شعر شاعر هندی در شکوه اسطوره مقاومت/ «زنده است هنوز نام چمران شهید»
«شب چمران» با حضور جمعی از شاعران فارسیزبان از کشورهای مختلف برگزار شد. این مراسم به مناسبت معرفی شخصیت باشکوه اسطوره مقاومت، شهید مصطفی چمران، به اهالی فرهنگ فارسیزبان برگزار شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «شب چمران» با حضور جمعی از شاعران فارسیزبان از کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان، پاکستان و تاجیکستان به صورت مجازی برگزار شد. هدف از برگزاری این مراسم که به مناسبت چهلمین سال شهادت اسطوره مقاومت، شهید مصطفی چمران برگزار شده بود، آشنایی شاعران و اهل قلم دیگر کشورها با شخصیت این شهید بزرگوار و عرض ارادت به مقام او عنوان شده است.
در این مراسم ضمن بازخوانی بخشهایی از نیایشها و وصیتنامه شهید چمران، تعدادی از شاعران نیز سرودههای خود را به این شهید عزیز تقدیم کردند که تعدادی از آن را در ادامه میخوانید:
سیده فاطمه صغری زیدی از دهلی نو
شد پیروی از امر امامت راهش
پیوسته دعای خیر شد همراهش
هر جا که قدم نهاد آن مرد خدا
مانده است نشانهای ز روی ماهش
*
جیران شده عقل و عشق هم از کارش
ماه است چراغ دیده بیدارش
زنده است هنوز نام چمران شهید
با درد فراوان و غم بسیارش
*
یک لحظه جدا نگشت از راه امام
راه تو نبود غیر راه اسلام
چون بود رضایت خدا قصد شهید
با خنده خود خدا به او گفت سلام
*
ای مرد خدا راحت جانها بودی
مشهور میان آسمانها بودی
یک لحظه هراس در دلت راه نیافت
کی خسته از این زخم زبانها بودی
***
عبدالرحیم سعیدیراد
نه! دیگر این دل، بعد از این سامان ندارد
یعنی که زخم عاشقی درمان ندارد
هرگز به فکر آخر این ره نباشید!
این راه مجنونکش خط پایان ندارد
این دل که اینک معتکف گردیده در خویش
میلی برای دشت و کوهستان ندارد
زین پس دل خوش باورم برشانه خویش
آرامشی زیباتر از طوفان ندارد
عشق - این شکوه جاودان وقتی بیاید
فرقی برایش همت و چمران ندارد
جغرافیای عشق یعنی دل، فقط دل
دزفول و کرمان و قم و تهران ندارد
*
امشب مبارک باد بر این دل که دیگر
خورشید را در آستین پنهان ندارد
***
علیرضا قزوه
تویی که دم از قیامت میزنی
اگه مردی قید دنیا رو بزن
اسم مصطفای چمران که میآد
زنگ زورخونه مولا رو بزن
وقتی اسمتو میآرم به زبون
عطر خندهات میپیچه تو باغ گل
مرشدا به احترامت پا میشن
رخصت از چشات میگیره داشآکل
زورخونه یک قتلگاهه، قتلگاه
کی میگه میدون زوره، زورخونه؟
آقا مرشد! واسم از علی (ع) بخون!
وقتی نیستی سوت و کوره زورخونه
لوطی محله دلا تویی
اسم دیگت پوریای ولییه
پهلوون اونه که توی معرکه
کشتهمرده مرام علییه
اسم چمران که میآد پهلوونا
میشکنن، نفساشونو خاک میکنن
زیر لب میگن به روحش صلوات
خال رو بازوشونو پاک میکنن
***
استاد موسوى گرمارودى
مردی به ازای شرف
به تُردی ساقه انجیر
صخرهای زیر آب
صلابت آرام مستتر
خشونت در بازوانش به استراحت مینشست
تا راستتر بایستد
دستهای نوازشش گربهها را پلنگی میآموخت
با چشمانی صبور و سمور
تندیس عمل و امل
و چون تندیس، آرام
بیادعا چون باران؛
به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری
و شاهین، بر برج بیداری،
با پرواز و نگاه کبوتران
میان بسته و بازوان گشاده،
در هودج عشقی سرخ
***
آرزو ارجمند
در هجوم اشک و آه
در نبرد بغضهای سرکشی که ناگهان
در وجود خستهام حلول میکند
میهمان روح نازک تو میشوم
واژههای تو
التیام درد بیکسی است
روح را
میبَرد به بیکرانگی
در بساط عاشقانههای هرزه
عشق را تو زنده کردهای
میشود
شب به شب
پای واژههای مست تو نشست و عشق را چشید
چشمهای تو
بستر حماسههای عارفانه است
در جنون آن
میتوان
تا خدا رسید
با تو در میان جنگ و خون
میشود
ایستاد و در عزای غنچهای شکسته گریه کرد
پابهپای خندههای زخمی جوانهها
آه شد
هر غروب
محو چشمهای سرخ آسمان
پایتا به سر نگاه شد
تشنهام
تشنه چنین دلی
ای همیشه شور!
همنشینِ اشک!
رازدار درد و غم!
میشود
لحظهای
چشمهای درد پرورت مال من شود؟
ای که نسبت تو میرسد به غربت علی!
انتهای پیام/