توضیحات بهرنگ توفیقی درباره اتفاقات تلخ "افرا" و کار سخت مهدی سلطانی در این سریال/ مادر مائده مرا یاد مادر خودم میاندازد
«بهرنگ توفیقی» میگوید واکنشهای منفی نسبت به اتفاقات تلخ چند قسمت اخیر داشتیم اما ناگزیریم و داستان است و اتفاق میافتد. من حتی برای این واکنشهای منفی هم احترام قائلم که میگفتند چرا پیمان مُرد؟
خبرگزاری تسنیم ـ مجتبی برزگر: این شبها سریال "افرا" یکی از صریحترین تولیدات سالهای اخیر تلویزیون روی آنتن شبکه یک سیما است. بدون تعارفهای بیمورد و خودداریهای آزاردهنده مرسوم مجموعههای سیما در بیان واقعیتها، بسیار گزنده و تأثیرگذار پیامهای خودش را منتقل میکند. پیامهایی که به ویژه در حوزه حفاظت از منابع طبیعی و زیستبوم، پیشتر چندان به آنها پرداخته نشده بود تا مردم به اهمیت این مسئله پی ببرند. ضمن اینکه سازندگان "افرا" با طراحی روایتی عاشقانه به موازاتِ پرداختن به حرفه محیطبانی، تلاش کردهاند تا سریالی بسازند که مخاطبان مشتاق به تماشای آن شوند تا از خلال این قصه، ضرورتهای حفاظت از جنگل و حیواناتِ در گونه انقراض و در معرض خطر شکار بیرویه نیز تذکر داده شود.
در سریال "افرا" کاراکتر «مسعود فروزش» با بازی «روزبه حصاری»، نمادی از توجه به همین موضوع است. خشونتی سَمبُلیک که او برای جلب توجه افکار عمومی در دل قصه "افرا" به حفظ حیات جانوران کمیاب به خرج میدهد، میتواند هشداری باشد تا توجه مردم را به ضرورت پشتیبانی از این مسئله سوق دهد. درام در سریال "افرا" پِرسوناژش را در شرایطی قرار میدهد که هرچند دشوار و برای مخاطب نگرانکننده و غمبار است، اما از رهگذر همین اندوه و تعلیق پُرتَنِش، در واقع میکوشد موقعیت پُرحذر یک محیطبان و دغدغههایش را بدون فیلترهای غیرواقعی و گولزننده، به تصویر بکشد. چه بسا محیطبانانی که در درگیری با شکارچیان غیرمجاز و متجاوز به محیط زیست و حیات وحش، پایشان به زندان و دادگاه باز شده و یا گرفتار قصاص و تبعات آن شدهاند.
از سوی دیگر روایت قصه عاشقانه پیمان (محمد صادقی) و مائده (سارا باقری) که در قسمتهای اخیر به تراژدی تلخی ختم شده، دُز تأثیرگذاری محتوا را در سریال "افرا" به مراتب بالاتر برده است. سریال "افرا" با نمایش عشقهای بیپروا و گاه پرهیجان اما خالی از تفکر و مناسباتی که با خشونت و تحکم آمیخته شدهاند، در واقع همراستا با مضمون اصلی، قصد دارد عواقب چنین روابطی را که نه در عُرف ریشه دارد و نه در اخلاق، متذکر شود و از تلخی ذاتی تراژدی به نفع انتقال مضمون بهره ببرد. هرچند این تلخی در لحظه، موجب اندوه و حرمان شود، اما بیتردید در دراز مدت و با توجه به جنبههای آگاهیدهنده و روشنگر خود میتواند ارزشمند تلقی شود. سریال "افرا" به مثابه همان داروی تلخی است که کام تماشاگر را در لحظه اول زهر میکند، اما به تعبیر کارگردانش، به مرور نتایج سازنده و مفید خود را به یادگار میگذارد و در خاطره جمعی بینندگان تلویزیون باقی خواهد ماند.
اتفاقات مختلف دیگری در همین چند قسمت پخش شده وجود دارد که بهانهای شد با «بهرنگ توفیقی» کارگردان سریالهای "پدر"، "انقلاب زیبا"، "آمین"، "پشت بام تهران"، "زیر پای مادر"، "عقیق"، "بر سر دو راهی"، "آقازاده"، و بازیگر "عاشق مترسک"، "نوک برج"، از کنار هم میگذریم" و "ورود آقایان ممنوع"، لحظاتی به گفتوگو نشستیم که مشروح آن در ادامه از نظرتان میگذرد:
اتفاق عجیب و غریبی نیست
* به عنوان مقدمه مصاحبه، بفرمایید تغییر مدیوم چه فضا و حال و هوایی دارد؛ از سریال "آقازاده" و هیاهوهایش به سمتِ سریالی آرام، درامی تلخ و خانوادگی و پُرمحتوا و مضمون آمدید.
خیلی اتفاق عجیب و غریبی نیست؛ به هر حال آن چیزی که همیشه بدان علاقه داشتهام و دارم، سریالسازی است. البته سریالسازی در نمایش خانگی با تلویزیون تفاوتهایی دارد که به فضای تجاری برمیگردد. اما در هر حال باید برای فیلمنامه تلاش کرد تا آن کشش و جذابیت لازم را برای تماشای مخاطب داشته باشد. خیلی قبلتر از این دورانی که پلتفرم و VOD مثل این روزها داشته باشیم ما یک سینمای تجاری داشتیم که قواعد و قوانین آن فرق میکرد با فیلمهای دیگری که ساخته میشد. چه در انتخاب بازیگر و چه صحنهآرایی و چه رنگ و لعابِ کار. اساساً فضای فیلمهای تجاری کمی متفاوت بود و در واقعیت هم جذب مخاطب باید در درجه اول اهمیت باشد. حتی خود بینندهها هم این تفاوتها را میدانند و هوشمندانه مدیوم و نوع سریال و فیلمشان را انتخاب میکنند.
* با «حامد عنقا» مدتی چند سریال را با هم کار کردید؛ قرار است دوباره این اتفاق بیفتد.
حتماً. ممکن است در آینده اتفاق بیفتد.
* یکی از اتفاقات جالب در کارگردانی «بهرنگ توفیقی» بازیهای خوب بازیگرانش است؛ این شخصیتپردازیها از کجا میآید؟
شخصیتپردازی و درآمدن حس و حال بازیگران همیشه جزو دغدغههایم بوده است. قرار نیست مثل یک تِکنِسین، قصه را تحویل بگیرم و تبدیل به تصویر کنم. کار عجیبی هم نیست؛ جزو رسالت اصلی کارگردان محسوب میشود که کار را به مرحله استاندارد خودش برساند.
میتوانستیم از قسمت دهم شروع کنیم
* یکی از انتقاداتی که در همان روز نخست پخش "افرا" مطرح شد همان اصطلاحاً چَک اوّلی بود که مخاطب را مجذوب کند تا بیننده قسمتهای بعدی باشد؛ مثل چند کار دیگری که قبلاً داشتید. دلیل خاصی داشت "افرا" را آرام آغاز کردید؟
ضمن اینکه دوست دارم ردّ پایی در همه کارهایم باشد اما واقعاً دوست ندارم کارهایم شبیه به هم باشند. آرام شروع کردن در فیلمنامه بود که خیلی قصه "افرا" نَرم شروع شود. لازم بود بیننده با کاراکترها و اتفاقات همزاد پنداری کند تا قسمت دهم و آن اتفاقی که برای پیمان افتاد و در بیمارستان فوت کرد. ما میتوانستیم کار را از این قسمت شروع کنیم اما خیلی فکر کردیم و وقت گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم قصه «آرام» شروع شود. اگر با اتفاقات قسمت دهم، سریال آغاز میشد حتماً آن چَک اول و شوکه شدن مخاطب اتفاق میافتاد اما شاید به همزاد پنداری نمیرسیدیم.
* استفاده از بازیگران جوان هم در نوع خودش جالب است.
خوشبختانه با بازیگران جوان ما ارتباط خوبی برقرار کردند؛ تا جایی که مخاطبان از فوت پیمان در سریال "افرا" ناراحت شدند. محمد صادقی واقعاً به خوبی این نقش سخت را بازی کرد.
این شباهت نیست! از شانس من کاراکتر اصلیام مُرد
* آقای توفیقی! بسیاری این سریال را خیلی شبیه به "پدر" دانستند؛ نظر شما چیست؟
نمیخواهم جبهه بگیرم؛ [شوخی] از این به بعد فیلمنامههایی که یک نفر در آن میمیرد را به من ندهند! من عادت دارم قصه را میخوانم، ارتباط میگیرم، آن فیلمنامه را کار میکنم. لحظه لحظهاش سعی میکنم با جان و دل کار کنم تا آن سریال و یا فیلم به خوبی از آب درآید. در واقع با قصه زندگی میکنم. از شانس من، هم در "پدر"، هم در "آقازاده" و هم در این کار، کاراکتر اصلی و دوستداشتنی مردم، در فیلم مُردند. این شباهت نیست؛ چون نویسندگانش با هم فرق میکنند و قصههایش متفاوت است و فقط یک اتفاق است.
لهجهها درآمده...
* برخی اعتقاد داشتند برخی از بازیگران سریال مثل خانم متخصص، زورکی با لهجه صحبت میکنند...
من خودم به زبان گیلکی مسلّطم، چون زبانِ مادریام است. من آنجا زندگی نکردم اما همیشه تابستانها در شمال بودهام. همیشه خانه پدربزرگمان بودهایم و عاشق گیلانم. کاملاً به لهجهها، زبان و لهجه گیلکی مسلطم. اینکه میگویند درنیامده، کسانی که متخصصاند چنین نظری ندارند. ماجرا این است که ما سر صحنه فیلمبرداری، صحنههایی که خانم متخصص بازی داشتند من بودم، معمولاً پژمان بازغی و خانم بابایی و خیلی از بچههای گیلک سر صحنه بودند و این نظر را نداشتند. درست و قابل باور است.
حیف است این استعدادهای بومی دیده نشوند
* و از بازیگران بومی استفاده کردید که در کنار استفاده از صحنههای بکر و موقعیتهای شمال کشور، اتفاق جالب و درخوری بود.
واقعیت این است شما به ویترینی در کار نیاز دارید و خود سازمان صداوسیما هم تمایل دارد به استفاده از چهرهها و بخشی به عنوان کارگردان هم بر این باورند جذب مخاطب نیازمند استفاده از این بازیگران شناخته شده است. اما نقشهایی که میشود به بازیگران بومی سپرد، به نظر من باید حتماً این کار را کرد. استعدادهایی در شهرستان داریم که متأسفانه فضایی نبوده که این استعدادها دیده شوند. دوستان سالها کار تئاتر کردهاند و کار تصویری کوتاهی داشتهاند؛ ضمن اینکه واقعاً استعدادهای خوبیاند و حیف است دیده نشوند. «مهرداد بخشی» که نقش علیرضا را بازی میکند به نظر من کم از بازیگران چهرهمان ندارد؛ منتها این موقعیت پیش نیامده و برای من خیلی خوشایند است. به سرعت میتوانستم با مهرداد بخشی تکلیفم را با آن کاراکتر دربیاورم و خیلی روی ماندگاری آن کاراکتر هم تأثیر دارد.
شباهتهایی در نقش "حاج محمود" با "حاج علی" وجود داشت/ مهدی سلطانی خیلی ظریف بازی کرد
* در این میان، «مهدی سلطانی» بسیار بازی درخشانی داشت و فکر میکنم کار این بازیگر پیشکسوت از مابقی هنرمندان به مراتب سختتر بود؛ چون عین این نقش پدر را در کارهای دیگری هم بازی کرده و باید اینجا خیلی تفاوتها به چشم مخاطب میآمد؛ قبول دارید؟
دقیقاً! شباهتهایی در این نقشها وجود دارد که نیاز به بازی هوشمندانه است. کاری که مهدی سلطانی به خوبی مهارتش را دارد و از پَس آن برمیآید. همانطور که اشاره کردید کار مهدی سلطانی خیلی سخت بود؛ چون کاراکتر حاج محمود کارخانهدار است و اگر خوب اجرا نمیشد شاید مخاطب را یاد حاج علی سریال "پدر" میانداخت. آنقدر این نقش را با ظرافت پیش برد که حاج محمود کاراکتر دیگری شد.
فیلمنامه "افرا" یک ماهه نوشته نشده!
* در این سریال عدم توجه شوهر به زنش (روزبه حصاری ـ مینا وحید) دیده میشود که قرص میخورد تا بچهدار نشود. (در صحنهای مهتاب به مسعود میگوید در زندگی که شوهر به آدم توجه نکند بچه نباید باشد.) بررسی در این باره داشتید زنان این شکلی وجود دارند که به این وسیله، بچهدار نشوند یا براساس درام و تخیّل در قصه گنجاندید؟
حتماً در نگارش فیلمنامه این مباحث آماری و بررسیها اتفاق افتاده؛ چون "افرا" فیلمنامهای نبوده که یک ماهه نوشته شود. خیلی در مرحله نگارش زحمت کشیده است. آن چیزی که برای من اتفاق میافتد و کاراکتری که با آن مواجهیم این شکلی است.
من خطوط قرمز تلویزیون را میشناسم
* آیا ممیّزیهای تلویزیون درباره روابط میان دختر و پسر تغییر کرده که از جمله در سریال شما پررنگ دیده میشود؟ مدتی است میبینیم مانور میدهند در سریالها، دختر و پسر از دانشگاه با هم آشنا میشوند؛ این خط قرمز به خاطر ترویج ازدواج تغییر کرده و یا صرفاً دنبال نشان دادن یک رابطه عاشقانه بودهاید؟ یعنی در واقع قصد داشتید از این اتفاق در سریال، به چه نتیجهای برسید؟
من تلویزیون را میشناسم و به قالب و خطوط قرمزش آگاهم. شاید متن و فیلمنامهای که در تلویزیون اجرا میشود را به شکل متفاوتتری در شبکه نمایش خانگی انجام میدادم اما اینجا یکسری چیزها را لحاظ میکنیم و میدانیم برای کجا کار میکنیم.
اما درباره اینکه اشاره کردید به چه نقطهای ختم میشود و دنبال چه نتیجهای هستید؟ باید بگویم در قسمتهای بعدی میبینید و درست نیست قصه را لو بدهم. حتماً از نشان دادن هر اتفاق و صحنه و سکانسی، هدف داشتیم. در دل این ماجرا مباحثی باز میشود و اتفاقاتی میافتد؛ سعی کردیم آنطوری که میشود در تلویزیون بیان کنیم. خیلیها ممکن است موافق یا مخالف قضیهای باشند و دلیل آن هم مخاطب گسترده تلویزیون است. ما در تلویزیون با مخاطب وسیعی روبهروایم که نظرات و اعتقادهای مختلف و احوالات و شرایط متفاوت و مختلفی دارد؛ برای همین بازخوردها هیچوقت یکسان نیست.
فضا برای روزبه حصاری فراهم نشده؛ وگرنه پتانسیل بالایی دارد
* در موضوع محیطبانی و بحث محیط زیست ورود کردید. محیطبانان بسیاری به خاطر شلیک به شکارچی و کشتن آنها در انتظار قصاصاند؛ آیا در ادامه سریال به این موضوع خواهید پرداخت؟
به این موضوع میپردازیم. یکی از خطهای اصلی قصهمان مسئله محیطبانان عزیز و اتفاقات و مشکلاتی است که با آن مواجهند. این نقش را روزبه حصاری با پتانسیل خوب اجرا کرده است. وقتی این نقش را به او پیشنهاد دادم چند دقیقه اول چنان برقی در چشمانش بود که میدانستم با قدرتی که در درونش دارد، میدرخشد. فضا برای او مهیا نشده و این نقش یک فراز و فرودها و خاصیتهایی دارد که بازیگر را درگیر میکند. این نقش برای هر بازیگری میتوانست جذاب باشد و این قدرت را در روزبه میدیدم که از پَسِ این نقش بربیاید.
شاید نادیده گرفتن از سمتِ خانواده باعث این عشق افراطی «محیطبان» شد
* در فیلمنامه هدفتان از نشان دادن توجه افراطی یک محیطبان به جنگل چیست؟ در حالی که در زمینه عدم توجه به زنش دچار افراط شده؛ هدف از این دوگانه چیست؟
یک عشقی به کارش دارد و از آن طرف دچار سرخوردگی شده؛ برای اینکه هیچکس به این عشق توجه نکرده است. همسرش همیشه روبهرویش ایستاده و پدرش روبهرویش ایستاده و هیچوقت کسی کنارش نبوده است. تقریباً همه اعضای خانوادهاش مخالف این کارند. عشق به محیط زیست و حیوانات باعث شده این کاراکتر آنقدر عشقش افراطی بشود. راجع به یک محیطبان صحبت کنیم ممکن است برای خیلیها این بحث پیش بیاید ما در قصه چند محیطبان اصلی داریم، شخصیتهایی که افراطی نیستند. منظورمان این نیست که همه محیطبانان افراطیاند اما برای شکلگیری درام نیاز داریم به این مباحث و افراطها و اغراقها! ما سراغ محیطبانی رفتیم که افراطگونه کارش را دنبال میکند. شاید نگاه خانواده و نادیده گرفتن از سمتِ خانواده باعث این عشق افراطی شده است. من یک مقداری این سمت را دیدم.
نمیگویم پیمان ناچار بود خلاف کند یا پیمان را تطهیرش کنم
* شما در داستان، ماجرای جوان عاشقی که خواستگاری میرود و پدر دختر سنگ بزرگی جلوی پایش میگذارد و او مجبور میشود برای رسیدن به عشقش، خودش را به سطح مالیای برساند که توجه پدر دختر را جلب کند. در واقع به خلاف کشیده میشود و آن شکار و شکارچی به وجود میآید. آیا براساس مستندات واقعی در داستان گنجانده شده و پروندههایی که در قوه قضائیه وجود دارد و یا به تناسب پیش بردن درام، تخیّلپردازی کردید؟
اصلاً نمیگویم که پیمان ناچار بود این کار را بکند و یا میتوانست این کار اشتباه را نکند. کاراکتر وسوسه میشود و راهی را نمیبیند و فکر میکند ناچار است به ثروتی برسد که جلوی حاج محمود حرفی برای گفتن داشته باشد و بتواند به عشقش برسد. در قسمتهای قبل نشان دادیم پیمان تمایلی برای خلاف کردن ندارد. آن جایی که میخواهد کار کند و کسی به او میگوید گازوئیل کف جاده بریزد و بالافاصله این کار را میکند و ماشین سُر میخورد، نگران میشود و نمیتواند با این کار کنار بیاید و میرود خاک میریزد و جلوی این اتفاق را میگیرد. اما انگار اینجا چارهای نمیبیند! شخصیتهایمان آدمهای معمولیاند؛ زندگی میکنند. اصلاً نمیخواهیم پیمان را تطهیر کنیم. این طوری نبود که چاره دیگری هم نداشته باشد؛ شاید پیمان دیگری بود تلاش میکرد از راه دیگری چهار سال دیگر به آن چیزی که دلش میخواهد برسد.
اگر باعث ناراحتی کسی شده، عذرخواهی میکنم
* یکی از اتفاقات خوب "افرا" استقبال مخاطبان است که در کنار ضعفها و قوتهایش، قلّابش مخاطب را گیر میاندازد.
واقعیت این است واکنشهای منفی نسبت به اتفاقات تلخ چند قسمت اخیر داشتیم اما ناگزیریم و داستان است و اتفاق میافتد. من حتی برای این واکنشهای منفی هم احترام قائلم که میگفتند چرا پیمان مُرد؟ احساس میکنم وقتی کار دیده میشود و مورد توجه است واکنش در مورد آن درست است. من هیچوقت به دنبال این نبودهام به هر قیمت و طریقی کارم دیده شود اما اقتضای قصه این بود تا اینجا ماجرا پیش برود. اگر باعث ناراحتی کسی شده، عذرخواهی میکنم. دلم نمیخواست در این شرایط کرونایی، تلخی بر تلخیها بیفزایم. کامنتهایی هم داشتم که نوشته بودند نمیتوانی کمدی بسازی! حتماً تلویزیون کار کمدی هم برای مردم پخش میکند اما این قصه چنین اقتضایی داشته است.
رفتار مادر افرا مرا یاد مادرم میاندازد
* آیا بازیگری بوده که با او صحبت کرده باشید به خاطر دستمزد، دعوت شما را نپذیرفته باشد؟ "افرا" قرار است چه اتفاقی را برای مخاطب رقم بزند؟
بازیگرانی که کار کردیم و در تماساند دنبال این هستند که کار خوب بکنند و مسئلهشان پول نیست. مثلاً مهدی سلطانی را نمیتوانیم بگوییم پیشنهاد نداشته که آمده و سریال "افرا" را کار کرده است! یا خیلی از بازیگران دیگر. یک سال از عمرم برای "افرا" رفت. حتماً با دغدغه پیش رفتم و هیچوقت دنبال این نبودم کار بدون دردسر بسازم. این سریال حرفهای زیادی برای گفتن دارد و ترجیح میدهم خودش در مقام تصویر و نمایش حرفهایش را با مخاطب بزند. حتماً مسئله محیط زیست و حفظ بنیان خانواده و ارتباط خانواده برایمان از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است.
رفتار مادر خانواده ـ کاراکتری که خانم بابایی بازی میکند ـ یکی از درستترین رفتارهایی است که میتوانیم در مادران خانوادهها ببینیم. ارتباطش با فرزندان و همسرش و نحوه ورود و دخالت به زندگی شخصی فرزندانش و حتی شکل حرف زدن او با لهجه زیبای گیلکی، راستش همه این کاراکتر مرا یاد مادرم میاندازد. تک تک این اتفاقات جزو دغدغههایم بوده و شاید حاج محمود بهتر میتوانست در مواجهه با پسرش و خواستگار دخترش، رفتار کند. از آن طرف شاید مسعود میتوانست نرمتر و کمی بیشتر کنار همسرش باشد و او را بفهمد. شاید مهتاب زمانی که مسعود نیاز داشت برای او وقت بیشتری میگذاشت و کمی او را درک میکرد این اتفاقات نمیافتاد. این شایدها و بایدها، قصه را پیش میبَرد و در نهایت خود بنیان خانواده برای من جذاب است.
انتهای پیام/؛