میزگرد تسنیم| حکایت دردآور جانبازانی که «کارتنخواب» شدهاند/ از زندگی پر ماجرای جانبازان اعصاب و روان چه میدانیم?+عکس
روایتی از زندگی سخت و طاقتفرسای جانبازان اعصاب و روان را میخوانید:
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فریادهای پیدرپی پدر تمام همسایهها را پشت درب خانه جمع کرده، فرزندان از ترس سیلی و ترکش اشیایی که توسط پدر در حال شکستن هستند، به اتاق خود پناه برده، زانوهای خود را بغل گرفته و گوشهای خود را محکم میفشارند تا صدای فریادهای پدر را نشنوند. اشکهای مادر امان نمیدهد. خود را سپر میکند و در برابر همسر میایستد.
- علی جان تو رو خدا... علی جان چیزی نشده... چندتا نفس عمیق بکش... علی تو رو خدا بشین... علی بچهها رو نگاه کن چقدر ترسیدهاند... مگه تو نمیگفتی تو جنگ از گریه دختر بچهها گریه میکردی... الآن بچهها دارن گریه میکنن، حواست هست؟!...
مدتی میگذرد و حال مرد داستان ما بهتر میشود اطراف خود را نگاه میکند و به همسرش میگوید شرمندهام. این بار اشکهای مرد صورتش را بارانی میکند؛ بارانی از روی شرمندگی...
+ خانم خودت میدونی دست خودم نیست...
سکوت و قطرات اشک آنها را آرام کرده است. مادر، دختران را صدا میکند که در آغوش پدر بنشیند... و در اینجا زن خانواده میماند و کلی لوازم شکسته و به منزلی که جایی برای نشستن ندارد...
این بخشی از یک حکایت کاملاً واقعی از زندگی یکی از جانبازان اعصاب و روان است که در برخی مواقع کنترل اعصابی و رفتاری خود را از دست داده و باعث چنین وضعیتی در خانواده میشود. برای اطلاع از شرایط برخی از این گروه از جانبازان به میان آنها رفتیم تا از حال و هوای آنها برای شما بنویسیم. از رزمندههایی بگوییم که روزی افتخار آفریدند و با دستان خالی در برابر ماشین جنگی صدام ایستادگی کردند، اما الآن نیازمند مدد و یاری ملت ایران و به تبع مسئولین شدهاند.
* حکایت روزی در کنار جانبازان اعصاب و روان
در اولین گام به کانون آرامش جانبازان اعصاب و روان میرویم. پس از ورود، تعدادی از جانبازان را مشاهده میکنیم که ظاهر آنها با جانبازان دیگر بسیار متفاوت است. جانبازانی که قطع عضو نیستند.کمی بیشتر که میان آنها بودیم یک ویژگی آنها نظرمان را جلب کرد؛ آن هم فُرم صورت بود که به واسطه مصرف بیش از حد داروهای اعصاب، چهره زیبای آنها را به هم ریخته بود. جوانانی که روزی قدرت نظام مقدس جمهوری اسلامی را به رخ نه تنها صدام بلکه جهانیان کشیده بودند، اما الآن به دلیل مصرف بیش از حد داروی اعصاب و آرامشبخش، دیگر به افراد میانسال و منزوی تبدیل شدهاند که دیگران به واسطه کوته فکری و تغییر چهرههایشان درباره آنها قضاوتهای بیجا میکنند.
خود را معرفی و از آنها درخواست کردیم از مشکلاتشان سخن بگویند. حسن آقا از جانبازان اعصاب و روان است که در دفاع مقدس در توپخانه فعالیت میکرده، از ما پرسید: متأهلید؟
- بله.
+ میفهمید وقتی قرصهات تمام میشه، زن و بچهات ازت میترسند یعنی چه؟
سکوت میکنیم. ادامه داد: ما الآن بیمارستان درست و حسابی برای جانبازان اعصاب و روان نداریم؛ پزشکان خوب اعصاب و روان هم که تحت پوشش بیمه باشند بسیار کم است. مثلاً من باید ماهانه حدود 100 قرص استفاده کنم اما طبق تعرفه بیمه «دی» تنها 30 عدد قرص به من تعلق میگیرد. یا باید تحمل کنم و یا به صورت آزاد خریداری کنم. به صورت آزاد که وسع مالیم نمیرسد، بنابراین مجبورم قرصهایم را یکی در میان استفاده کنم و با داد و بیداد مشکلاتم را بر سر خانواده تخلیه کنم.
* همرزم حاج همت که الآن درگیر امرار معاش است
مجید یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است. صورت بسیار سبزهای دارد که انگار شبانهروز در آفتاب است. محاسن جو گندمیای که به صورت سکهای میان آنها به دلیل مصرف قرص اعصاب خالی شده... بسیار تند حرف میزند؛ از لابلای حرفهایش متوجه میشویم، 16 ساله بوده که سال 62 به جبهه میرود و به عنوان بسیجی یکی از نیروهای حاج همت در عملیات خیبر میشود. پس از شرکت در عملیاتهای مختلف در عملیات مسلم بن عقیل علاوه بر موج انفجار از ناحیه کمر و دو پا مجروح شده و برای مداوا به بیمارستانی در تبریز آورده میشود.
پس از پایان دفاع مقدس، اثرات موج انفجار در او نمایان میشود و به دلیل مشکلات اعصاب، همسر اول او را ترک میکند چرا که معتقد بوده نمیشود با یک جانباز اعصاب و روان زندگی کرد. انگشت اشاره خود را به خانمی که در کنار او نشسته میبرد و میگوید: «ایشون همسر دوم من است که خودش خواهر شهید است؛ بزرگواری کرده و با من ازدواج کرده». بغض مرد گریههای زن را سرازیر میکند.
زن به سمت ما بلند شد و صفحه گوشی تلفن همراه خود را به ما نشان میدهد که روی آن نوشته شده: صاحب خانه 6 تماس بی پاسخ.
امروز آخرین روز قرارداد خونه است. صاحبخونه 20 میلیون تومان روی رهن خانه گذاشت من از کجا بیارم؟ با التماس از بنیاد شهید نامه وام 20 میلیونی گرفتم. بانک دی قبول نمیکند و میگوید نیازمند ضامن هستی و خودت نمیتوانی ضامن شوی. علاوه بر این، سهمیهای هم برای شما اعلام نکردند. این جملات همراه با بغض همسر مجید از جانبازان اعصاب و روان است.
صدای گریه زن بلندتر میشود؛ مرد شیرافکن خیبر به همسرش اشاره میکند که بیرون برود، خودش هم نمیتواند سخن بگوید و آرام بغض خود را فرو میبرد.
* مسکن، دارو و بیمه تکمیلی؛ بزرگترین مشکلات جانبازان اعصاب و روان
صدای جا افتاده فرد دیگری نظرمان را جلب کرد که میگفت: بیشترین مشکل جانبازان اعصاب و روان مشکل مسکن، دارو و بیمههای تکمیلی است. از ایشان خواستیم بیشتر ادامه دهد. با آرامش به ما نگاه کرد و گفت: «خدا شاهد است نوههایم به خاطر وضعیت نامناسب منزلم، خانهام نمیآیند. میدانی چرا؟ چون با اون پولی که چند سال پیش در تهران خانه کرایه کرده بودم. الآن در حاشیه تهران هم نمیتونم منزل بگیرم. توی زیرزمین زندگی میکنم که سراسر آن پر از حشرات است»... در حالی که نیازمند جایی هستم که میبایست عاری از هرگونه بیماری باشد.
* از ماجرای بازیهای صدام با بمبهای شیمیایی تا بازی برخی با درصدهای جانبازی/ دختری که مخارج جانبازی پدر را میدهد
این سخنان برای ما بسیار دردآور و غیر قابل باور بود؛ همینطور که سخنان آنها را یک به یک یادداشت میکردیم، پوستهای خشک شده پیرمردی نگاهمان را خیره کرد. از مشکلاتش پرسیدیم، سری تکان داد و گفت: «حرفها رو بچهها زدند... اگر همین مشکلات حل بشه مرا بس است...»
در دل ناگفتههایی دارد که شنیدنش برای افرادی مثل ما خالی از لطف نیست. در خصوص پوست دستانش سؤال کردیم، با طعنه گفت: «بازی اشکنک داره سر شکستنک داره». بالاخره صدام و اربابانش میخواستند بازی کنند؛ یکبار با تانک، با هواپیماهای میراژ، یک بار هم با بمبهای شیمیایی.
احتمالاً شیمیایی روی پوست او تأثیر گذاشته... گفتیم شما شیمیایی هم هستید؟ چند درصد جانبازی دارید؟ خندید و به دوستش که کنارش نشسته بود خیره شد و گفت: «اون موقع که کسی برای درصد نمیرفت. میرفت که صددرصد بشه؛ اما حالا اومدن ماها رو درصدی کردند.»
هرچه بیشتر سکوت میکرد اشتیاق ما برای پرسیدن سؤالهای بعدی بیشتر میشد: «یعنی الآن شما در بنیاد شهید و امور ایثارگران جانباز محسوب نمیشوید؟» گفت: «نه. وقتی جنگ تمام شد تمام سوابقم را پاره کردم. پیش خودم گفتم اگر جنگ رفتن برای رضای خدا بوده نیازی به این دفتر و دستک نیست. روی پای خودم کار میکنم، شغل آزاد داشتم، کارگری میکردم. تا چند سال پیش که دیدم آثار شیمیایی و اعصاب و روان بروز کرده و هر سه ماه یک بار مجبورم در کلینیک اعصاب و روان رازی 45 روز بستری بشم».
دختر 25 سالهای دارم که مخارج زندگی را میدهد. الآن هزینههای درمان آنقدر بالا رفته که توان پرداخت آن را هیچکس ندارد چه برسد یک دختر بچه 25 ساله. برای همین مجبور شدم به بنیاد شهید مراجعه کنم و امور ایثارگران و جانبازی خودم را اثبات کنم. از سال 97 تا الآن همچنان در صدد اثبات آن هستم. این جمله را با خنده تمام کرد.
صدای اذان بلند شد، گفت: «این حرفا تمام نمیشود، همینها رو هم که تا الآن شنیدی بسه. همینها رو انتشار بده. شاید صدای ما جانبازان اعصاب و روان علاوه بر سر زن و بچه به جای دیگهای هم برسد. بریم نماز.
* حکایت دردی که همسران و فرزندان جانبازان اعصاب و روان میکشند
در همان نمازخانه، جلسهای را برای بررسی وضعیت این جانبازان با «جواد فریدی اسکویی» مؤسس و مدیرعامل کانون آرامش جانبازان اعصاب و روان و «عبدی» نیروی افتخاری این کانون ترتیب دادیم. هر دوی این عزیزان از رزمندگان دفاع مقدس و از جانبازان اعصاب و روان هستند. آنها این کانون را ایجاد کردند تا مرهمی باشد بر زخمهای جانبازان اعصاب و روان. از آنها در خصوص مشکلات جانبازان اعصاب و روان جویا شدیم. متن زیر گفتگوی تسنیم با این عزیزان است:
* چه کسانی جانباز اعصاب و روان هستند؟
* تسنیم: چگونه برخی از رزمندگان دفاع مقدس، جانباز اعصاب و روان معرفی میشوند؟
امیر عبدی آذر از جانبازان اعصاب و روان: جانبازان اعصاب و روان به چهار دسته تقسیم میشوند:
1- برخی از این جانبازان به دلیل قرار گرفتن در برابر موج انفجار به مایع مغزی آنها آسیب وارد شده و الآن از بیماری اعصاب و روان رنج میبرند.
2- برخی دیگر به مرور زمان و افزایش سن، به بیماری PTSD (اختلال استرسی پس از حادثه) مبتلا میشوند؛ چرا که دیدن و یادآوری حوادث تلخ دفاع مقدس روی سیستم عصبی آنها تأثیر گذاشته است. هر چند در پایان جنگ تحمیلی پیروزی دلنشین ملت ایران شد اما روزهای تلخی را را نیز درک کردهایم. در آن روزها بهترین دوستانمان در برابر چشمانمان، تکهتکه شدن و پیکرهای مطهر آنها را خودمان با دست خودمان جمع کردیم. یادآوری این حوادث و خاطرات، هر فردی را دچار مشکلات فراوان عصبی میکند.
3- یکی دیگر از دستههای جانبازان اعصاب و روان، افرادی هستند که در توپخانه فعالیت میکنند. این عزیزان هم به دلیل صدای وحشتناک سلاحهای پرتابی، سیستم شنوایی و عصبی آنها دچار مشکلات میشود.
4- چهارمین دسته از جانبازان اعصاب و روان را جانبازان قطع عضو تشکیل میدهد. آنها بیش از 30 سال است که به دلیل قطع عضو از بسیاری از امکانات محروم شدهاند و همین امر آنها را در چهارچوب خانه منزوی کرده. این موضوع به مرور زمان برای آنها ناراحتیهای اعصاب ایجاد کرده و باعث شده جانبازان اعصاب و روان نیز محسوب شوند.
* غالب فرزندان جانبازان اعصاب و روان به دلیل مصرف قرص، معلولیت دارند/ دلیل شباهت ظاهری جانبازان اعصاب و روان با معتادان
* تسنیم: از جمله مشکلات جانبازان اعصاب و روان چیست؟
جواد فریدی اسکویی، مؤسس و مدیرعامل کانون آرامش جانبازان اعصاب و روان: جانبازان اعصاب و روان به بیماری دو شخصیتی مبتلا میشوند و این امر زندگی آنها را با مشکلات روبرو میکند. مثلا رابطه ساده همسر یا فرزند خود با یک فرد دیگر آنها را به هم میریزد. همین اتفاق باعث شده خانوادههای این جانبازان بیشترین چالش را با یکدیگر داشته باشند. برای همین ادامه زندگی با آنها بسیار سخت و دشوار است.
دومین مشکل این جانبازان، بیماریها و معلولیتهای فرزندانشان است. برخی از جانبازان اعصاب و روان به دلیل مصرف داروهای اعصاب، دارای فرزندان معلول میشوند. نگهداری دو فرد بیمار در یک خانواده علاوه بر تحمیل مخارج بالای نگهداری، باعث خستگی مزمن میشود.
سومین مشکل این جانبازان، بیماری آنها از لحاظ دهان و دندان است. مصرف داروهای سنگین اعصاب ضمن اینکه فرم صورت را تغییر میدهد باعث خرابی و افتان دندانها نیز میشود. همینطور که ملاحظه فرمودید بسیاری از این عزیزان به دلیل تغییر چهره و نزدیک بودن صورتهایشان به معتادان باعث تحقیر و بیاحترامی مردم ناآگاه میشوند.
* در بنیاد شهید متولی نداریم/ جانبازان اعصاب و روان را در کوچهها با سنگ میزنند
* تسنیم" به نظر شما برای رفع مشکلات رزمندگان چه کاری باید صورت گیرد؟
فریدی اسکویی: زمانی که آقای اوحدی مسئولیت بنیاد شهید را برعهده گرفت، در جملاتی گفتند: تشکلها دست و بازوی ما در بنیاد هستند. اما عملاً هیچ کمکی به ما نشد. نه تنها تاکنون جلسهای با ایشان نداشتیم، بلکه هیچ متولیای در بنیاد نداریم.
عبدی آذر: ما که با پوست و گوشت خودمان جانبازان اعصاب و روان را درک کردهایم، میخواهیم مشکلات را به سمع و نظر آقای اوحدی برسانیم و مشکلات این عزیزان را برای ایشان بازگو کنیم. در عین حال توقع حمایت مالی هم نداریم، بلکه فقط از آنها نظارت و حمایت معنوی میخواهیم. یعنی جانبازان اعصاب و روان را در اختیار این تشکل قرار دهند تا بتوانیم آنها را از مشکلاتی مثل کارتونخوابی و غیره نجات دهیم.
خدا شاهد است جانباز اعصاب و روان که به دلیل مشکلات، خانه و کاشانه خود را رها کرده مجبور شده زبالهگردی کند؛ کارتون خواب شود. زمانی که او را میبینیم متوجه میشویم او در گردان خود دلاوری بوده اما به دلیل عدم رسیدگی الآن همانند معتادان کارتنخواب شده و بچهها او را با سنگ میزنند.
* گرمخانهها خانه جانبازان شدهاند
فریدی اسکویی: در تکمیل فرمایشات آقای عبدی عرض کنم متأسفانه برخی از آنها در حاشیههای تهران میخوابند. برخی دیگر نیز در گرمخانهها سکنی گزیدهاند و در کنار معتادان میخوابند که زیبنده یک رزمنده نیست.
* تسنیم: چرا برخی از آنها خانه و کاشانه خود را ترک کردهاند؟
فریدی اسکویی: غالباً به دلیل مشکلات مالی. آنها دیگر در خانواده جایی ندارند. چرا که حقوق و امکانات بنیاد شهید نمیتواند چرخه زندگی آنها را بچرخاند و این شخصی که برای خودش زمانی دلاور بوده و غیرت داشته نمیتواند ببیند که در بین خانواده خود سرافکنده شده برای همین خانواده خود را ترک میکند.
* تسنیم: کانون شما چه کمکهایی را نیاز دارد؟
عبدی آذر: تعداد جانبازان اعصاب و روان رو به افزایش است. چرا که سایر جانبازان، به جانبازان اعصاب و روان میپیوندند. برای همین برای نگهداری آنها نیازمند یک مجموعه هستیم. ما خودمان با بررسی فراوان، یک آسایشگاه را در محدوده «شهر قدس» پیدا کردهایم که بیش از 5 سال است که خالی از سکنه میباشد. از هیچ نیازمندی یا سالمندی نگهداری نمیکند و به مکانی برای ساخت سریال و به یک ساختمان متروکه تبدیل شده است. در حالی که طبق اساسنامه نباید آنجا خالی باشد. برای همین از بنیاد شهید و فرمانداری شهر قدس میخواهیم این مجموعه را در اختیار ما قرار دهند تا ما جانبازان اعصاب و روان را از کارتونخوابی و زبالهگردی نجات دهیم.
----------------------------------
پژوهشگر: محمد کربلایی اسماعیل
----------------------------------
انتهای پیام/