابی درآمد. حتی میثم، کمیل و مقداد هم از اول اینگونه نیستند و به مرور تحول و تغییر پیدا کردند پس باید این تحول افرادی که به جبهه رفتند را نشان میدادیم. ما نباید دچار نفاق شویم و اجازه دهیم به هنر ما این نفاق راه یابد. نفاق هر گونهاش بد است نفاق مقدس هم بد است. نفاق جنس خبیثی دارد. یعنی در زیباییشناسی صداقت، سخاوت و ایثار جز زیباییهای جهان معقول است.
حیات سینمای روشنفکری وابسته به سینمای عامهپسند است
*جمعبندیتان برای جهانی شدن سینمای ایران چیست؟
قبل از هر چیز باید از مدیران و مسئولین امر از وزارت ارشاد گرفته تا وزارت خارجه و از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بخواهیم جواب بدهند. این که طرف را برای سربریدن گوسفند در نیوزلند و کشتار مرغ بگذارند اشتباه است. آدم باسواد و متخصص را باید در اموری استفاده کنی که به درد ما بخورد.
دوم اینکه باید باید مخروط جامعه را در نظر بگیرید و سینمای قاعده و عامهپسند را مد نظر قرار دهید. اصلاً اگر این سینما نباشد نمیتوانید سینمای روشنفکریتان را ادامه بدهید نه فرانسه توانسته و نه آلمان که اصلا سینمایش نابود شده است. خود ایتالیا هم به این نتیجه رسید که سینمای عامه را باید داشته باشد.
سینمای بدنه و روشنفکری از این جهت با هم ارتباط دارند که اگر سینمای بدنه وعامهپسند وجود نداشته باشد چرخ سینما نمیچرخد و اساساً عمر سینما تمام میشود و سینمای روشنفکری هم میمیرد چراکه قاعده و کف هرم و مخروط سینما نابود شده است. خود ایتالیا هم به این نتیجه رسید که سینمای عامه را داشته باشد و حالا در کنار آن چندتا فیلم روشنفکری و فلسفی هم میخواهد داشته باشد، اشکالی ندارد. اگر این سینمای عامه در ایتالیا نبود فلینی را هم نداشت. یا «پیترو جرمی» از همین سینمای روم است اما جنس سینمای او از سینمای بدنه است اما حرفهای حسابی و به درد بخور هم دارد یا خود «دسیکا» سینمای بدنه را دارد مانند فیلم دزد دوچرخه اما حرف روشنفکری هم دارد؛ این بهترین سینما است. در آمریکا هم اگر نگاه کنید حتی سینمای برادران کوئن به نظر سینمای روشنفکری است اما سینمایشان مشتری عمومی خودش را دارد.
پس حرف آخرم این است که سینما میتواند ما را به آن احسن حالی که دنبال آن هستیم نزدیک کند. سینما باید و میتواند حال ما را عوض کند یا حال خوب بدهد یا حال بد بدهد. سینمای روشنفکری فرانسه وظیفهاش حال بد دادن بود و انسان را برای خودکشی آماده میکرد.
ما باید سیاستگذارها و نرمافزار را پاکسازی کنیم. باید با خودمان رو راست باشیم مانند کیارستمی که میگفت من هم کشورم را دوست دارم و هم خانهام که در بن بست است که معنای لایه دومی هم داشت. نباید به فیلمسازی که جنگ را ندیده است کار جنگی بسپاری که انجام دهد این اشتباه است. کارگردانی که جنگ را میفهمد و تجربه کرده باید بسازد چرا باید کارگردانی که پایش را توی اهواز نگذاشته سریال جنگی بسازد؟
انتهای پیام/