نگاهی به "قهرمان" | پرواز با بالهای زخمی
قهرمان فرهادی برای ما مانند یک حکایت عبرتآموز از انتخابها و سرنوشتی است که برای خود رقم میزنیم. گاهی دیگران از ما قهرمان میسازند اما مهم آن است که خود قهرمانی باشیم که از درون زاییده شده است.
خبرگزاری تسنیم-حمید صنیعی منش: فیلم تازه فرهادی از عناصر روایی و شیوه اجرای قدیمی خود متأثر است اما پیام، حس و نگاه متفاوتی نسبت به فیلمهای او دارد و این بهخاطر زاویه نگاه دیگر او به جامعه، ساختار، انسانها و اما هستی است. داستان فیلم داستان فراز و نشیب و صعود و نزول یک انسان است که وقتی در اوج است و وقتی در فرود اما در پایان این رستگاری است که نورش را از میان تاریکیها میتاباند.
فرهادی در فیلمهای قبلیاش نیز ناظر بر جامعه و مسائل اجتماعی فیلم میساخت و مشکلات و مسائل مرتفع بر آن را دستمایهای برای داستانهای خود میکرد، این بار داستانی عاطفی و اخلاقیتر و البته احساسیتر را در نظر گرفته است که مخاطب فیلم بیشتر با شخصیت رحیم تحلیل فکر و رفتار او درگیر میشود تا اینکه مانند جدایی نادر از سیمین یا فروشنده شخصیتها و داستانهای فیلم را با خوانشهای اجتماعی تحلیل کند. قهرمان اخلاقیتر از فیلمهای دیگر فرهادی است.
همین باعث شده که اگر فیلمهای قبلی او بیشتر بار فکری درباره رفتار و نتایج کارهای آدمهای یک شهر و ارتباط آن با زمینههای اجتماعی پیدایش آن داشته باشد و به تعبیری او از این طریق معایب و اشکالات جامعه را نشان دهد، قهرمان بیشتر شبیه یک قصه و یا حکایت سنتی و قدیمی است که مخاطب را نسبت به انتخابها، غفلتها و ندانمکاریها برحذر میکند و مانند حکایتی عبرتآموز به ما درباره پیامدهای انتخابمان اندرز میدهد. از همین رو فضای قهرمان ملودرامی با پیامی با وسعت بیشتری در مقبولیت و رساتر و با کارکرد بهتری برای زندگی نسبت به فیلمهایی مانند جدایی نادر از سیمین و فروشنده است.
این فرم و ماحصل کار نتیجه چیدمان عناصر فیلم از شکل روایت گرفته تا بازی و انتخاب موسیقی و دیالوگها و شکل فیلمبرداری و... بازمیگردد. چیدمانی که حتی با دیدن کمتر از نصف فیلم آن هم با شناختی که از سینمای این کارگردان داریم، رد پای او به صورت واضح مشخص است: کارگردان پر آوازه این بار تصمیم داشته تا فیلمی بسازد که ضمن آنکه اشارهای به معضلات تازه و خاصی در جامعه مانند قضاوتهای نادرست در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دارد، نگاهی بینشی و عمیقتر نسبت به انتخابها و تصمیمات و مسیرهای یک آدم در شرایط خاص دارد. تصمیمهایی که از رحیم یک شخصیت دیگر میسازد که در پایان فیلم فهمیده میشود.
رحیم ساده دل و مهربان حالا با حس اینکه اشتباهش یعنی نزول چه بر سرش آورده و او را از شرایط مناسب زندگی دور کرده است این بار با پیدا شدن سکهها راه دیگری را انتخاب میکند. او زمانی با همین شخصیت نزول گرفته و این نزول طبیعتاً محصول شرایط سخت اقتصادی نیز بوده است اما فیلم قصد برجسته کردن شرایط و زمینههای جامعه برای گرفتن این نزول را ندارد اگرچه آن را محو نمیکند اما آنچه که در قهرمان مهم است انتخابهای رحیم بر اساس مسیری است که در پایان درنظر گرفته است.
تجربه واقعی و بیرونی ما نشان میدهد که آدمهای زیادی هستند که برای حل مشکلات خود و یا تسریع در رسیدن به یک نقطه مطلوب از راههای میانبر و به ظاهر ساده اما خطرناکی مانند نزول و یا وامهای با بهره سنگین رفتهاند و نتایج اسفناکی برای آنان رقم خورده است. البته اینکه شرایط در این موضوع سهیم است شکی نیست اما دوربین و داستان فرهادی همانطور که گفته شده بیشتر از آنکه نگاه جامعهشناختی بخواهد بگیرد روانشناسانه و اخلاقی-حِکَمی است. دوربین و خط قصه بهجای آنکه مدام میان بزهکاران و مدیران دولتی و موارد بسیار مطرحی در ایجاد مشکلات اقتصادی مانند تحریم و برجام برود تا جنبههای اجتماعی و سیاسی را پررنگ کند، سراغ تحلیل کار رحیم به عنوان شخص اول میرود و رفتار و کنش و واکنش او را در مقابل افرادی که در ساختار کلی جامعه هستند و از فرمانداری گرفته تا درون فضای مجازی و زندان، نشان میدهد. بهنظر میرسد که فرهادی قصد تحمیل زمینههای اجتماعی مانند مشکلات اقتصادی برای ایجاد مشکلات را ندارد زیرا در پیش فرض مخاطب روشن است که این زمینهها عامل اولیه مشکلات رحیماند. این زمینهها وجود دارد و باید اصلاح شود اما حالا این رحیم است که با انتخابهایش اهمیت دارد و باید به او و رفتارش توجه کرد. بنابراین سمت و سوی قهرمان به تحلیل لایههای زیرین شخص اول پرداخته است.
رحیم یک قدم مومن است و یک قدم کافر. فریبهایی که رحیم به خود میدهد پایان ندارد. او بعد از ماجرای سکه و تصمیم برای بازگرداندن آن، در مراسم گلریزان فرزندش را روی سن میآورد. بنظر نمیرسد که او این کار را برای این کرده است که فرزندش با گریه بخواهد دلها را بسوزاند اما این همراهی به نفعش تمام میشود اگرچه که بهرام باجناق طلبکارش همین را سوژه میکند و رحیم را تحقیر کرده و درگیری میان آنان رخ میدهد. (شاید رحیم این کار را عمداً کرده باشد؛ معلوم نیست. اصولاً این تردید افکنیها کار فرهادی در فیلمنامههایش است تا فهمیدن درست و حقیقی کمی مشکل شود و به جذابیت بیشتر فیلم کمک کند)
رحیم با مواجهه با موضوع مشکل استخدامش پیشنهاد فریبکاری را بیدرنگ از راننده تاکسی قبول میکند و دسته جمعی برای صحنهسازی میروند. بعد از آنکه این تاکتیک خطرناک که آبروی او را در خطر میاندازد کارگر نمیافتد کم کم نتیجه پنهانکاریها و رندیهای او رو میشود و آبروریزی پیش میآید. این روند زیگزاگی تا حدی و در نهایت تا موضوع برگرداندن سکهها منطقی است. او چندان هم مقهور جامعه و شرایط نیست، چهرهای مانند رحیم تا زمانی که هنوز به عنوان قهرمان شهر شناخته شده است شرایط خوبی برای بهتر کردن اوضاع خود دارد اما گویا تنها راهش کار در فرمانداری است! مقهوریت رحیم در این مقطع بشدت تصنعی میشود زیرا امکان کار برای چنین شخصیت مردمی چندان سخت دیگر نیست. نگاهی کنیم به چهرههایی مانند رحیم در دنیای خودمان. راننده تاکسی اینترنتی که چندسال پیش بخاطر تذکری یکباره مانند رحیم در رسانهها مطرح شد یا کارگری که مانند او با پیدا کردن اموالی و بازگرداندنش به صاحبش مشهور شد، توسط خیرین و افرادی که کار در دست و بال دارند با سیل پیشنهاد مواجه میشوند. اینجا است که رحیم گویا تنها یک راه دارد و نه بیشتر. چرا؟ برای آنکه او و مشکلاتش سوژه خوبی برای مخابره کردن افراد معیوب و تنگنظر در ساختار هستند. اما این دست افراد در دست بالای ساختار نیستند بلکه کوتولههایی در لایههایی پاییناند که البته چنین اثراتی نیز دارند. برای همین فیلم جنبه سیاسی و تعریضی به سمت و جای خاصی پیدا نمیکند اگرچه که قطعاً بهتر این بود که رحیم با انتخابهای دیگری نیز روبرو باشد تا از ضربه تصنعی و مهندسی شدن مصون بماند.
رحیم، قهرمان دیروز که در روند قهرمانیاش به گونهای عمل کرده که هم در آن نقش داشته باشد و هم خیر، کم کم تبدیل به ضدقهرمان شده و از جایگاه قبلیاش نزول کرده است. او با نیمی خلوص و نیمی زیرکی کاری کرده که وجهه خالصانهاش حالا زیر سؤال برود. قهرمان رند فیلم که چوب رندی خود را خورده است، این بار بر سر یک دوراهی جدید قرار دارد. حالا آبرویش رفته اما پول خیریه بر سر جایش است اما یک متقاضی جدید پیدا شده که شرایط بدتری دارد و پای زندگی و مرگ در میان است. او این بار دیگر نه به فکر پول و آزادی است و نه ساختن چهره جدید قهرمان از خود که امکان دوبارهاش نیست، فقط میخواهد رستگار شود. موضوع بیان این ماجرا به رسانهها نیز برای گفتن حقیقت و اصلاح تصویری است که حالا در ذهن مردم شهر وجود دارد که حق اوست نه ساختن قهرمان دوباره که نشانی از طمع و ریاکاری باشد؛ فقط برای برگرداندن آبرو است.
از اینجا به بعد است که انتخابهای رحیم مخاطب فیلم را بشدت درگیر خود میکند. او چه خواهد کرد و چه مسیری را برای خود انتخاب میکند؟ انتخاب نهایی او جنبه اندرزگونه دارد، او از خودش میگذرد تا پدر یک خانواده زنده بماند. جنبه غیرمنتظرهای از فیلم تازه فرهادی که با فیلمهای قبلیاش فرق دارد و اگر همین موضوع برای به هم ریختن فرم او در فیلمهایش کافی باشد گزافه نیست. درست است که روند و سبک فیلمنامه و کارگردانی او تا قبل از این کاملاً یکسان است اما نتیجهگیری و کار او نشان میدهد که داستان چیز دیگری است.
بد نیست در اینجا اشارهای کنیم به سریال مرد هزار چهره. داستان مردی بنام مسعود شصتچی که از روی سادگی و بیزبانی در شرایط ناخواستهای قرار میگیرد که فضا برای رشد و پیشرفت او مهیا میشود. او که بدش نمیآید تا رشد کند خود را در این نقشها جا میزند غافل از اینکه آخر سر چرخه جامعه و زندگی هرکس را سر جای خود قرار میدهد. رحیم نیز خصوصاً با صحنهسازی فرمانداری وارد مهلکهای میشود که تازه باید گفت شانس آورده که سرکارش دوباره با قانون نمیافتد و پروندهاش سنگینتر شود. اما مهم این است مسعود و رحیمها که نمادی از مهجورهای جامعهاند چگونه یکباره از فرش به عرش میروند و از عرش به فرش باز میگردند. قهرمانی که فرهادی روایت میکند قهرمانی نیست که سکهها را پیدا کرده و بعد هم با نقشه برای برجستهکردن خود آنان را به دست صاحبش بازمیگرداند بلکه قهرمان واقعی فیلم کسی است که حالا با فهمیدن اشتباهاتش بیتعلقی از همه چیز را دوست دارد؛ پول را به ذی حق دیگری میدهد و حتی حاضر نیست ویدیوی فرزندش که توان صحبت ندارد و احتمال میدهد که مردم بگویند بار دیگر از او برای بزرگ کردن خود ساخته را، طاهری بگیرد و پخش کند. البته او دیگر میداند که مسئولین زندان نیز از ماجرای او دچار مشکلاتی شدهاند و میخواهند با این ویدیو فضا را برای خودشان نیز تا حدی تلطیف کنند. اما در هر حال او دیگر دوست ندارد در رسانهها مطرح شود و ترجیح میدهد بیشتر از آنکه در نزد مردم قهرمان باشد نزد خانواده و قبل از همه پیش وجدانش قهرمان باشد.
این فیلم فرهادی است با تمام کم و کاستیها و فراز و نشیبهایش؛ او امید ما را برای آنکه همه چیز به خیر و خوشی تمام شود را میگیرد اما دلخوشی ما او میشود که راه درست و نجات را در صداقت و حقیقت میگوید. فیلم همانطور که گفته شد مانند یک حکایتی است اما مخلوطی از طنز و غم. کاراکتری مانند "سر گاوین" داستان شوالیه سبز که که دقیقاً مانند رحیم میخواهد سری میان سرها داشته باشد اما زیرکی کار دست قهرمان جوان میدهد اما انتخاب صادقانه در نهایت عامل سعادت او میشود.
نمای پایانی فیلم که با تمام پایانهای فیلمهای فرهادی فرق دارد، پایان بستهای است که از درون خود داستانهای تازهای را باز میکند. مردی از زندان بیرون میرود. شیرینی را به رحیم میدهد تا به داخل ببرد تا دهان همه از آن شیرین شود. ما دلمان میسوزد که ایکاش رحیم این شیرینی را میداد اما او لبخند بر لب دارد زیرا درونش از حس آزادی درونی و صداقت شیرین است. بیرون روشن است و داخل زندان تاریک اما او نیز به زودی به این روشنایی درخواهد آمد. همه چیز بشدت آرام است و این آرامش با تمام تلخیهایی که داشته و دارد یکی از بهترین و آرامترین پایانهای فیلمهای سراسر تاریخ سینمای ایران است.
رحیم حالا یک قهرمان است که در سطح پرواز آزادانه میکند. او در اوج نیست اما زیر دست و پا هم نیفتاده بلکه آزادانه در بالای ساحل بال گشوده است. او در نهایت به عرش بازمیگردد اما زخمی و دلشکسته هم از قضاوتهای نابهنگام و هم از زیرکیهای خود.
انتهای پیام/