پرونده نفاق در بیست و ششمین شماره "عصر اندیشه"/ خسرو تهرانی از روحیات و توهمات منافقین می‌گوید

"عصر اندیشه" با توجه به سالگرد حوادث شهریورماه به سراغ موضوع سازمان مجاهدین خلق (منافقین) رفته و روند تئوریزه شدن جنایت را در این سازمان بررسی کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، خسرو قنبری تهرانی برای آنانی که اندکی با تاریخ امنیت در ایران آشنا هستند نامی آشنا و شاید پر رمز و راز است. فردی که نخستین ساختار اطلاعاتی - امنیتیِ تخصصی در جمهوری اسلامی را به مدد حمایت شهید رجایی در اطلاعات نخست‌وزیری بنیان گذاشت. او پیش از انقلاب در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به حبس محکوم شد و در زندان از مجاهدین دست شست و با پیروزی انقلاب در کنار آیت‌الله مهدوی کنی در کمیته مرکزی خدمت کرد. او که از دوستان صمیمی شهید رجایی بود مسئول اطلاعات نخست‌وزیری شد که بعدها هسته متفکر وزارت اطلاعات را تشکیل داد. مجله "عصر اندیشه" در شماره اخیر خودش گفت‌وگوی مفصلی با خسرو تهرانی انجام داده است که ذیلاً به برخی از فرازهای مهم آن اشاره می‌شود. مشروح این گفت‌وگو را می‌توانید در نسخه‌های مکتوب یا الکترونیکی عصر اندیشه بخوانید:

                                                                                                                                

* همه بدبختی‌های سازمان از آنجا شروع شد که مدعی شدند ما آوانگارد (پیشتاز) هستیم و این آوانگاردی حق ویژه‌ای را برای سازمان پدید می‌آورد. این احساس در آن‌ها تقویت شد و پیوسته برای خودشان حق تعیین سرنوشت نیروها را قائل بودند.

* مسعود رجوی می‌گفت امام خمینی موج‌سواری کرده است و انقلاب برای ما است و تنها خمینی روی موج انقلاب سوار شده است و این حق ماست. این‌ها را که می‌گویم واقعاً معتقد بودند. می‌گفتند امام خمینی اصلاً نمی‌دانست مبارزه چیست و بنابراین از ابتدا آقای خمینی را رهبری نمی‌دانستند که صلاحیت رهبری انقلاب را داشته باشد و خود را رهبر حقیقی انقلاب می‌دانستند.

* اعضای این سازمان هنوز نمرده‌اند و همچنان در آلبانی نشسته‌اند پای کامپیوتر و همین‌طور پیام می‌دهند و ول‌کن هم نیستند. گاهی انسان متحیر می‌شود که این‌ها اصلاً چه انگیزه‌ای دارند. من بارها و بارها گفته‌ام که دیگر واقعاً مجاهدین خلق، سازمان محسوب نمی‌شود و به یک فرقه تبدیل‌شده است.

* من تمام عملیات مرصاد را آنجا بودم، می‌دیدم چطور دختری که فقط دو دفعه تیراندازی کرده و نهایتاً 10 تا تیر انداخته بود، می‌خواست بیاید تهران را بگیرد. این‌ها خیلی باید اعتماد به ‌نفسشان بالا باشد یا خیلی از اساس تعطیل باشند که مثلاً فکر کنند می‌شود تهران را  این‌گونه تسخیر کرد.

* مشکل از آنجا آغاز شد که ابتدا زور تشکیلات و بعد زور گلوله و ترور پیش آمد. افرادی ساخته شده بودند که نه مسلمان بودند نه مارکسیست، آن وقت رهبران این افراد را به عملیات نظامی ماجراجویانه می‌فرستادند. آن هم بدون کمترین توجیه ایدئولوژیک، استراتژیک و تئوریک. به نظرم ترکیبی از مارکسیسم عامیانه به علاوه تروریسم و ماجراجویی درون افراد سبب بی‌ریشه و بنیان شدن افراد می‌شد و طبیعی است اینچنین افرادی تحت شکنجه می‌بُرند و فروپاشی فکری و عملی در آن‌ها صورت می‌گیرد که خاموشی و وحید افراخته مصداق این مسئله‌اند.

* در سال 57 ما در زندان به ملاقات می‌رفتیم. در ملاقات می‌گفتند تظاهرات شروع شده است. اعضای سازمان با افتخار می‌گفتند مثلاً 100 تا عکس حنیف‌نژاد در راهپیمایی بوده است. ما می‌گفتیم بله خب 100 تا عکس حنیف‌نژاد بود، ولی آن‌ها نمی‌دیدند مثلاً ده‌ها هزار عکس امام هم سرِ دست بوده است یا هزار عکس آیت‌الله طالقانی و 5 هزار عکس آیت‌الله منتظری در دست خلق‌الله است. وقتی آدم کانالیزه بشود، همین است؛ می‌گوید ببین نگاه کن جمعیت میلیونی همه‌اش برای من بوده است و فقط همان 100 عکس حنیف‌نژاد را می‌بیند.

می‌گفتند آن‌که می‌تواند بار مبارزه را تحمل کند تنها مجاهدین خلق هستند و اصلاً سایرین را قبول نداشتند. می‌گفتند سایرین به‌ویژه روحانیت ایدئولوژی و سازمان‌دهی ندارند و هرکسی را که مخالف مبارزه مسلحانه بود مرتجع می‌خواندند.

* خود امام به‌نوعی تا قبل از این‌که سازمان دست به سلاح ببرد ملاحظه می‌کرد. امام معمولاً در خصوص بنی‌صدر هم بسیار با تأنی و آرامش بود و درباره او خیلی‌ها به امام فشار می‌آوردند که تکلیفش را روشن کنیم و کسی که می‌ایستاد و با حوصله برخورد می‌کند امام بود.

سازمان از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب پیوسته خود را در زمینه‌های سیاسی، تبلیغاتی، جذب نیرو و امکانات نظامی و نفوذ آماده‌تر می‌کرد تا بتواند ضربات بیشتری به جمهوری اسلامی بزند و به قول خودشان نظام و رهبریِ انقلابِ غصب شده توسط روحانیون را پس بگیرند که بحمدالله موفق نشدند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط