شعرخوانی عاشقانه "حامد عسگری" و "فاضل نظری"/ حافظ به ما یاد داد چگونه با ادب شوخی کنیم! + گزارش تصویری
شب شعر عاشقانه «موسم گل» با حضور حامد عسگری، فاضل نظری و جمعی از شاعران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با روز بزرگداشت حافظ، شب شعر عاشقانه «موسم گل» در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
در این مراسم شاعرانی نظیر غلامعلی حدادعادل، ناصر فیض، حامد عسگری، فاضل نظری و نغمه مستشار نظامی حضور داشتند. همچنین رسول نجفیان حافظخوانی کرد.
نغمه مستشار نظامی اولین شاعری بود که در این جلسه شعرخوانی کرد. او یکی از غزلهای خود را به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کرد.
گفتم: چه برای تو بهجامانده از این عشق؟
فرمود: همین عشق، همین عشق، همین عشق
در باغ خدا گمشده بودیم و خدا خواست
ما را به نگاهی بکشاند به زمین عشق
تردید در آیینه صاحبنظران نیست
وقتی که رساندهست جهان را به یقین عشق
عشق است نخستین گل روییده در این دشت
در راه شهیدان چمن مذهب و دین عشق
بر هر ورقی نقش تو افتاد غزل شد
در هر غزلی قافیۀ قافنشین عشق
تا دوست مرا ساده و دلداده ببیند
دل را به همین حال غریبانه ببین عشق
ای چشم غزلپرور آهو، نگران باش
با دلهره بودهست هرآیینه قرین عشق
دلگرمیِ پایان همه دلهرههایی
ای خوبترین، خوبترین، خوبترین: عشق!
**
نقل است درین باب نکاتی متبرک
ابیات ملمع، کلماتی متبرک
جسم است درین راه کم از دانه ارزن
جان است درین راه زکاتی متبرک
یک جرعه از آن چای بنوشان عطشم را
ماییم نمک گیر نباتی متبرک
انوار خدا ،جلوه پیغمبر خاتم
مینای دل و پرتو ذاتی متبرک
نامی است مبارک به لب پاک ملایک
نامی است چونان باب نجاتی متبرک
نامی ست که بر کشتی نوح است منقش
روح القدس و آب حیاتی متبرک
ای حسن ختام غزل عشق، محمد(ص)
این شعر شده با صلواتی متبرک
تازه فهمیدهایم حافظ شعر طنز دارد!
ناصر فیض شاعر برجسته کشور دیگر مهمان این جلسه بود. او درباره شعر حافظ صحبت کرد: چند دهه کوتاهی است که حافظ به عنوان شاعر طنزپرداز شناخته شده است و فهمیدهایم او شعر طنز هم دارد. تا پیش از آن از او به عنوان شاعری یاد میشد که اشعار عرفانی دارد.
وی با اشاره به نکتهای مهم در اشعار طنز حافظ گفت: نکته مهمی که در اشعار حافظ وجود دارد این است که او در مفاهیم شعری منافق یا ریاکار را زیر سؤال نمیبرد، بلکه اصل موضوع یعنی ریاکاری و نفاق را زیر سؤال میبرد. این موضوع به این دلیل است که اگر بخواهد سراغ منافق یا ریاکار برود باید یقه خیلیها را بگیرد اما وقتی سراغ نفاق میرود، شعرش در همه دورانها کاربرد دارد. همین موضوع باعث شده است که ما بعد از 7-8 قرن حافظ بخواهیم و از حرفهای او درس بگیریم.
حافظ به ما یاد داد چگونه با رعایت ادب شوخی کنیم!
همانطور که میدانید حافظ در دوران امیرمبارزالدین زندگی میکرده که شرایط بسیار سختی حاکم بوده است، اما او در کنار مردم میایستد و دغدغههای مردم را روایت میکند. برای مثال وقتی میبینید که دروغ خریدار دارد، به نکوهش دروغگویی پرداخته و در این کار از همه شگردهای زبانی استفاده میکند.
نکته جالبی که در شعر حافظ وجود دارد این است که او به ما یاد میدهد که چگونه با ادب حرف بزنیم و در عین حال شوخی کنیم. این موضوع درس بزرگی برای ماست. در حقیقت در عین اینکه کلامش پاک است، شوخی هم میکند. اگر همین قدر از حافظ بیاموزیم که در طنز گفتن سلامت در بیان داشته باشیم، آثار طنز بهتری خواهیم ساخت.
غلامعلی حدادعادل، رئیس بنیاد سعدی در این جلسه شعرخوانی کرد و غزل «از چراغی دور دست» را خواند.
کورسویی هست با من از چراغی دور دست
پیش پایم کوره راهی سوی باغی بوده است
در سرم شوری، هوایی، همتی، اندیشهای
در دلم زخمی نشان درد و داغی دوردست
تا نوای بلبلی در باغ میآید به گوش
گو برآید یا نیاید بانگ زاغی دوردست
گر اجاقی شعلهای بر من نمیبخشد، چه غم
آتشی در سینه دارم از چراغی دور دست
میروم امیدوارم عاقبت پیدا کنم
ساحلی، آرامشی، امنی، فراغی دوردست
گم نخواهم کرد راه خانه معشوق را
کوچهای، کویی، خیابانی، سراغی دوردست
حامد عسگری شاعر برجسته کشور دیگر هنرمندی بود که در این شب شعر، غزل و ترانه عاشقانه خواند.
برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست
تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست
تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما
مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست
هنوز گُردهی سهراب، سرخ مثل عقیق
هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست
هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و
هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست
دو مصرعاند دو ابرو شکسته نستعلیق
میانِ هر غزلی بیتِ شاهکار یکیست
هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم
دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست
به دستِ آنکه نوازش شدیم، تیغ افتاد
دلیل خون جگریِ من و انار یکیست!
به دشنه کاریِ قلبم برس ادامه بده
خدای هر دوی ما انتهای کار، یکیست
**
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُکر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو، زخم و نمک، خون ِجگر بسیار است
هر کجا مینگرم مجلس سهرابکُشی است
آه از این خاک، بر آن نعش پسر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه کنم
چه کنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
**
گفتی یه مدت دور باشیم عشق
با دوریه که بیکران میشه
گفتم نمیشه گفتی: جون من ...
من میدونستم داستان میشه
ویزات که اومد ساکتو بستی
گفتی واسه آیندهمون میری
با هم بلیتاتو گرفتیم و
بعدش همش غر میزدی: گیری
یه مدتی رفتی دلت یخ زد
ایمیل دادی که: فراموش کن
شبپرسههامو که تو جریانی
حالا از این به بعدشو گوش کن:
اول بلایی که سرم اومد
بیتای خوب و روشنم گم شد
عطر نجیب و سادهی موهات
از یقهی پیراهنم گم شد
تو آخرین مهمونی که بودیم
با تکتک اون خندهها سوختم
چیزی نبود من رو نگه داره
وقتی کتابخونهم رو میفروختم
ایمیلتو میخوندم و بغضو
تو بیکسیهام خاک میکردم
خیلی چیزا روی زبونم بود
هی مینوشتم پاک میکردم
حتما زبانت خوب شده دیگه
به دوستات از کشورت میگی
از مزهی سالاد شیرازی
رو تیکههای سرخ تهدیگی
تو توی یه کافه با دوستاتی
نسکافهتو با خنده مینوشی
من گوشه بم توی نخلستون
غرقم تو مرداب فراموشی
آیندهمون هروقت روشن شد
برگرد من رو صحبتام هستم
من آخرین پل رَم خراب کردم
امشب دیگه ایمیلمم بستم
فاضل نظری آخرین شاعری بود که در این جلسه شعرخوانی کرد.
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
**
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمیکند، چه کسی عاشقت شده است
چیزی ز ماه بودن تو کم نمیشود
گیرم که برکهای، نفسی عاشقت شده است
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
پر میکشی و وای به حال پرندهای
کز پشت میلهی قفسی عاشقت شده است
آیینهای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شده است
انتهای پیام/