ماجرای تربت امام حسین که در روز عاشورا تغییر رنگ میدهد/ شعرخوانی عاشورایی شاعران در دبیرستان علامه حلی + متن اشعار
محمدعلی مجاهدی، دبیر شعر آیینی کشور درباره تربت اصل امام حسین در موزهای در کربلا صحبت کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مراسم اختتامیه هفدهمین کنگره شب شعر عاشورایی شامگاه جمعه 9 مهرماه در دبیرستان علامه حلی تهران برگزار شد.
در این مراسم که به همت دبیرستان علامه حلی برگزار میشد، شاعرانی نظیر سعید بیابانکی، مرتضی امیری اسفندقه، مهدی امین فروغی، هادی جانفدا، محمود حبیبی کسبی، احمد بابایی، وحید قاسمی، جواد هاشمی (تربت)، زهیر توکلی، نفیسه سادات موسوی، عطیه سادات حجتی و ... حضور داشتند. همچنین مداحان و ذاکران اهل بیت حسن حسینخانی، حاج محمد سراج و جواد حیدری به ذکر مصیبت اهل بیت پرداختند.
در ابتدای این مراسم، عمار موحد دبیر هفدهمین کنگره شب شعر عاشورایی در سخنانی گفت: در این سالها این کنگره توانسته است که جایگاه خودش را در شعر عاشورایی پیدا کند. امسال از آثاری که به دبیرخانه آمده است مشخص است که شاعران طراز یک آیینی کشور به این کنگره اعتماد کرده و اشعار خود را فرستادند. همچنین سطح اشعار به حدی بالا بود که به زعم بنده میتواند راهگشای برخی معضلات در فضای شعر عاشورایی باشد.
وی با ارائه آماری از شرکتکنندگان، سخنان خود را ادامه داد و گفت: امسال حدود 200 شاعر در این کنگره شرکت کردند و بیش از 300 اثر به دبیرخانه جشنواره رسید. بخش ویژهای که از دو سال پیش در این جشنواره راه انداختیم جایزهای است که به یاد استاد غلامرضا سازگار به نام «نخل میثم» به شاعری که تاثیرگذارترین اثر را در یک سال گذشته خلق کرده باشد، اهدا میکنیم. امسال نیز این جایزه به آقای محسن حنیفی رسید که با 3 مقتل تاثیرگذار خود به نامهای «فاطمیه ماثور»، «حسنیه ماثور» و «حسینیه ماثور» نیاز عمده جامعه ذاکرین و شاعران را در خصوص منبع علمی مرثیه فراهم کرد.
در بخش دیگری از این جلسه و پس از شعرخوانی مهدی امینفروغی، زهیر توکلی شعرخوانی کرد.
آینه ورزانت ای خورشید ناپیدای خون
جان به جا ماندند در خوان نخست آزمون
هر یکی دیوانهای در عین عقل و خاکسار
هر یکی فرزانهای در طرز بیمرز جنون
آه سر دادی و آنان ناگهانی همچو آه
پر برآوردند و رفت از سینهی هستی برون
گاه خون فوّارهای میگردد و بیبازگشت
گاه بعضی بغضها درمان ندارد تاکنون
قل قل خون در گلویت نکته را ناگفته گفت
میروم تا میروم انا الیه راجعون
ای وضویت جاودان در خون وضوحت داده خون
عقل ِعشقش کارفرما! عقل ِ عشقش رهنمون!
کاف ِکُن را امر حق کرد ابتدا از کربلا
نون آن دم بود کز قلب تو میجوشید خون
سر جدا از تن ولی بر نیزه آری سرفراز
عرش از زین تا زمین والاست آری سرنگون
باز پیدایت شده، ها! گنج پنهان! قصه چیست؟
کربلا ای جلوهگاه «حا و سین و یا و نون»
جواد هاشمی (تربت) شاعر دیگری بود که در این جلسه شعرخوانی کرد.
هجران تو مپرس که با جان چه میکند
با بوستان، هجوم زمستان چه میکند؟
با من که تاب هجر تو یک دم نداشتم
یک دم ببین که چله هجران چه میکند؟
آن کاروان که سایه تو بود بر سرش
اکنون ببین که بی سر و سامان چه میکند؟
آن چند خیمه سوخت در آتش به سوگ تو
شمعی ببین به شام غریبان چه میکند؟
پوشیده گویمت که نپرسید هیچ کس
ناموس حق به ناقه عریان چه میکند؟
آن ساربان که داشت بر او اهرمن شود
با خاتم شریف سلیمان چه میکند؟
در شام از محله ... بگذار بگذرم
دست یهودیان به مسلمان چه میکند؟
چوب یزید و لعل تو لب باز نمیکنم
کافر مسلم است که به قرآن چه میکند؟
بی دعوتش به کاخ نبردنمان
ولی آن میزبان ببین که به میهمان چه میکند؟
گنجینه تو بود، از آن کسی نگفت
قبر رقیه گوشه ویران چه میکند؟
نفیسه سادات موسوی دیگر شاعری بود که در این جلسه به روی صحنه دعوت شد تا شعرخوانی کند.
رویم کبودِ سیلیست اما غمم همین نیست
بابا بگو به اینها مهماننوازی این نیست
از دختران این شهر من طعنهها شنیدم
گفتند من کنیزم! بابا بگو چنین نیست!
با هر قدم خراشید پای مرا مغیلان
انگار خالی از خار، یکجای این زمین نیست
بابا ببین چه کردند با گوشوارههایم
از روی نی ندیدی؟ روی زمین نگین نیست؟
دیدم وضو گرفتند شمر و سنان ولی آب
قدری به ما ندادند، این رسم مومنین نیست!
اینها امام خود را لبتشنه سر بریدند
بابا مگر امامت جزء اصول دین نیست؟!
من از فراقت امشب آنقدر گریه کردم
آخر تو را ولی نه! بابای من که این نیست...
**
او هم درست مثل برادر نماند و رفت
شهد شهادتی به گلویش چشاند و رفت
طاقت نداشت شاهد ذبح پدر شود
دل از رباب و عمه و خواهر تکاند و رفت
تا مادرش برای غمش نوحهخوان شود
با گریههای آخر خود روضه خواند و رفت
خم بود قامت پدر از داغ لشکرش
داغی بزرگتر به دل او نشاند و رفت
قنداقه بسته بود پرش را، مجال یافت
زد دست و پا و روح خودش را پراند و رفت
تا دید راه مرد شدن بسته میشود
خود را به کاروان شهیدان رساند و رفت
در بخش دیگری از این جلسه پیام تصویری محمدعلی مجاهدی شاعر آیینی برجسته و پیرغلام اهل بیت به نمایش درآمد. او گفت: داستان جالبی را از یکی از دوستان شنیدم که به صدق گفتار او ایمان دارم و بعدا هم دیدم که بقیه دوستان هم تایید میکنند. تعریف میکردند که در کربلا موزهای با نام امام حسین علیه السلام وجود دارد که مقداری از تربت اصل وجود نازنین حسینی در آنجا نگهداری میشود. نکته قالب توجه اینجاست که این تربت در صبح روز عاشورا از ساعت 9 صبح به بعد شروع به تغییر رنگ داده و به هنگام ظهر به رنگ خون درمیآید. این موضوع در معرض شهود است و وقتی آن را شنیدم واقعا حسرت خوردم که چرا از این موضوع آگاه نبودم تا زمانی که به آنجا تشرف پیدا کردم از این موزه بازدید کنم.
وی ادامه داد: سؤالی که وجود دارد این است که تربت امام حسین را از کجا باید تهیه کرد؟ طبیعتا هر چه قدر نزدیکتر به مرقد نورانی حضرت باشد، بهتر است اما تا 4 فرسخ نزدیک به مضجع که آن را حائل حسینی میدانند میتوان با وضو و با دو انگشت با احترام تربت حسینی را برداشت. در کتب ادعیه آمده است که هنگام تناول کردن این تربت بهتر است که آن را با مقداری آب ترکیب کرد و ذکر خوانده شود. تربت امام حسین (ع) برای شفا واقعا معجزه میکند. نشان اینکه تربت اصل است یا خیر، عطر خاصی است که تربت حسینی دارد که در هیچ تربت دیگری این عطر و بو به مشام نمیرسد.
مجاهدی در این جلسه شعرخوانی نیز کرد.
این شعرهای سرخ به دفتر یکی یکی
آتش طبیعتاند و سمندر یکی یکی
با رنگ وبوی خوی خلیلانه بارها
گل کردهاند در دل آذر یکی یکی
گلبرگ لاله نیست که دل پارههای ماست
در برکههای اشک شناور یکی یکی
عمریست سر سپرده عشقیم و مینهیم
بر شانهی ضریح شما سر یکی یکی
تا صحن چشمهای شما پر کشیدهایم
در هر سحر شبیه کبوتر یکی یکی
حالا که پر شده ست حسینیههای عرش
از بوی سیب و یاس معطر یکی یکی...
حس میکنم به فیض اجابت رسیدهاند
"أمن یجیب" این همه مضطر یکی یکی
مرتضی امیری اسفندقه شاعر نام آشنای کشور سرودهای را به حضرت حر تقدیم کرد.
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
به دست و پای تو بار چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حر حری تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
سعید بیابانکی با دو غزل در این جلسه شعرخوانی کرد.
او قبل از شعر خود گفت: غزل دومم تقدیم به حضرت زینب سلام الله علیها است. من سالها پیش و پیش از آنکه تروریستها در دمشق ظهور پیدا کنند، به آنجا مشرف شدم و این غزل محصول همان سفر است. این غزل استقبال یکی از غزلهای استاد مجاهدی با این طلیعه است که «کیست این مردی که رودروی دنیا ایستاده.»
پیاده میروی ای عطر گل چمن به چمن
تو را شنیدهام از این و آن دهن به دهن
نسیم روضه خونین دلان پراکنده است
شمیم نافه زلف تو را ختن به ختن...
تو رفتهای و دمادم صدای ناسازی
به گوش میرسد از بادها زغن به زغن
به جستوجوی تو میگردم ای صدای زلال
اگر قدم به قدم میروم دمن به دمن
مپرس رو به کجا این چنین شتابانم
که زخم خوردهام از کارها گون به گون
به جز خیال تو از خاک من نمیروید
اگر که گور به گورم کنید کفن به کفن
نسیم زلف چه پیچید در نفسهایت
که میرود نفس روشنات قرن به قرن
بگوی کجای جهانی عقیق سرخ، کجا؟
به جستوجوی تو خون خوردهام یمن به یمن
**
کیست این زن اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
کیست این زن اینکه با تیغ زبان آتشینش
رو به روی صاحبان سبحه و زر ایستاده
گر چه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده
مثل کوهی باز هم الله اکبر ایستاده
گاه بالای سر سرهای بی تن گریه کرده
گاه بالای سر تنهای بیسر ایستاده
در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند
آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده
کیست این زن زینب کبراست یا زهرای ثانی
اینکه در این مسجد بیبام و بی در ایستاده
زن مگو بنت الجلال اخت الوقاری آسمانی
مثل کوهِ محکمی پشت برادر ایستاده
با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه
راست قامت عین عباس دلاور ایستاده
خم به ابرویش نیامد از ملامتهای دشمن
بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده
کیست این زن اینکه چون سروی میان آتش و دود
با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده
شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور
زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده
زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم
آری آری یک سر و گردن فراتر ایستاده
پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا
بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده
سیدمحمد حسینی سرودهای را در این جلسه خواند.
غم تو مال خودم بود غم فروش نبودم
علمکشات بودم، علم فروش نبودم
غریق هرچه که دیدم به ساحل تو رساندم
کنار کشتیات اما علم فروش نبودم
همیشه باور من بوده هرچه را که سرودم
خوشا هر آنچه که بودم قلم فروش نبودم
قسم به نام تو طریق عزت من نیست
به ریگهای عراقت، قسم فروش نبودم
به آه گریهکنان تو اشکریز تو بودم
به جان سینهزنان تو دمفروش نبودم
کم است هرچه برای تو گریه کردم
اگرچه محرم تو گواه است، کم فروش نبودم
وحید قاسمی در این مراسم شعرخوانی کرد.
به فتوای جنون طاقت بیاری این اطاعت را
بخوان مهر نماز عاشقان سنگ ملامت را
شب جمعه دعا با چشم غرق اشک میفهمد
کنار کعبهای شش گوشه معنای اجابت را
چنان مانده است در زیر زبان شیرینی نامش
که در سیب بهشتی هم نیابی این حلاوت را
به گرمی دشمنش را نیز در آغوش میگیرد
نمیخواهد ببیند در نگاه حر خجالت را
سجودش گوشه گودال باعث شد که بگذارد
خدا در تربت اعلیاو شان عبادت را
نگویی روضهخوان از کاه دارد کوه میسازد
بگو این داغ سنگین کاه سازد کوهطاقت را
محمد سراج پیرغلام و ذاکر اهل بیت در این جلسه صحبت کرد. او در بخشی از سخنان خود گفت: ما شیعه هستیم اما در انتهای صلواتهایمان عبارت «و عجل فرجهم» کمتر دیده میشود. نقل شده است شبی که پیامبر به معراج رفتند، خداوند فرشتهای را به او معرفی کرد که مسئول باران بود. پروردگار خطاب به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که این فرشته تعداد قطرات باران را از روز ازل میداند. پیامبر در معراج آن فرشته را دید و به او گفت که باید حافظه خوبی داشته باشی! آن فرشته گفت من تعداد قطرات باران را که در کوه، دشت، صحرا و ... ریخته شده است را میدانم، اما فقط یک چیز است که حسابش از دستم خارج است و آن هم این است که جمعی از محبان شما دور هم جمع باشند و صلوت بفرستند.
جایزه «نخل میثم» هفدهمین دوره کنگره شب شعر عاشورایی به حجت الاسلام محمد حنیفی رسید. او 3 کتاب با عناوین «فاطمیه ماثور»، «حسنیه ماثور» و «حسینیه ماثور» را به رشته تحریر درآورده است.
در پایان این مراسم از برگزیدگان هفدهمین کنگره شب شعر عاشورایی تقدیر شد.
انتهای پیام/