بلایی که "سهمخواهان" بر حکومت اسلامی تحمیل کردند / درد "ناکثین" ویژهخواری بود
سهمخواهی در ادبیات سیاسی ما معادل کلماتی مثل ویژهخواری، رانتخواری و یا زیادهطلبی است و متأسفانه همواره بلای جان و درد بیدرمان حکومتهای اسلامی بوده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، بقای هر حکومتی بر عدالت حاکمان و مسئولان آن بنا شده است؛ هر اندازه عدالت در ارکان مختلف جامعه گسترش یابد، بنای آن سرزمین مستحکمتر خواهد بود. در واقع عدالت به تعبیر امیر مؤمنان یعنی هر چیز را در موضع خود قرار دادن «وَضْعُ كُلِّ شَیءٍ فی مَوْضِعِه» و ظلم یعنی خروج از حد عدالت و فراهم آمدن مقدمات افول یک جامعه؛ از این جهت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی فرمود «المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ»؛ یعنی حکومت با کفر باقی میماند و با ظلم به زوال میرود.
اما افراد به طور ذاتی به دنبال ظلم نیستند بلکه گاهی شرایطی در جامعه پیش میآید که میتواند مقدمات بیعدالتی را فراهم آورد؛ این شرایطِ ناخرسند را یا عرف غلط سیاسی پدید میآورد و یا ساختارهای ناصحیح و قوانین نانوشته جامعه. اما از جمله عواملی که سبب بیعدالتی در بستر متولیان جامعه میشود شامل سهمخواهی و عدم شایستهسالاری است که هر دو زمینه تبعیض را به وجود میآورند.
اما سهمخواهی در ادبیات سیاسی ما معادل کلماتی مثل ویژهخواری، رانتخواری و یا زیادهطلبی است و متأسفانه همواره بلای جان و درد بیدرمان حکومتهای اسلامی بوده است. پیشینه این موضوع در تاریخ اسلام به زمانِ پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و روی کار آمدنِ تحمیلیِ زمامدارانی در مقام جانشینی نبی خاتم باز میگردد. در اولین گام، ابوسفیان که فرزندان زیادی داشت و در بین آنها معاویه، یزید و عتبه شهرتشان بیشتر بود، حکمرانی شام را از ابوبکر برای فرزندش یزید خواست که این امر محقق شد. در دوران حکومت عمر، ابوسفیان با او ارتباط صمیمانه داشت. عمر نیز یکی از فرزندان ابوسفیان، یعنی «عتبه» را به حکومت طائف گمارد و دیگر فرزندش، معاویه را به حکمرانی کل منطقه شامات قرار داد؛ چرا که فرزندش یزید در سال 21 از دنیا رفت. ابوسفیان بعد از این به نزد او آمد و از این توجه وی به معاویه اظهار امتنان کرد.
این چالش به ویژه در دوران حاکمیت خلیفه سوم اهل سنت یعنی عثمان به اوج خود رسید تا حدی که بر اساس منابع تاریخی از علل شورش علیه عثمان تغییر نامتعارف شیوه نبوی در انتصاب کارگزاران حکومتی و بیعدالتی در توزیع ثروت عمومی و منابع مالی جامعه اسلامی شمرده شده است. توجه عثمان به خویشاوندان و اطرافیان در برخودار کردن آنها از بیتالمال و مناصب و امتیازات حکومتی، از همان آغاز خلافت وی آشکار شد و رفته رفته، اعتراضاتی را برانگیخت و این امر از انگیزههای اصلی قیام علیه او بود. از جمله افرادی که از امتیازدهی خلیفه سوم در انتفاع نابجای خود از بیتالمال مسلمین نهایت بهره را بردند، طلحه و زبیر بودند. بر اساس گزارشات تاریخی، اموال طلحه و زبیر به عنوان عاملان فتنه جمل قابل توجه بود؛ در آمد طلحه از عراق در زمان عثمان روزانه هزار دینار بود و در منطقه سراة بیش از این در آمد داشت. از این رو عثمان گله میکرد که چرا با وجود آنکه پوستهای گاو پر از طلا به او داده است، باز علیه وی شوریده است؟
اما از آن زمان که امیرالمؤمنین علیهالسلام زمامداری جامعه را بر عهده گرفت، به شدت با ویژهخواری برخورد کرد و فریاد عدالت سر داد. این فریاد لرزه بر تن کارگزاران و مسئولانی انداخت که تا پیش از آن اموال بیتالمال را به واسطه حاکمان قبلی به ناحق تصاحب کرده بودند و به واسطه ویژهخواری برای خود سهمی در نظر داشتند، لذا از اولین افرادی که مقابل آن حضرت صف بستند، طلحه و زبیر به عنوان بانیان جنگ جمل بودند.
سیدمحمدمهدی جعفری، مؤلف و شارح نهجالبلاغه در گفتوگو با تسنیم گفت: امیرالمؤمنین که به خلافت دست یافت، نخستین اقدامی که از نظر اجتماعی و اقتصادی انجام داد، رفع تبعیض و از میان برداشتن امتیازات طبقاتی بود. به آنهایی که مطابق با سنت عمر بن خطاب ادعای سابقه، هجرت و جهاد میکردند، میفرمود یا شما این کارها را برای خدا انجام دادید یا برای به دست آوردن امتیاز؛ اگر برای خدا انجام دادید، خداوند در روز قیامت بر اساس نیت و ایمانتان به شما پاداش میدهد. در اینجا من مسئول حقوق افراد هستم و تفاوتی بین عرب و عجم و باسابقه و بیسابقه نمیگذارم. من از منظر مسئولیتی که نسبت به اینها دارم، همه را یکسان مورد توجه قرار میدهم و حقوق همه نزد من یکسان است.
حجت الاسلام عباسیان، مدیر سابق بنیاد مهدی موعود (عج) در تهران درباره این جریان ویژهخوار گفت: این عده آمدند و با امیرالمؤمنین بیعت و تا مدتی هم حضرت را همراهی کردند. اما چه شد که در مقابل ایشان ایستادند؟ اینها دنیاطلبانی بودند که دنیا را نقد میخواستند. حضرت به آنها گفت حق ندارید ویژهخوار باشید. ثروتهای بادآورده را باید به اسلام بازگردانید. آنها میگفتند تو حق نداری به ما بگویی از کجا آوردهای. ما انقلاب کردیم، ما زحمت کشیدیم، ما سیلی انقلابی خوردیم، ما جبههاش را رفتیم و جنگیدیم. آن یکی میگفت من سردار جبهه جنگ و شمشیر اسلام بودم. دیگری میگفت من طلحةُالخیر بودم و غبار از چهره غم پیامبر(ص) بردم. در نهایت جزو همان «ناکثین» شدند که رسول خدا وعده دشمنی آنها را به امیرالمؤمنین داده بود.
وی افزود: اما ناکثین عدهای بودند که نقص عهد کردند. «ناکث» از ریشه «نَکَث» به معنای شکستن و دورافکندن هم به کار میرود؛ یعنی به معنای شکستن و بعد دور افکندن عهد است. اینها خودیهایی مثل طلحه و زبیر بودند که کمک به شکلگیری حکومت امیرالمؤمنین کردند و نیتشان هم این بود سهمی از حکومت ببرند و بعدها نیز برای سهمخواهی از حکومت با حضرت به مشکل برخوردند.
انتهایپیام/