چرا باید به سمت ادغام و منعطف کردن رشتههای دانشگاهی حرکت کرد؟
برخی از سیاستگذاران علمی ما از سویی دچار خطای تشدید تعهد در تصمیمگیری شدهاند و از سوی دیگر منافع بخشی را بر منافع استراتژیک و سیستمی ترجیح دادهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نادر سیدکلالی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در یادداشتی که در اختیار تسنیم قرار داده است، با طرح این پرسش که "چرا باید به سمت ترکیب، ادغام و منعطف کردن رشتههای دانشگاهی حرکت کرد؟"؛ بر ضرورت بازطراحی نقشه راه علمی کشور و تجدیدنظر در سیاستگذاریهای کلان نظام دانایی در کشور تأکید کرده است که متن کامل آن را در زیر میخوانیم:
طی دو دهه اخیر تعداد رشتههای دانشگاهی به طرز بیسابقهای افزایش پیدا کرده است. از دلایل آن که بگذریم، نتیجه این شده که تعداد زیادی از فارغ التحصیلان دانشگاهی فاقد قابلیتهای لازم برای ورود به بازار کارند. راه حل وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سایر نهادهای سیاستگذار علم در ایران این بوده که تجاریسازی و کاربردیسازی علوم را در دانشگاهها تشویق کنند و نهادهای جدیدی برای تقویت ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه ایجاد کنند.
نویسنده یادداشت حاضر قصد نفی ضرورتهای کارآفرین شدن دانشگاهها و افزوده شدن ماموریتهای جدید به ماموریتهای پیشین آنها را ندارد که هر چیز به جای خویش نیکوست، اما نمیتواند از این واقعیت هم چشمپوشی کند که برخی از سیاستگذاران علمی در کشور ما از سویی دچار خطای تشدید تعهد در تصمیمگیری شدهاند و از سوی دیگر منافع بخشی را بر منافع استراتژیک و سیستمی ترجیح دادهاند؛ به این معنا که چون در مسیر فعلی هزینههایی شده است که از قضا فزاینده هم هستند، رها کردن مسیر هم برای خود آنها و هم برای افرادی که ناخواسته به میانه این مسیر پرتاب شدهاند روز به روز دشوارتر میشود؛ به علاوه، توجه همزمان به همه ذینفعان را از یاد بردهاند و منفعت یک یا چند ذینفع محدود را اولی فرض کردهاند. درحالیکه علم امروز به ما میگوید که باید از خیر هزینههای ریخته گذشت و راه را از نو ساخت.
مثلا رشتههای دانشکدههای مدیریت کشور در مقطع کارشناسی شامل مدیریت بازرگانی، مدیریت صنعتی، مدیریت دولتی، مدیریت مالی، مدیریت کسب وکارهای کوچک و حسابداری است. در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی هم تعداد رشتهها و گرایشها آن قدر زیاد است که شمارش آنها نیازمند حافظهای قوی است. تعداد به شدت بالای فارغ التحصیلان در تک تک این رشتهها و گرایشها هم که ورای نیازهای اقتصاد دیروز و امروز و فردای ایران است. آیا کشور ما واقعا به این همه دانش آموخته مدیریت آن هم با چنین حوزههای تخصصی محدودی نیاز دارد؟
راه حل چیست؟ از دیدگاه من، بازگشت به گذشته و آغاز مسیری نو همراه با صرفنظر کردن از هزینههای ریخته.
مثلا امروزه در مقطع کارشناسی بسیاری از دانشکدههای مدیریت کشورهای توسعه یافته و نیافته، صرفا رشته واحدی تحت عنوان مدیریت یا کسب وکار (یا مدیریت کسب وکار) وجود دارد و مدیریت به شاخههای بازرگانی و صنعتی و غیره تقسیم نشده است.
برخی از دانشگاههای مترقی دیگر دنیا نیز با ترکیب دو یا چند رشته، رشتههایی با عناوینی مانند کارشناسی مدیریت و حسابداری، کارشناسی مدیریت و امور مالی و کارشناسی حسابداری و امور مالی ارائه میکنند و خبری از رشتههای تک ساحتی و تکه تکه شده نیست.
این نگاه به تحصیلات دانشگاهی (به خصوص در مقطع کارشناسی و حتی کارشناسی ارشد) به دانشجویان اجازه خواهد داد تا ضمن اینکه در دوران تحصیل فرصت جدیدی برای از نو یافتن علاقه تحصیلی و کاری آتی خود پیدا کنند، چند تخصصی شوند و گزینههای شغلی بیشتری پیش روی خود ببینند.
در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی هم اگرچه تخصصی شدن ضروری است، میزان آن باید کنترل شده باشد. متاسفانه طی سالیان اخیر زمینهها و علایق پژوهشی اساتید در بسیاری از دانشکدهها به رشتههای تحصیلی دانشجویان تبدیل شدهاند.
بنابراین اکنون ادغام رشتهها و طراحی رشتههای منعطف یا ترکیبی بیش از هر زمان دیگری ضرورت یافته است. اگر چنین سیاستی با کاهش شمار دانشجویان هم همراه شود، به تدریج شاهد ورود دانشآموختگانی به بازار کار خواهیم بود که هم تعدادشان با نیازهای بازار کار تناسب دارد و هم ظرفیت حرفهای شدن دارند.
به این ترتیب ارزش خدمات آنها افزایش خواهد یافت و قدر و ارجی متناسب با سالهای رفته عمر خود خواهند دید؛ تحقیر نخواهند شد و تحقیر نخواهند کرد چرا که دانشآموختگانی پرتوان، دانشور و مورد اقبال از اعتماد به نفس برخوردار خواهند بود و احساس سرافکندگی نخواهند کرد.
برای رها کردن بیراهه و از راه رفتن هنوز دیر نشده، هرچند فرصتها در گذرند و وقتها تنگ و چشمها همچنان فروبسته.
انتهای پیام/