ایضاحی بر ایضاحِ یک نزاع معرفتی/ رضا غلامی: مرحوم حکیمی ایده مشخصی در باب حکمرانی عادلانه نداشت
حجتالاسلام غلامی معتقد است در نوع نگاه مرحوم حکیمی به حکومت اسلامی، رسیدن به بنبست حتمی است و ثمره آن خواسته یا ناخواسته سکولاریسم است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، استاد محمد حکیمی، نویسنده، فقیه و متفکر اسلامی، پس از 86 سال حیات پربار فکری، سرانجام در 31 مرداد ماه 1400 به رحمت الهی پیوست و در دوم شهریورماه در رواق دارالحجه حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شد. با رحلت این فقیه نامدار، سیلی از پیامهای تسلیت و به تبع آن نقد و نظر درباره میراث فکری و اجتماعی وی به راه افتاد که عمدتاً نیز همدلانه و ستایشآمیز بود با این حال کمنبودند منتقدانی که جنبههای مختلف اندیشگی و زیست عملی ایشان را مورد نقد و گاه حتی طعن و تعریض قرار دادند.
در این میان اما انتشار یک توئیت و دو یادداشت پیاپی انتقادآمیز از حجتالاسلام رضا غلامی، رئیس شورای سیاستگذاری مجمع عالی علوم انسانی اسلامی، بیش از هر مطلب دیگری سر و صدا به راه انداخت و واکنش دوستان و دلبستگان فکری مرحوم علامه را برانگیخت. نکته دیدگاه غلامی در آن دو یادداشت همان بود که پیشتر هم آن را در توئیتش منتشر کرده بود: "حرف زدن از عدالت و حدیث نوشتن و حدیث خواندن در این باب، کمترین کاری است که میتوان برای عدالت انجام داد، مهم این است که از خانه خود بیرون بیاییم و ضمن تعامل با نخبگان، یک ساز و کار عقلانی برای تحقق تعالیم دینی در باب عدالت ارائه کنیم و سپس در اجراء به سهم خود مشارکت داشته باشیم".
با بالا گرفتن دامنه انتقادات به یادداشتهای رضا غلامی و حتی درخواست مناظره و گفتوگوی رودررو با وی که از سوی برخی دوستداران مرحوم علامه مطرح شد، بر آن شدیم تا ضمن گفتوگویی صریح با این پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی، برخی زوایای مغفول آراء وی را در این زمینه روشنتر کنیم تا با تقریرِ دقیقِ محلِ نزاع، زمینه و زوایای بحث برای مخاطبان و علاقهمندان مباحث و مجادلات معرفت-بنیاد درباره اندیشهها و آرای مرحوم حکیمی روشنتر شود؛ خبرگزاری تسنیم این آمادگی را دارد تا پذیرای نظرات گوناگون درباره روش اندیشهورزی مرحوم علامه حکیمی باشد.
ابراهیمی دینانی: مرحوم حکیمی را به عنوان یک اسلامشناس قبول دارم نه فیلسوف
*طرد فلسفه و علوم عقلی در حوزههای علمیه تا پیش از مرحوم امام (ره) و علامه طباطبایی (ره)، سنتی ستبر و رایج بود و حتی همین امروز هم این رهیافت ضدّفلسفی در میان علما و طلاب طرفدارانی دارد؛ نقد شما به مرحوم حکیمی منحصر به شخص ایشان است یا دامنه آن هر فرد و جریان اَخباریگرای دیگر را هم در بر میگیرد؟
بله همانطور که اشاره کردید، جریان اخباریگری تقریبا از قرن 11 به بعد با محوریت مرحوم استرآبادی نمود یافت و مکتب تفکیک یا مکتب معارفی خراسان نیز در تاریخ معاصر با محوریت افرادی چون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، مرحوم حلبی، مرحوم مجتبی قزوینی و در نهایت مرحوم حکیمی شکل گرفت و با قرائتهای گوناگون بسط یافت. دعوای اصلی اخباریها در بدو امر دعوای اصولی و فقهی بود اما دعوای مکتب تفکیک صریحتر دعوای بین سنت و فلسفه است. یعنی فلسفه و عرفانستیزی مشخصه اصلی مکتب تفکیک به شمار میرود.
نقد من در درجه اول به یک طیف است که مرحوم حکیمی احتمالاً به عنوان آخرین حلقه، یکی از رئوس این طیف قرار دارد. البته کانون تفکر تفکیکی حوزه خراسان و به طور خاص مشهد است و خیلی هم این مکتب در گسترش خود موفق نبوده است چراکه امروز تقریبا در همه حوزهها حتی در حاشیه حوزه مشهد کرسی فلسفه و عرفان رونق دارد. یعنی برخلاف خواست اصحاب تفکیک، بعد از پیروزی انقلاب، فلسفه وارد متن در حوزههای علمیه شده است.
*به نظر میرسد انتظارات شما از یک متفکر و اسلامشناس افزون بر جدّ و جهد علمی و تدوین و تنظیم اندیشههایش، مستلزم نوعی سیاستورزی عملی و کنشگری اجتماعی هم باشد که گفتهاید: بنبست اندیشگی حکیمی باب هرگونه کنشگری را بر ایشان بست و برای بسط و تعمیق اندیشههایش "قیام علمی" نکرد؛ آیا با این برداشت موافقید؟
خیر، یک پژوهشگر میتواند فقط به کار پژوهشی خود بپردازد و در امور اجتماعی و سیاسی نیز به انجام تکلیف شرعی خود مانند مردم عادی اکتفا کند، اما اگر یک پژوهشگر خود را در جایگاه مصلح اجتماعی و نماد و تابلو و مجسمه عدالتطلبی معرفی کرد، هم رویکرد پژوهشی او میبایست به سمت عمل متمایل شود، و هم باید به صورت هدفمند صاحب کُنشگری اجتماعی باشد در این صورت خانهنشینی، پرهیز از مداخلات مؤثر و آیه یأس خواندن، یا مصلح اجتماعی بودن و عدالتگرایی و امثالهم بیمعناست. مرحوم شهید مطهری یک اندیشمند کم نظیر و در عین حال یک مصلح اجتماعی بزرگ در عصر ماست اما هیچگاه دست از مجاهدت علمی و کنشگری در سطح هدایت جامعه به سمت مقاصد اسلامی نکشید و در همین راه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
*اساساً چه تقابل و تضادی میان اندیشه امام (ره) و مرحوم حکیمی به چشم میخورد که گفتهاید "طنین صدای خُرد شدن استخوانهای این مکتب (تفکیک) در مواجهه با جریان پرخروش نهضت امام خمینی (ره) که متأثر از سنت فلسفی و عرفانی اصیل بود، همچنان در گوش بسیاری وجود دارد"؛ آن هم در حالی که مرحوم حکیمی دستکم در ذهنیّت بخشی از جامعه به عنوان یکی از دلبستگان و مروّجان نهضت اسلامی و اندیشههای امام (ره) شناخته میشود که کتاب "تفسیر آفتاب: نگرشی به رسالت اسلام و حماسه انسان در رهبری امام خمینی" خودش را در فجر پیروزی انقلاب منتشر کرد؟
اولا، امام علاوه بر اینکه یک فقیه زبده بود، یک فیلسوف و عارف والامقام نیز بود که نهضتش نسبت محتوایی روشنی با رویکرد فلسفی و عرفانیاش داشت. در واقع، معمار انقلاب اسلامی کسی بود که عدهای از اخباریهای متعصب در قم، ظرف آب فرزند او یعنی مرحوم حاج آقا مصطفی را به خاطر اینکه پدرش درس فلسفه میداد نجس میدانستند و آن را آب میکشیدند! ثانیا، امام فقیهی بود که با طرح شجاعانه اصل ولایت فقیه و قراردادن آن در مسیر ولایت رسول الله (ص) یعنی ولایت حداکثری، مهر بطلانی بر تفکراتی در حوزه زد که هرگونه تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت را جایز و حتی بعضا حرام میدانستند. ثالثاً، امام فقه را با ارائه قرائت محکمتری از بحث زمان و مکان در اجتهاد، و همچنین طرح جامعتر بحث فقه حکومی، متحول ساخت و پای عقل را بیش از پیش در میدان فقه باز کرد. رابعاً امام اهل قیام بود نه قعود؛ در حقیقت، حرکت امام در جریان انقلاب نه با انزواطلبی و خانهنشینی سازگار بود و نه با ایدهآل طلبی کور و به دور از واقعگرایی، بنابراین من نمیتوانم نسبت عمیقی به جز علاقه شخصی میان مرحوم حکیمی دهه 60 به بعد با امام خمینی پیدا کنم.
*چه نسبتی میان اندیشه مرحوم حکیمی با "سکولاریسم" برقرار میشود که معتقدید طیفی از علاقهمندان ایشان از تفکرات وی و به ویژه سلوک عملی ایشان، پلی برای خداحافظی با نهضت اصیل امام (ره) و تن دادن به سکولاریسم ساختهاند؟
در نوع نگاه ایشان به حکومت اسلامی رسیدن، به بنبست حتمی است و ثمره آن خواسته یا ناخواسته سکولاریسم است. متاسفانه نه تنها ایشان، بلکه بعضی از روحانیون ما، گاهی حکومت سکولار را به حکومت نسبی و در حال تکامل اسلامی ترجیح میدهند و جالب این است که خودشان هم فاقد هرگونه ایدهای برای شکلگیری حکومت اسلامیای که از آن صحبت میکنند هستند. نشستهاند در خانه و بدون اینکه در اجرای عدالت مشارکتی داشته باشند و غصه جامعه را بخورند، مانند اپوزسیون مشغول بزرگ کردن اشکالات و مخفی کردن محاسن هستند. یک عیب را پیدا میکنند و با تعمیم آن به همه نظام، یک قانون کلی میسازند که مثلا نظام ناعادلانه اداره میشود. حرف زدن و شعار دادن کار سختی نیست، آن چیزی که سخت است، نظریهپردازی و سپس عمل است که به نظر من، عمل از نظریه پردازی هم به مراتب دشوارتر است.
*برخی منتقدان از مرحوم حکیمی به عنوان اندیشمندی متمایل به "انتظار حداکثری" از اسلام شیعی که قائل به برقراری حکومت اسلامی به شرط عدالتگرایی بود، یاد کردهاند اما شما معتقدید ایشان هیچ نظریهای در زمینه عدالت نداشته و حتی در مواردی به "داستانسرایی در حوزه عدالت" پرداخته؛ جمع میان این دو نظر چگونه ممکن است؟
ممکن است در نظر این چنین بوده باشد که میگویند اما چنین شرایطی جز در زمان ظهور منجی عالم بشریت ارواحنا فداه محقق نخواهد شد. متاسفانه بعضی از عدالتگرایان به دلایل گوناگون از جمله عدم درگیری واقعی با متن جامعه و حتی فراتر از این، بیخبری از جامعه، به موضوع عدالت رویکرد انتزاعی محض دارند و درک درستی از ظرائف و پیچیدگیهای اجرای آن خصوصا در عصر غیبت ندارند. وقتی این گونه فکر کردیم، عملاً شکلگیری دولت اسلامی در عصر غیبت خطاست این در حالی است که تحقق عدالت باید گام به گام و توأم با برداشتن تدریجی موانع صورت گیرد. این تصور که اجرای عدالت به صورت دفعی مثلا با الهام از نسخههایی شبیه نسخههای مارکسیستی امکان پذیر است یک تصور خام و غیرواقعی است و به داستانسرایی که قبلاً عرض کردم شباهت دارد. ضمنا بنده همچنان معتقدم مرحوم حکیمی نظریه مدوّنی در باب عدالت نداشت چه رسد به اینکه ایده مشخصی در باب حکمرانی عادلانه داشته باشد. اصولاً امروز خیلی از عدالتگراها اعم از حوزوی و دانشگاهی حرف جدیای در باب عدالت چه در ساحت تئوری و چه در ساحت عمل ندارند و با نظریهها و الگوهای عملی غربی و دقایق آنها هم ناآشنایند که این یک ضعف بزرگ است.
انتهای پیام/