انتقادات تند سیدجواد هاشمی به داوران جشنواره فیلم کودک/ دیوانهام که برای کودک فیلم تولید میکنم/ نفوذی نیستم+ فیلم
کارگردان و بازیگر سینما و تلویزیون به حاشیههای موجود درباره خودش و فیلم "شهر گربهها" پرداخت و نسبت به عدم توجه متولیان امر به سینمای کودک، گلایه کرد.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: بارها نقش شهید را در سریالها و فیلمهای سینمایی بازی کرده و او را به نامِ سیدجواد هاشمی میشناسند. بازیگری که هر بار در نقشِ با حاشیه و منفی ایفای نقش میکند با واکنشهای متعددی روبرو میشود. حتی جالب است که به تعبیرِ خودش اگر در کارهای به روز نقش منفی بازی کند، این امکان وجود دارد که خانوادههای شهدا دلگیر شوند. به کارنامهاش نگاه کنیم کارهای متفاوت و متنوعی میبینیم؛ مردی که او را در پرتره شهدای مختلفی همچون شهید کشوری و شهید رجایی دیدهایم.
بعد از تئاتر حج ابراهیم حج عاشورا در سال 1358، با بازی در فیلم سینمایی «پرواز در شب» رسول ملاقلیپور رسماً وارد سینما شد. سیدجواد هاشمی بازیگر، کارگردان، نویسنده و مجری است که کمتر کسی است بازیهای او را در نقش چندین شهید و شخصیت تاریخی به یاد نداشته باشد. هاشمی در فیلمهای سینمایی همچون جان سخت، پرواز روح، راه طی شده، اخراجیها، پسر تهرونی، سکوت، خسته نباشید، سیمرغ، پرواز در شب، چشم شیشهای، آهوی پیشونی سفید، فیلسوفهای احمق، معراجیها، آخرین شناسایی، سجاده آتش، یاسهای وحشی و... جلوی دوربین رفته است. سریالهای «مظلوماول»، «تنها»، «افسون»، «شهر باران» و «پنج دقیقه» را نویسندگی و کارگردانی کرده است.
بازی در فیلم «دولت عشق»- نقش شهید رجایی
مخاطبان تلویزیون نیز بازی او را در سریالهایی همچون شیوع، بیدارباش، موج و صخره، وضعیت سفید، دارا و ندار، دیدار، یتیمان کوفه، خط شکن، غریبانه، کمکم کن، قصه تاریخ، پول کثیف، بهترین تابستان من، یاد ایام، روایت انقلاب و نرگس به یاد دارند. او همچنین نقش تبیان سردار سپاه امام حسن مجتبی(ع) در سریال "مختارنامه" را بازی کرده و با وجود کوتاهی نقش تأثیرگذاری زیادی داشته است.
در میانِ این کارها شاید یکی از نقشهایی که علاوه بر شهید کشوری در ذهنها مانده باشد نقش شهید رجایی در سریال "دولت عشق" باشد و اتفاقاً در سریال "راز ناتمام" که به زندگی شهید رجایی میپردازد حضور دوباره سیدجواد هاشمی را در نقش رئیسجمهور سال 1360 ایران که به شهادت رسید را میبینیم. اما این روزها بحثِ فیلمسازی سیدجواد هاشمی در سینمای کودک با ساختِ فیلمِ جنجالی "شهر گربهها" و حضور جنجالیتر در سریالِ نمایشخانگی "زخمکاری" حاشیههای زیادی برای این هنرمند به دنبال داشت.
او حتی پیش از این درباره حضورش در سریال "زخمکاری" در گفتوگویی با تسنیم گفته بود:
" من این را قبول دارم هیچوقت شمرخوان نباید نقش حسینخوان را در تعزیه قبول کند. اما واقعاً از اول هم دنبال این نبودم که حسینخوان باشم که نتوانم شمرخوان را بازی کنم.
برخیها میگویند به مادر شهید کشوری قول دادید نقش منفی بازی نکنید.
من به مادر شهید کشوری قول دادم هر نقشی بازی نکنم؛ هر نقش هم به این معنا نیست نقشِ متفاوت بازی نکنم. قرار است نقشی بازی نکنم که آبرویی از شهدا ببرد و اتفاقی که گذشته مرا زیر سؤال ببرد. من خیلی از نقشها را رد کردهام شاید بیش از 50 کاراکتر باشد که به من پیشنهاد شد و نپذیرفتم. برای نقشِ دستمالچی شریک مالک (سریال زخمکاری) استخاره باز کردم و خوب آمد. نقش، منفی هم نیست و بعداً جلوتر برود میبینید که در جریان کارهای اینها نبوده است. اما مردم قدری تحملشان کم شده و ناراحت هم نیستم."
البته در جریانِ گفتوگوی ویدئوییاش با خبرگزاری تسنیم درباره این حواشی، دغدغههایش در حوزه کودک، دلخوریهایش از تلویزیون و سینما و اتفاقات دیگر با صراحت گفتوگو کرده است. او در خصوص "شهر گربهها" و اجحاف به سینمای کودک و سوء تفاهمی که نسبت به ساخت فیلم درباره کودک یا برای کودک وجود دارد نیز نکات قابل تأملی و جالبی داشته که جلوی دوربین عنوان کرده که هم خواندنی و هم دیدنی است.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
شما باید مرا در زندان ملاقات کنید!
* این روزها فیلم "شهر گربهها" با تمامِ حواشی خودش روی پرده سینماها است. بخشی از این حاشیههایی که اشاره کردم به گلایههای شما نسبت به عدمِتوجه به فیلمهای کودک و نوجوان است. از این جا شروع کنید؟
من خوشحالم از اینکه کودکان و نوجوانان فیلمهایی که تا به حال ساختهام را دوست داشتند. در جشنواره کودک من حتی یک مورد کاندید هم نشدم؛ حتی یک مورد! یعنی این همه زحمتی که کشیده شده حتی به جایزه ویژه دبیر جشنواره هم دست پیدا نکردم که جایزهاش کسب و کار است یعنی فروش. این جایزه به فیلمِ دیگری تعلق گرفت که به خود بنیاد سینمایی فارابی مربوط میشود. چون رئیس بنیاد فارابی در واقع دبیر این جشنواره بود. دستاوردهای فنی که فیلم «شهر گربهها» داشت به نظرمن در سینمای کودک بینظیر است. اما به این بخش هم جایزهای اختصاص ندادند. یعنی نگاهی که بهتر است فیلمهای سیدجواد هاشمی را مطرح نکنیم. قطعاً این فیلم، فیلمِ خوبی نیست که در یک جشنواره معتبری مثل جشنواره کودک و نوجوان حتی به آن نگاه نشده است.
روزی که "شهر گربهها" در اصفهان، جشنواره فیلم کودک و نوجوان به نمایش درآمد چیزی که مرا دچار هیجان کرد و در تهران جوّی که اتفاق افتاد، بچهها به هنگامِ تماشای فیلم، خوب دست زدند، خوب خندیدند، خوب بغض کردند و وقتی از سینما بیرون آمدند همه حالشان خوب بود. این برای من خیلی اهمیت داشت؛ به همین دلیل این شرایط را دوست دارم؛ اگرچه برای خودم سخت است که این مسیر را به صورت شخصی و بدونِ حمایت ارگانی و سازمانی ادامه بدهم. حتی جایی با خبرنگاری شوخی کردم که اگر فروشِ فیلم در سینما به جایی نرسد، شما باید مرا در زندان ملاقات کنید. من همیشه خدا را در این مسیر شاکرم، بسیار مرا یاری کرده اما بدهکاریام زیاد است.
ساختِ فیلمِ کودک؛ یا دیوانگی است و یا عاشقی؟!
* شما جایی گفتید فیلمسازی در سینمای کودک دیوانگی است؛ واقعاً اینطوری است؟
یا عشق است یا دیوانگی؛ بله من همیشه میگویم و به آن اعتقاد دارم. دیوانگی از این بابت که هیچ شرایطی مناسبِ تولید فیلم کودک و نوجوان نیست. سه بخش از این عدم توجه را میگویم؛ مسئولینِ امر با وجود اینکه ادعا میکنند خیلی به سینمای کودک توجه میکنند اما در عمل این اتفاق نه در تلویزیون میافتد، نه در وزارت ارشاد و نه در بخشهای دیگر؛ یعنی بچهها مهم نیستند. در وزارت ارشاد هیچ کمک آنچنانی به سینمای کودک به صورت ویژه نمیشود. البته کمتر فیلمِ کودک ساخته میشود؛ فیلم برای کودکان نه درباره کودکان! از این فیلمهایِ درباره کودکان در جشنواره کودک و نوجوانِ امسال به وفور دیده شد که بچهها خوششان نمیآید.
فیلمی باید باشد که بچهها خوششان بیاید. تلویزیون هم تیزرِ این نوع فیلمها را خیلی خیلی به ندرت روی آنتن میبرد. برخی از فیلمها که خودِ من هم در آن آثار ایفای نقش کردهام 1000 تیزر روی آنتن دارند و فیلمِ "شهر گربهها" به 70 تیزر هم نمیرسد. البته بخش کمی از آنها از شبکههای سراسری و بقیهاش در شبکههایی که شاید طرفداری نداشته باشند، پخش میشود. اینها همه عدم توجه مسئولان فرهنگی و هنری کشور را میرساند.
خانوادهها به فیلمِ کودک میرسند میگویند دانلود میکنیم!
دومین مشکل در خانوادههاست؛ خانوادهها حاضرند بچههایشان را ببرند و فیلم بزرگسال ببینند. چون خودشان دوست دارند فیلم بزرگسال ببینند. فیلمهایی که اصلاً نگاه کردنشان برای کودکان مضرّ و مخرّب است. جالب است که به بچه میگویند حرف نزن؛ دانلود میکنیم! اصلاً نمیدانم یعنی چه؟ در واقع به کودکشان یاد میدهند با دزدی هم میتوان فیلم دید. دانلود میکنیم یعنی دزدی میکنیم. فیلمی که باید پولش را دربیاورد تا تهیهکننده و سرمایهگذارش بتوانند با عوایدِ آن فیلم، فیلم دیگرشان را بسازند. آمدنِ بچهها به سینما و جدّینگرفتن سینمایِ کودک توسط خانوادهها معضلِ دیگری است که وجود دارد.
سانسِ خوب هم به سینمای کودک داده نمیشود
معضل سوم عدم وجودِ سینمایی مختص به کودکان است. زمانی سینمایی مثل «سعدی» وجود داشت و امروز حتی سانس خوب هم به سینمای کودک داده نمیشود! یعنی من همین الان وقتی میبینم فیلم قهرمان 300 سینما دارد، فیلم "گشت ارشاد3"، 300 و به من 60 سینما هم اختصاص داده نمیشود من چطوری میتوانم فروش داشته باشم؟ از طرفی دیگر میبینم سانس خوب هم به من نمیدهند. همین روند باعث شد تا در جریانِ عرضه فیلم «تورنادو» هم عذاب کشیدم. سانسهایی به من میدادند ساعت 11 صبح، یک ظهر و از این دست ساعتهای پرت! این ساعتها چطور پدر و مادر میتوانند فرزندشان را به سینما بیاورند.
آیا دیوانه نیستم که فیلم برای کودک تولید میکنم؟
جالب است که شرایط خوبی برای اکران فیلم فراهم نمیکنند و بعد میگویند فروش نکرده! وقتی شما سانس خوب به منِ فیلمساز حوزه کودک نمیدهید چه انتظاری دارید؟ سانس خوب 6 بعدازظهر و 8 شب است که پدر از سرکار آمده و میتواند شرایطی فراهم کند تا فرزندش را به سینما ببرد. وقتی نمیرسد فرزندش را به سینما ببرد، به سراغِ دانلود میرود. این سه معضل وجود دارند و من با همه این معضلات آیا دیوانه نیستم که فیلم برای کودک تولید میکنم؟ دیوانهام! چون پول از جیبم میرود و هر سرمایهگذار بدبخت بیچارهای که با من این دیوانگی را تجربه میکند.
چرا فیلم "23 نفر" جایزهها را در جشنواره کودک و نوجوان درو میکند؟
* خیلی خوب اشاره کردید و الان مورد بحث است. آنچه که نظریهپردازهای حوزه کودک دربارهاش صحبت میکنند موضوعِ فیلم برای کودک و یا فیلم درباره کودک است؛ برخی مخاطبان را به اشتباه انداختند یا حتی برخی از فیلمسازان که تازه وارد عرصه کودک میشوند تفاوتِ میان فیلم برای کودک یا فیلم درباره کودک را در ساختارشان نمیشناسند. حتی برنامههای کودکِ تلویزیون هم محل مناقشه است که برای کودکان ساخته میشود یا درباره کودکان! برنامههایی که تکلیفشان روشن نیست. در واقع فیلمساز بدونِتوجه به سلایق کودک، تنها در ژانر و نامِ فیلمش به «کودک» اشاره میکند اما فقط نامِ فیلم برای کودکان است و جریانِ تماشا و بهرهمندیاش به کامِ بزرگسالان است.
یکی از بهترین فیلمهایی که من در جشنواره فجر دیدم، فیلمِ "23 نفر" بود. خیلی این فیلم را دوست داشتم و بابتِآن بلیط خریدم چون دوست داشتم این فیلم را حمایت کنم. این فیلم، فیلم کودک است؟! اصلاً ربطی به کودک و نوجوان ندارد. یک فیلمی است که نوجوانان 16، 17 سال به بالا امکان دارد فیلم را دوست داشته باشند اما برای سنینِ پایینتر این فیلم، جذاب نیست. چرا این فیلم جایزهها را در جشنواره کودک و نوجوان درو میکند؟ یا فیلم "یدو" جزو فیلمهاییاند که اتفاقاً یک کمی مرتبط با کودک و نوجواناند؛ من اینها را برای همین مثال زدم، چرا که بعضی از فیلمها را بچهها نه تنها دوستش ندارند بلکه نگاهش هم نمیکنند.
من با کمال احترامی که برای خانم مرضیه برومند قائلم اما «شهر موشهای2» برای بچهها نبود. صرفاً کار عروسکی برای بچهها نیست؛ منتها فیلمساز میتواند مثلِ خیلیهای دیگر از جمله خودم، بگوید این فیلم کودک و نوجوان نیست فیلم را برای خانواده ساختهام. من هیچوقت نگفتم فیلم کودک و نوجوان میسازم بلکه همیشه گفتم فیلمی میسازم که خانوادگی باشد و بچهها هم استفاده کنند. یعنی سه سطح دارد؛ سطح رویی آن برای بچههاست که با آن میخندند، بازی میکنند، دست میزنند و لذت میبرند. وقتی بیرون میروند حالشان خوب است. سطح میانی، سطحی است که برای پدران و مادران کاربردی است؛ میآیند وقت بگذرانند و لذت ببرند. سطح زیرینی هم دارد که آن سطح عمیقتر است.
من مجبورم این شتر، گاو و پلنگ را بسازم!
مثلاً در فیلم "شهر گربهها" به مفهوم مهاجرت اشاره کردیم. ناخودآگاه در بچه نفوذ میکند که اگر من به خارج از کشور بروم حواسم نباشد چه بلایی سرم میآید. ممکن است در انتخابم اشتباه کرده باشم و این نوع مفاهیم به ذهنشان نفوذ میکند. اما عمقِ این مفاهیم را پدرها و مادرها متوجه میشوند یا کسانی که عمیقتر فیلم را نگاه میکنند. من مجبورم این شتر، گاو و پلنگ را بسازم (با موسیقی و...) چون من اگر این کار را نکنم فقط بچهها تماشایش میکنند و هیچ محتوایی برایشان ندارد از طرفی برای بزرگترها خواستم حرف را خیلی ساده و روشن بزنم. من 30 سال معلم بودم میدانم چطوری برای بچهها حرف بزنم که بچهها پایِ تماشای فیلم بنشینند.
من رقص بلد نیستم
* سؤالی که برای برخی وجود دارد این است که مرزِ استفاده از موسیقی برای بچهها کجاست؟ بسیاری اعتقاد دارند فیلمهای سیدجواد هاشمی بزن و بکوبی است...
اولاً هرکسی از ظنّ خود شد یار من. ثانیاً اینکه فکر میکنند موسیقی روی بچهها اثر منفی دارد اصلاً اینطوری نیست. من برای گروهی دارم فیلم میسازم که اصلاً در خانهشان این اتفاقات خیلی عادی است. نیازی نیست بیایند در فیلم من «رقص» یاد بگیرند. اگر رقص بلد باشند در خانهشان یاد گرفتند و با تماشایِ فیلم من یاد نمیگیرند. آنهایی که هیچوقت یاد نگرفتند هم برایشان بدآموزی ندارد. چون اصلاً نگاه بچهها مثل ما بزرگترها نیست. اصلاً به این موسیقی و اصطلاحاً بزن و بکوب، نگاه رقص ندارد بلکه نگاهش فقط شادی است. من به ضرسِ قاطع میگویم به خدا من رقص بلد نیستم و در جلسهای که رقص وجود داشته باشد شرکت نمیکنم.
من خوراکی تهیه کردم برای جماعتی که هیچ تأثیر فرهنگی در خانهشان وجود ندارد؛ استغفرالله خود خداوند را هم خوب نمیشناسند. اصلاً نمیداند باید به چه کسی تکیه کند؟ من دارم در فیلمم میگویم تو در خانهات اسم خدا را نمیشنوی اما خدایی وجود دارد. همین نکته را بچه متوجه شود برای من بس است. گاهی اوقات بازیگرِ فیلم، در پوسته (تنپوشِ) گربه، خر، گاو و... میگوید که خدا کمکمان میکند. برخی میگویند که نباید بگوید. چرا اسم خدا را این میآورد؟ اسم خدا را نباید بیاورند. من اصلاً فیلم را برای همین ساختم. برای اینکه «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ» همه زمین و آسمان تسبیح خداوند میگویند. ما این را متوجه میشویم که آن خر و گاو در واقعیت تسبیح خداوند میگویند.این لفظ کامل قرآن از محکمات قرآن کریم است.
من نفوذی نیستم
جالب است در کنارِ این انتقاداتی که نسبت به من میشود، برخی نوشته بودند سیدجواد هاشمی نفوذی است؟ نفوذی یعنی چه؟ نفوذی دشمن؟ خودش را به شهدا میچسباند برای اینکه بعد بیاید فیلم رقاصی بسازد. اصلاً این نگاه، چه نگاه غلطی است. من آدم نفوذی نیستم اما دوست دارم در قلبِ بچهها و بزرگترها نفوذ کنم. اصلاً حرف مرا در فیلم ببینید. بعد به من این انگها را بزنید.
فیلمنامههای من ضعفِ اصلی تولیداتِ من است
* انتقادات دیگری هم وارد میشود که مثلاً فیلم قصه و محتوا ندارد. کارگردان به واسطه جلوههای ویژه، حضور بازیگران شاخص، مسابقه خوانندگی و موسیقی، کارگردان فقط دنبال سرگرمکردن مخاطب به هر قیمتی است. به نوعی بچهها را به سینماها بکشاند. نظر شما در این باره چیست؟
ما در «شهر گربهها» یک کلیت داریم و یکسری جزئیات. این جزئیات است که تماشاگر خاص مرا به سینما میکشاند. یعنی در واقع بچهها مکرر فیلمهای «آهوی پیشونی سفید»، «تورنادو» و «شهر گربهها» را میبینند. چرا میبینند؟ به خاطر همان جزئیات. یک کلیت دارد که به همان قصهای برمیگردد که در بازگو کردن آن قصهها بعضی اوقات دچار مشکلیم. قبول دارم قصه را شاید قشنگ و زیبا روایت نکنم اما معمولاً از جزئیات به کلیات میرسم. جزئیات برایم حائز اهمیت است چون دوست دارم بچهها مداوم فیلمم را ببینند.
قصهام از جهت روانگویی دچار مشکل است اما هیچ بچهای را ندیدم تا به حال حتی 4 ساله و 5 ساله، مضمون و مفهومِ فیلم را نفهمیده باشد. وقتی بچه به مفهومِ آن پی میبرد یعنی قصه آنچنان هم بد نبوده است. اولین بار است از فیلمنامهام دفاع میکنم وگرنه فیلمنامههای من ضعفِ اصلی تولیداتِ من است.
من الان در حالِ آغاز سریال "پیشونیسفید" برای نمایشخانگیام. دیگر فیلمنامه را خودم ننوشتم. حمزه صالحی و کریم خودسیانی در حال نگارشاند. فکر میکنم کار خوبی از آب درآید.
فرهاد آییش و یوسف تیموری در "شهر گربهها"
فرهاد آییش با من حرفی از قرارداد نزد
* درباره بازیگران فیلمهای شما هم بحث است که خیلی دستمزد پرداخت میکنید که این دوستان در کار شما حاضر میشوند و یا از روی علاقه به کار کودک به پروژه میپیوندند؟
واقعاً در حد بضاعتمان. گاهی اوقات فراتر از رفاقت رفتار میکنند. مثلاً آقای آییش جزو کسانی بود که اصلاً هیچ حرفی راجع به قرارداد با من نزد. گفت من دوست دارم این کار را بازی کنم. وقتی فیلمنامه را خواند گفت اصلاً خیلی متفاوت است، من دوست دارم این فیلم را بازی کنم. من از او و همکارانِ دیگرم تشکر میکنم. اصولاً من مشکلی از جهت قرارداد با بازیگرانم نداشتم. چون فیلمهایی من میسازم تنها فیلمهایی است که دو سوم بودجه فیلم را باید پول بازیگر بدهی در حالیکه درست برعکس است. یعنی جلوههای ویژه، لباس و موسیقی، همهچیز را درست و حرفهای اجرا کردم. یعنی حتی موسیقی ما ارکسترال ضبط شده است.
ما اصلاً از جنسِ بد برای دوخت لباسهایمان استفاده نمیکنیم چون خودش را نشان میدهد. ما اساساً به هیچ عنوان از گریم سطحی استفاده نمیکنیم گریمهای ما بهترین نوع گریم است. ما بعضی وقتها بالای 10 نفر مجری گریم داریم. اصلاً چنین اتفاقی در سینما نمیافتد. در فیلمهای خیلی بزرگ هم کم پیش میآید که من 10 تا مجری گریم یک دفعه با هم داشته باشم، آقای خلج این کار را میکند.
من دوست دارم در کشورم باشم و به کشورم خدمت کنم
* معمولاً میگویند نویسنده به چیزی که مینویسد اعتقاد دارد؛ آیا خود سیدجواد هاشمی به رفتن و مهاجرت فکر کرده که داستانِ "شهر گربهها" را اینطور بازگو میکند؟
نوشتههای من میگوید در میانِ شخصیتهای داستان که هرکدام ویژگیهایی دارند؛ تماشاگر با برخی از آنها بیشتر همذاتپنداری میکند مثل بلا و طلا، شنگول و خنگول که برمیگردند. یعنی نشان میدهد من دوست دارم در کشورم باشم و به کشورم خدمت کنم. این را سیدجواد هاشمی در نوشتهاش میگوید. منتها من مهاجرت را اصلاً نه تخریب میکنم نه به هیچ عنوان با آن مخالفم. چون در قرآن کریم آمده، «سیروا فیالأرض»- همه دنیا را بچرخ. من با مهاجرت اصلاً مخالفت نیستم اما میگویم مهاجرتی درست است که با عقل و منطق اتفاق بیفتد.
من هیچوقت نگفتم فیلمم سیاسی نیست!
* شما به وطنفروشی هم اشاره کردید؛ پروفسوری که فرهاد آییش نقش آن را بازی میکند. شخصیت ترامپ را در داستان دارد. یا شعری که شخصیت بلا درباره آزادی میخواند. بسیاری اعتقاد دارند فیلمتان رگههای سیاسی زیادی دارد؛ نظر شما چیست؟
من هیچوقت نگفتم فیلم سیاسی نیست؛ لایه زیرین و عمیقِ فیلم، سیاسی، اجتماعی و انتقادی است. من هم به کشور خودم انتقاد کردم و هم به کشوری که شاید آمال و آرزوهای ناشناخته آدمهایی باشد که شب میخوابند و صبح بیدار میشوند و میگویند ای کاش من الان ایران نبودم، ای کاش کالیفرنیا بودم! من به او میگویم حواست را جمع کن. به او نهیب میزنم برای همین فیلمم خانوادگی است. برای اینکه خانواده به فرزندش بگوید، اگر روزی خواستی حتی بورسیه دانشگاه بگیری حواست را جمع کن، کجا میخواهی بروی و چرا میخواهی بروی. آیا بر میگردی یا خیر؟ هدفت چیست؟ من دارم در "شهر گربهها" این حرفها را میزنم. انتظار داشتم این را مدیران بفهمند و کمکم بکنند که من دارم به کشورم خدمت میکنم اما به کشور خودم هم این انتقاد را دارم.
چرا ترامپ انتخاب شد؟
* در "شهر گربهها" هم استعمار و هم استکبار توأمان نشان داده میشود؛ چرا از شخصیت ترامپ استفاده کردید؟
ترامپ یکی از جذابترین، کمدیترین، بیعقلترین و جنجالیترین شخصیتهای تاریخ سیاسی جهان است. این ترینها را کنار هم گذاشتم و احساس کردم من میتوانم با یک انیمیشن و یک کاریکاتور از یک شخصیتی که عمدتاً از او متنفرند، عمقِ این استعمار و استکبار را نشان دهم. دلیلش فقط همین بود.
اتفاقاً باید به بچهها بگوییم مراقبت کنند عمرشان را نگیرند!/ این تلنگر لازم بود
* یک روانشناسی کامنتی نوشته بود که لازم است برای کودکان از همین الان درباره مهاجرت و به آخر خط رسیدن یا رفتن صحبت کنیم؟
به نظرمن برای بچهها همه چیز لازم است. آموزش اصلاً یعنی همین. اعتقادم این است اتفاقاً باید بچهها از الان بگوییم که حواسشان را جمع کنند، اگر چند سال دیگر هوایِ پریدن به سرشان زد. من اتفاقاً به شدت با این موضوع موافقم و باید به او تلنگر زد. باید به کودکان بگوییم حواست باشد عمرتان را نگیرند، مراقب باشید روحتان را عوض نکنند و در واقع ندزدند. من در "پیشونی سفید1" خصوصاً به دختران سرزمینمان تلنگر زدیم حواسشان باشد. مراقبت کنند عجوزهای هست که آنها را اسیر کند و به شهر آرزوها ببرد.
فیلمهای من یک تم خاص دارند، همهاش تلخ است. یک اختاپوس دارد و اینجا حاکم شهر گربهها که همهاش تلنگر است. یعنی تلخی که در غایتِ این آثار وجود دارد حواسِ مخاطب را جمع میکند. من به بچهها آموزش شجاعت میخواهم بدهم چرا ندهم؟ میگویم در سفر مراقب باش! تو میتوانی مراقب باشی اما باید حواست را جمع کنی.
* نکته دیگر؛ آیا غرض از مسابقه خوانندگی که در "شهر گربهها" میبینیم مخصوصاً پرداختن به شخصیت «بلا»، نوعی درد و دل برخی از هنرمندان است که به آن پرداختید یا هدف دیگری داشتید؟
بله. بخشی از آن درد و دل هنرمندان بود. ضمن اینکه من موسیقی را مورد خطاب قرار دادم چون موسیقی اصلاً در کشور ما مرز ندارد. مثلاً موسیقی که وزارت ارشاد به آن مجوز میدهد با آن موسیقی که تلویزیون پخش میکند زمین تا آسمان متفاوت است. هیچ اشکالی هم ندارد هر کدام از مدیران نوعی نگاه دارند. من موسیقی را مثال زدم برای اینکه کمتر مورد شائبه قرار بگیرد.
من به وفاق و وحدت توجه کردم
* درباره قهرمانِ فیلم هم باید بگویم که میخواستید همبستگی را به بچهها یاد بدهید چون در «شهر گربهها» گروهی قهرمان را نشان میدهد...
سه چهار قهرمان در این فیلم وجود دارد که هرکدامشان قصه خودشان را دارند. بلا قصه خودش را دارد بلا و طلا، پاپی و پپه، قصه خودشان را دارند، خنگول و شنگول دو تا قصه متفاوتاند؛ اما کمک میکنند به هم برای اینکه شنگول برسد به پروفسور که قصه اصلی من این است. یعنی شنگول میخواهد پروفسور را پیدا کند که جان مادرش را نجات بدهد. عمر پدرش را برگرداند اصلاً کل قصه ما روی شنگول است.
همانطور که شما اشاره کردید؛ من به وفاق توجه کردم. یکی از درسهای "شهر گربهها" وفاق و وحدت بین گربهها برای رسیدن به نتیجه است. من دوباره شنگول را بر میگردانم به گربستان، با یک کلکی تا گربههای دیگر را بیاورد که اینها کمک بکنند. یک کاری کردم که مخاطب ببیند یک دست صدا ندارد، همزمان با چند نفر و با وفاق و همدلی، به جایی میرسد. در واقع بچهها کار گروهی را یاد بگیرند.
مشکلات فارابی و انتقاد به داوریهای جشنواره فیلم کودک و نوجوان
* بنیاد سینمایی فارابی در کنارِ پشتیبانی ساخت کارهای فاخر و ملی، باید به کودک توجه شود. بالأخره مسئولان فرهنگی تغییر کردند انتظارتان به عنوان کسی که در سینما و تلویزیون کارِ کودک و نوجوان کرده، انتظارتان از مسئولانِامر، چیست؟
بدنه فارابی دچار مشکل دیدگاه است نه مسئولانشان! مسئولانشان میآیند در بدنه حل میشوند و نمیتوانند بدنه را عوض کنند. فارابی 20 سال است که اینطوری است. 20 سال است که 54، 55 فیلم در کشویِ آنها خاک میخورد؛ فیلمهایی که میسازد، فیلمهایی است که اصلاً بچهها دوست ندارند. بچهها هیچوقت فیلم بسیار زیبای "کلید" اثر آقای فروزش را دوست ندارند. چون اصلاً فیلم کودک نیست. حالا چرا بنیاد فارابی اسم این اثر را میگذارد فیلم کودک، من نمیدانم یعنی چه؟ به نظر من باید سیستم فکری بنیاد فارابی تغییر پیدا کند. وقتی بنیاد فارابی هرکسی را به عنوان داور جشنواره کودک معرفی میکند این خودش معضل است. کارگردان محترمِ "روزی روزگاری" (امرالله احمدجو) که سرتعظیم فرود میآورم ایشان نمیتوانند داور این جشنواره باشند. یا خیلی از دوستانِ دیگر را متوجه نمیشوم چه ارتباطی با جشنواره کودک دارند. ممکن است خودشان مصاحبه من را ببینند بگویند چه میگویی؟
من یک معلم سیسالهام که این حرف را میزنم. چرا شما را انتخاب میکنند؟ چرا میپذیرید؟ عین این میماند که من سیدجواد هاشمی بشوم داور جشنواره پزشکی! اصلاً راجع به مسائل پزشکی تخصص لازم دارم؟ واقعاً برای داور شدن جشنواره کودک و نوجوان، من باید در دنیای کودک و نوجوان، حل شده باشم. وقتی فارابی حتی در انتخاب آدمها اشتباه میکند در انتخاب فیلمها اشتباه نمیکند؟ مثلاً آقای غلامرضا رمضانی که دوست صمیمی و قدیمی من است، کدام فیلم کودک را بچهها دوست دارند بنشینند و تماشایش کنند. او در هیئت انتخاب فیلمنامه دخیل است، فیلمهایش همیشه در جشنوارههای کودک جایزه میگیرد و همینطور داور جشنواره کودک است.
در سینما و تلویزیون صاحبخانه هنرمنداناند/ به تلویزیون مدیونم از مدیرانش گلایه دارم
* به تلویزیون هم اشاره کردم که سالها در آن اجرا، بازیگری و حتی سریال برای نوجوانان ساختید. فعالیتتان یک مدتی کمتر از گذشته شده است دلیل آن چیست و قرار است شخصیتهای محبوب و دوستداشتنی به تلویزیون برگردند تا دوباره شاهدِ روزهای اوج سریالسازی و برنامهسازی رسانه ملّی باشیم.
خیلی سخت است راجع به تلویزیون حرف زدن. تا زمانی که خود سیستم نظام رسانهای مخصوصاً تلویزیون باور نکند که این جعبه جادو متعلق به مدیران و رئیس سازمان صداوسیما نیست و هنرمندان صاحبِ این رسانهاند، هیچ اتفاقِ خاصی نمیافتد. این تلویزیون متعلق به امثالِ من است که از سال 1364 وارد تلویزیون شدم یعنی 35 سال پیش. مدیران یکی پس از دیگری میآیند و میروند و سنگِ زیرین این رودخانه ما هنرمندانیم.
اما تنها کسانی که برای این تلویزیون تصمیم نمیگیرند ما هستیم. عین این هست که مستأجران برای صاحبخانهها تصمیم بگیرند. همه مدیرانِ تلویزیون مستأجرانِ تلویزیوناند و تلویزیون با تصمیمگیریهای غلط و درست آنها تغییر وضعیت میدهد یا تغییر وضعیت نمیدهد. اگر بپذیرند که دلِ سیدجواد هاشمی برای تلویزیون بیشتر از برخی مدیران میسوزد آن وقت من سهمی در تلویزیون خواهم داشت.
من همیشه گفتهام این تلویزیون مرا بزرگ کرده؛ اصلاً این تلویزیون مرا سیدجواد هاشمی کرده است. من مدیون رسانه ملیام و صددرصد تلویزیون هم به امثال من که از 35 سال پیش در این رسانه کار میکنیم مدیون است. در سینما و تلویزیون صاحبخانه هنرمنداناند. من از تلویزیون گلایهای ندارم؛ من عاشق تلویزیونم. از مدیران تلویزیون گلایه دارم که همواره سلیقهای عمل میکنند.
* شما به نفوذ در تلویزیون اعتقاد دارید؟
به خدا بیشتر این کسانی که دچار خطا و اشتباه میشوند آدمهای دلسوزیاند. آدمهایی که فکر میکنند آن جوانی که نشسته ناسزا به من میدهد از بابت اینکه در سریال "زخمکاری" لخت شدم که نه غیرشرعی بوده و نه گناهی مرتکب شدم. اتفاقاً ساترا هم بر آن نظارت کرده، فکر میکنند مثلاً آدم بدی است؟ جلوی چشم خود من ناسزا میدهد که خجالت نمیکشی. ادای احترام میکنم و میگویم من تو را میفهمم اما به خدا این طرز تفکر اشتباه است.
چرا بابت "زخمکاری" باید عذرخواهی کنم؟
* یک جایی هم سیدجواد هاشمی به خاطر اشتباهش تبلیغ املاک دبی، عذرخواهی میکند.
من در قصه تبلیغ خانه خریدن در دبی اشتباه کرده بودم و با صراحتِ کامل عذرخواهی کردم. واقعاً اشتباه کردم؛ من نباید این کار را بکنم. 150 سلبریتی دیگر این کار را کردند اما من نباید با عواطف مجموعهای بازی میکردم اما درباره بازی در سریال "زخمکاری" و اصطلاحاً لختشدن در استخر و سکانس طبیعی سریال، چرا باید عذرخواهی کنم؟
* از چه کسانی دلخورید؟
هیچکس.
از کسانی دلگیرم که با آبروی آدمها بازی میکنند
* حتی آنهایی که در فضای مجازی بارها به شما حمله میکنند؟
اصلاً. من از کسانی دلگیر میشوم که چند تا نکته را رعایت نکنند؛ اول، با آبروی مردم بازی کردند، بزرگترین خطاست اگر عمدی باشد. مثلاً در آن سوی مرزها یک شخصی به دروغ راجع به من چیزهایی را گفته اما همان شخص با آبروی هنرمندان و سلبریتیها و آدمهای دیگر بازی میکند. من دلگیرم از کسانی که عمدی با آبروی مردم بازی میکنند چون حفظ آبروی مومن، آبروی یک مرد، از خانه خدا واجبتر است. دوم از کسانی ناراحتم که مهر و محبت را خط میزنند جایش خشم و خشونت را جایگزین میکنند. این بزرگترین خیانت به بشریت است.
اگر قرار بود شهید بشوم در جبهه شهید میشدم اما...!
* میدانید که همهجا رکورد شهید شدن در فیلمها را به شما واگذار میکنند به شهادت در واقعیت فکر میکنید؟
من اگر می خواستم شهید بشوم در جبهه شهید میشدم. یک روزی در یادواره شهدا گفتم هرکسی در جبهه همراه بچه بسیجیها آمده بود؛ حتماً خودش نخواسته بود که شهید شود. چون خدا انگار از آسمان نازل میشد و میآمد در خاکریز و میگفت سلام! آماده هستی که بیایی پیش من! او هم میگفت بله و به شهادت میرسید. نفر بعدی و به همین صورت... برخی هم وابستگیهایی داشتند که آن وابستگیها اجازه نمیداد. چون راجع به شهدا پرسیدی میگویم آنها جزو آدمهاییاند که به تعبیری لبخند سپیده مثل لبخند شماست؛ دیروز شما در آرزویش بودید و امروز شهادت آرزومند شماست. شهادت دنبالشان میدوید یک جایی پیدایشان بکند. من جزو آنهایی بودم که تردید کردم. اگر قرار بود شهید بشوم در جبهه شهید میشدم. بیشتر از 30 ماه جبهه بودم، آن روز تردید کردم و امروز هم به نظرم میآید که جزو آنهایی نیستم که شهادت آرزومندشان باشد. به همین دلیل خیلی بعید است من شهید بشوم اما به هر حال بعضی وقتها بالاتر از عاقبتبخیری شهادت است.
انتهای پیام/