پدرانه‌های یک شهید فاطمیون: دخترانم در پناه حضرت زینب(س) هستند

پدرانه‌های یک شهید فاطمیون: دخترانم در پناه حضرت زینب(س) هستند

پدر شهید غلامرضا جعفری می‌گوید: وقتی می‌خواستم مانع رفتنش بشوم گفت: بابا ما با بی بی حضرت زینب(س) عهد کرده‌ایم. دختران من در پناه حضرت زینب(س) هستند.

به گزارش خبرنگار شهید غلامرضا جعفری فرزند شیرعلی متولد سال 1361 بود. او یکی از رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون بود که 16 خرداد 1395 در دفاع از حرم اهل بیت(ع) در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید. در زمان شهادت 34 ساله و ساکن ورامین بود. از او سه دختر به یادگار مانده است. این شهید که 5 سال پیش در منطقه خانطومان به شهادت رسیده‌ است، در جریان عملیات تفحص پیکر مطهر شهدای سوریه پیدا شده و هویتش از طریق آزمایش DNA  شناسایی شد. پیکر این شهید افغانستانی 12 آذرماه در پیشوا تشییع و خاکسپاری شد.

شیرعلی جعفری پدر شهید فاطمیون، غلامرضا جعفری در گفت‌وگو با تسنیم از فرزندش چنین روایت می‌کند: خانواده ما از سال 1354 در ایران زندگی می‌کنند. من هشت فرزند دارم. سه پسر و پنج دختر که همه در ایران به دنیا آمده‌اند. غلامرضا پسر بزرگم بود. متولد سال 1361 بود. از دل و جان همیشه او را دوست داشته و دارم ولی قسمت این بود که به شهادت برسد. از وقتی به سوریه رفت همیشه چشمم به در بوده است.

او ادامه می‌دهد: غلامرضا بچه خوب و مهربانی بود. بچه با اخلاصی بود و هیچ‌وقت حرف کسی به خصوص من و مادرش را زمین نمی‌انداخت. سنگ‌کار و کاشی‌کار ساختمان بود. یک روز با یکی از دوستانش در امامزاده جعفر ورامین درباره فعالیت‌های فاطمیون اطلاع کسب کرده بود و از همان موقع بنای رفتن داشت. بچه‌هایش کوچک بودند ولی مانع رفتنش نبودند. موقع رفتن که می‌شد به من می‌گفت دعا کن هیچ‌وقت در منطقه اسیر نشوم. اسارت بد است. خدا هم کمک کرد و نه مجروح شد و نه اسیر.

لشکر فاطمیون , مدافعان حرم , شهدای مدافع حرم , جبهه مقاومت اسلامی ,

پدر شهید جعفری درباره آخرین خداحافظی با فرزندش می‌گوید: سه بار راهی سوریه شد. بار سوم به او گفتم:«دیگر نرو. تو که دیگر دفاع از حرم بی بی زینب(س) را به سهم خودت انجام داده‌ای.» گفت:«بابا ما با بی بی حضرت زینب(س) عهد کرده‌ایم. نمی‌گذاریم که داعشی‌ها حرم بی بی را خراب کنند. باید بروم و آنجا حضور داشته باشم.» گفتم:«بابا تو خودت سه دختر داری. چرا این‌ها را می‌گذاری و می‌روی؟» گفت: «دختران من در پناه حضرت زینب(س) هستند.» گفتم:«مادرت مریض است. حداقل بگذار خوب شود بعد برو.» گفت:«از حضرت زینب(س) شفای او را می‌گیرم.» به او گفتم: «من چی؟ من دل ندارم که تنهایم می‌گذاری؟» گفت:«تو را به خدا می‌سپارم ولی مجبورم نکن که بدون اجازه از تو بروم و اجازه رفتن بده.» من هم گفتم:«برو خدا به همراهت.»

او در ادامه می‌گوید: نزدیک اذان مغرب از فرودگاه به من زنگ زد و گفت: «پدر من را حلال کردی؟ من را بخشیدی؟» گفتم: «بله بخشیدم» و خداحافظی کرد. در منطقه عادت داشت هر 25 روز یکبار تقریبا زنگ می‌زد و حال ما را جویا می‌شد. یک شب در خواب او را دیدم که نیمه شب در آبی گل آلود دور می‌زند. نگرانش شدم. به چند نفر از دوستانش زنگ زدم اما خبری پیدا نکردم. او هم مدتی بود که تماس نگرفته بود.

لشکر فاطمیون , مدافعان حرم , شهدای مدافع حرم , جبهه مقاومت اسلامی ,

شیرعلی جعفری که بی‌خبری فرزند برایش تلخ و ناگوار بوده است. می‌گوید: 10 یا 12 روز از آن ماجرا هم گذشت و خبری نشد. یکی از همسنگرانش به نام سید جلال به خاطر مجروحیت در بیمارستان بستری و در کما بود. وقتی به هوش آمد، به دیدنش رفتم. سراغ غلامرضا را از او گرفتم. او خبر شهادتش را به من داد. ظاهرا داخل ساختمانی بود که تروریست‌ها در ورودی ساختمان نارنجک می‌اندازند و غلامرضا به همراه چندین نفر دیگر به شهادت می‌رسند. از همان زمان غلامرضا گمنام بود و خبری از بدنش نبود تا چند وقت اخیر که پیدا شدنش را به من اطلاع دادند.

حالا که 5 سال گمنامی فرزند به پایان رسیده پدر خوشحال است و می‌گوید: خیلی خوشحالم که از انتظار بیرون آمدیم. انتظار سخت بود. غلامرضا راه حق را رفته است. در سنگر حق جنگیده است. خوشا به حالش.  پسر دومم فروردین سال 73 به دنیا آمده و 12 سال از غلامرضا کوچکتر است. اما او هم الان در سوریه مدافع حرم است. در مقابل گلایه‌های ما از رفتنش تا به امروز همیشه می‌گفت: «تا وقتی برادرم را پیدا نکنم رفت و آمدم به سوریه ادامه خواهد داشت.» می‌گوید: «راه من از راه برادرم جدا نیست.»

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران