زندگی مادر شهیدان خوش لفظ به روایت دخترش: مادرم بعد از خاکسپاری علی گفت "امروز قلبم را دفن کردم"
مادری صبور بود که به حضرت ام البنین(س) اقتدا کرد؛ همه پسرانش را در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم کرد؛ اولی بر اثر گاز شیمیایی و دیگری با انفجار و آخری هم پس از نگارش «وقتی مهتاب گم شد» آسمانی شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیزدهم جمادی الثانیه سالروز وفات بزرگ بانویی که علاوه بر مادری برای امام حسنین (ع) و زینبین(س)، فرزندانی رشیدی برای پاسداری از دین مبین اسلام به دنیا آورد و با تربیت صحیح الگوهای مناسبی برای همگان شد. حضرت امالبنین(س) بانویی بزرگوار که به ادب شهره بود و پس از ورود به خانه امیرالمؤمنین(ع)، گوهر وجودش از کوثر زلال ولایت سیراب شد و تمام وجودش را تقدیم ولایت کرد.
ایشان در روزگار غبارآلود که عقاید دینی در خطر انحراف بود با بصیرتی شایسته تأمل همچون اسوه و الگوی بزرگش حضرت فاطمه(س) به دفاع از امام زمان خود پرداخت و در این مسیر هرچه داشت ایثار کرد و به فرزندان خود نیز آموخت تا آنان نیز در رکاب ولایت جانشان را در طَبق اخلاص اهدا کنند.
او الگوی زنانی شد که قرنها بعد در حمایت از مکتبی که به نام سیدالشهدا(ع) آغاز شده بود؛ پسران خود را تقدیم کردند. زنانی که بسیاریشان حالا روی در نقاب خاک کشیدهاند. مادرانی به غایت صبور چون «محبوبه عبداللهزاده» که سه سرو برومند خود را در دفاع از وطن تقدیم کرد و سالها صبورانه ایستادگی کرد.
گویی تقدیر بود که گوهر وجود بانو عبداللهزاده در کوره امتحان آزموده شود که شهادت هر یک از پسرانش، قصه پر غصهای دارد؛ یکی بی صدا و آرام بر اثر شیمیایی، دیگری اربا اربا و سومی پس از سی و چند سال تحمل رنج و درد.
محبوبه خانم، مادر شهیدان خوش لفظ است؛ امیر، جعفر و علی. علی آقا را بسیاری میشناسند؛ راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» همان که به تقریظ رهبر معظم انقلاب مزین شد. جانبازی که به تعبیر رهبر انقلاب «شهید زنده» تاریخ بود و داغ او پشت مادر را خم کرد. مادر چند ماه پس از شهادت آخرین پسرش 27 تیر 1397 به او پیوست.
نیره خوش لفظ، خواهر شهیدان خوش لفظ در گفتوگویی با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از مادر میگوید: «مادرم زن صبوری بود و به دلیل اینکه پدرم راننده ماشین سنگین و مدام در سفر بود برای تربیت فرزندان زحمت بسیاری کشید. تقوای بالا و اعتقادات دینی محکمی داشت تا جایی که سعی کرده بود همه بچههایش را با وضو شیر دهد. مربی قرآن بود و چند سال جلسات قرآن ماه مبارک رمضان را در منزل برپا میکرد. او سالها رنج دوری فرزندان، اضطراب روزهای جنگ و شهادت یک یک آنها را تحمل کرد و هیچ نگفت، اما هر بار شکسته قامتترمیشد با اینکه سن چندانی هم نداشت. امیر و علی همزمان با هم در جبهه بودند و وقتی امیر شهید شد؛ جعفر هم با اصرار به جبهه رفت و زودتر از علی شهید شد. بعد از آن دو همه امیدش به علی بود؛ جانبازی که 11 بار به شدت مجروح شده و خوش زخم بود تا اینکه مجروحیت شیمیاییاش شدت گرفت و پس از تحمل یک دوره بیماری سخت به شهادت رسید.»
* اطلاع از شهادت فرزند در حرم امام رضا(ع)
خواهر سردار شهید علی خوشلفظ میافزاید: «خبر شهادت علی را در حرم امام رضا(ع) به مادرم دادند؛ روز آخر وقتی حال علی در بیمارستان رو به وخامت بود؛ همسرش مادرم را راهی مشهد کرد تا دعا کند و به این بهانه خواست او را دور کند تا رنج کشیدن فرزند را نبیند. وقتی ساعت 11 شب برادرم به شهادت رسید به دوستش که همراه با مادرم به مشهد رفته بود اطلاع دادیم، اما گفت که نمیتواند این خبر را به مادرم بدهد و از خادمان مطهر رضوی کمک گرفته بود.
خوشلفظ ادامه داد: آنها مراسمی به بهانه دعا برای علی آقا ترتیب دادند و از مادرم برای حضور در مراسم دعوت کردند تا آهسته آهسته به او خبر دهند، اما او به قول خودش وقتی پا به مراسم گذاشته بود با حس مادرانه موضوع را فهمیده بود. مادرم فردی محکم بود، اما داغ علی را تاب نیاورد و بعد خاکسپاری علی گفت که «امروز قلبم را دفن کردم». چند سالی میشد که ناراحت قلبی داشت، اما بعد چهلم علی طور دیگری شد و به گفته پزشکش دق کرد. او پس از تحمل سی و چند سال فراق همسرش، امیر و جعفر و 6 ماه پس از شهادت علی در 76 سالگی به دیدار آنها شتافت. پدرم «اسدالله خوش لفظ» هم 14 خرداد 1366 چند ماه پیش از شهادت برادرم جعفر دعوت حق را لبیک گفت، او شغل سختی داشت و برای رفاه خانواده همیشه در سفر بود؛ البته چند سال آخر عمر شغل خود را تغییر داد و مغازهای در همدان گرفت.
* شهادت خاموش امیر
خواهر شهیدان خوش لفظ بیان میکند: «برادرم امیر اولین شهید خانواده است. او پسر بزرگ خانواده و متولد خرداد 1341 بود. چند بار به عنوان رزمنده بسیجی به جبهه رفته و برای رزمندگان آذوقه میبرد تا اینکه درسال 1363 در بمباران شیمیایی سردشت مجروح شد. امیر پس از این واقعه بیماری خونی گرفت و 6 ماه بستری بود تا اینکه 31 شهریور 1363 به شهادت رسید، اما چون پرونده جانبازی برای او تشکیل نداده بودیم؛ شهادتش ثبت نشد و پروندهای برای او در بنیاد شهید وجود ندارد. او شغل آزاد داشت و برای دفاع از وطن به جبهه رفته بود و مظلومانه و بی صدا به شهادت رسید.»
* پیکر ارباً اربا شده جعفر
خوشلفظ درباره برادرش جعفر هم میگوید: «یکم اسفند 1345 و شب میلاد امام رضا(ع) متولد شد. آن زمان پدرم به دلیل شرایط شغلی در سفر و مادرم دستتنها بود. شب خواب میبیند که قندانهای را در حرم امام رضا(ع) به دستش داده و میگویند: «نامش را به یاد جد ما جعفر بگذار» و وقت اذان صبح سومین پسر مادرم متولد شد. جعفر فردی صبور و مظلوم بود و با اصرار پدر و مادرم را راضی کرد که به جبهه برود؛ آن هم در حالیکه امیر به شهادت رسیده و علی هم مدام در جبهه بود. جعفر در جبهه تخریبچی بود و کار خنثیسازی و جمعآوری مینها را انجام میداد. بارها پیش آمده بود که با پیکر مجروح او را به عقب برمیگرداندند، اما بعد از اینکه اندکی خوب میشد؛ دوباره به جبهه برمیگشت. حتی یک بار در یک عملیات او و علی زخمی شده و به طور تصادفی هر دو را کنار هم بستری میکنند و پرستار هم روی تابلو بالای سرشان مینویسد «برادران خوش زخم».
خواهر شهیدان خوشلفظ تصریح کرد: جعفر 26 دی 1366 شش ماه پس از ازدواجش بر اثر برخورد گلوله به انبوه مینهای جمعآوری شده به همراه 23 رزمنده دیگر به شهادت رسید و تکه تکه شد. وقتی پیکرش را در «ماووت» عراق جمع کردند از آن قد رشید؛ بدنی به اندازه یک بچه خردسال باقی مانده بود. جعفر پاسدار بود و از همان حقوق اندکی که زمان جنگ میگرفت به کمک علی، کتابخانهای در مسجد کمال آباد همدان راهاندازی کرده بود.»
* علی شهادت را در آغوش کشید
خوش لفظ ادامه میدهد: «برادرم علی هم متولد 8 آبان 1343 بود و روحیهای شوخ طبع و شلوغ کار داشت. حتی در جبهه هم به گفته همرزمانش همینطور بود. او از 15 سالگی به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفت و چند سال بعد به واحد اطلاعات، عملیات لشکر 32 انصار پیوست و پاسدار شد. بارها مجروح شد، اما تا اواخر جنگ در جبهه ماند درحالیکه گلوله نزدیک نخاعش جا خوش کرده، عصب پایش آسیب دیده و ریهاش بر اثر شیمیایی آسیب دیده بود. پس از جنگ هم سالها با رنج ناشی از مصدومیت و مجروحیت زندگی کرد تا اینکه او هم 28 آذر 1396 پس از یک دوره بیماری سخت در بیمارستان تهران به شهادت رسید. شهادت آرزوی دیرینه علی بود و سالها فراق دو برادر، همرزمان و دوستانش به ویژه طلبه شهید «محمد علی محمدی» همان مهتاب گم شدهاش را تحمل کرد.»
* تقارن جالب سالروز شهادت جعفر و دیدار علی با رهبر انقلاب
جانباز علی خوش لفظ پیش از شهادت، خاطراتش را برای نویسنده دفاع مقدس، حمید حسام روایت کرد و او زندگی و و خاطرات علی از روزهای کودکی تا روزهای سخت جنگ را در کتاب «وقتی مهتاب گم شد» با قلمی شیوا به تصویر کشید.
صداقت علی در بیان وقایع زندگی و جنگ و شیوایی قلم نویسنده رزمنده سبب شد تا این اثر مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفته و بر آن تقریظ نوشتند و همین بهانه دیدار علی خوشلفظ و حمید حسام به همراه جمعی از نویسندگان با رهبر انقلاب شد.
این دیدار 16 دی 1395 انجام شد و رهبری از علی خواستند تا دفعه بعد خانوادهاش را به همراه آورد. دیدار دوم علی به همراه همسر و فرزندان، مادر و دو خواهرش 10 روز بعد یعنی 26 دی انجام شد.
این تاریخ مقارن با سیامین سالروز شهادت برادرش جعفر خوش لفظ بود و امسال هم این دو مناسبت با سالروز وفات بانوی صبر و ایثار حضرت ام البنین(س) مقارن شده است.
به گزارش تسنیم، در خاطرات سردار شهید علی خوش لفظ از لحظه اعلام خبر شهادت برادرش جعفر به مادر آمده است: «خیلی ناشیانه گفتم: «مادر جان جعفر یک زخم جزئی برداشته و بردنش بیمارستان.»
مادر چشم به چشمان من دوخت و گفت: «جعفر شهید شده». با عصبانیت گفتم: «کی گفته؟» با آرامش جواب داد: «قرآن؛ امروز که رادیو خبر حمله در جبهه را داد؛ قرآن را باز کردم و این آیه آمد: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ».
خدا گفته که او شهید شده اما تو میخواهی کتمان کنی؟». ایمان و صلابت مادر به من آرامش داد، اما نمیتوانستم به او بگویم که فرزند تو پیکر ندارد.»
انتهای پیام/