نگاهی به «آخرین شب در سوهو»| هراس در کوچههای تاریک یک شهر ستارهساز
«آخرین شب در سوهو» جسورانه است و در عین حال در بیاخلاقی و بیعفتی فیلمهای هالیوودی زنمحور، جنایی و ضدِّ شهر غوطهور نمیشود بلکه چهره حقیقی و پلید ستارهسازی و شهرت را در دنیای کنونی گوشزد میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «آخرین شب در سوهو» یکی از فیلمهای داستانگوی 2021 بود که بنظر میرسد آنطور که شایسته آن بود مورد توجه منتقدین و رسانههای خارجی قرار نگرفت. فیلمی که یکی از واقعیتهای مهم و سیاه جامعه مدرن را روایت میکند، البته بدون آنکه بخواهد آن را کاملاً حذف و یا تطهیر کند. بلکه بیشتر روایتگر آن واقعیت و پردهبرداری از چهره حقیقی آن است تا مخاطب خود به ماهیت آن پی ببرد.
داستان درباره دختری سادهای است که در بیرون شهر و در محیطی بدور از هیاهوهای شهری زندگی میکند که برای یادگیری طراحی لباس و فشن به لندن میآید. «الویز»، قهرمان این داستان با ورودش به لندن، بصورت رازآمیزی خود را در جای دختری میبیند که در دهه 1960 به دنبال شهرت در میان کابارههای شهر است. اگرچه این ماجرا در ابتدا برای او بیخطر بنظر میآید، اما به مرور او را در دام مردان هوسرانی میاندازد که نه تنها او را به خواسته خود نمیرسانند، بلکه از شرف و عزت او نیز چیزی باقی نمیماند.
اگر کارتون قدیمی «101 سگ خالدار» و یا فیلم «کروئلا» را دیده باشیم مطرح بودن جنجال و دعوای طراحی مد و لباس در شهر لندن برایمان روشن است. لندن در کنار شهری مانند پاریس یکی از شهرهای معروف فشن است. اما زیر لایه سطحی و ظاهری صنعت فشن، خبرهای تلخ و هولناک زیادی است که ما از آنها بیخبریم. البته این فقط صنعت مد و لباس نیست که زیر ظاهر جذاب و براقش فساد و تباهی وجود دارد بلکه بطور کلی صنعت مدلینگ یکی از آن پوستههای پرزرق و برق سرمایهداری است که شیره جان زنان و دختران را میمکد و بعد از شهرت و فقدان بهرهوری برای صاحبان این صنعت، آنها را مانند تفالهای به بیرون پرتاب میکند.
در این باره فیلمهای زیادی ساخته شده است که نشاندهنده استفاده ابزاری از زنان در چنین فضایی است اما برخی از آنها مانند فیلم جنجالی «پل ورهوفن» خود بعلت تلاش برای نشان دادن فساد بصورت واقعی، ناقض هدف غایی خود شدند و بیشتر در دام فساد در سینما افتادند.
«آخرین شب در سوهو» با اشاره به پشت پرده کثیف ستارهسازی به نقد شهرت طلبی از دل چنین فضاهایی میپردازد به گونهای که بتواند چترِ پوشش مصادیق خود را روی بیشتر حوزههای مشابه باز کند؛ میتوان گفت فشن، مدلینگ، رقص و دیگر مصادیق شهرتطلبی و ستارهساز مانند سینما مورد نقد فیلماند.
فیلم جدید «ادگار رایت»، در ژانرهای گوناگونی قرار دارد. موزیکال، ترسناک، جنایی و عاشقانه. این چندگانگی اگرچه میتواند فیلم را از حیث ایجاد حس و شکل ارتباط با مخاطب، چندپاره کند اما بدلیل انعطاف خط روایت و سوژه داستان آن، مخاطب با یک فیلم یکدست روبرو است. اگرچه که بنظر میرسد وجهه موزیکال فیلم چندان خدمتی به گیرایی بیشتر و به انتقال پیام و حس نمیکند.
بازی «توماسین مک کنزی» نیز در نقش یک دختر معصوم، ساده و عاطفی بیرون شهر در شکلگیری شخصیتی آسیبپذیر در این شهر پر از حادثه برای ایجاد تنش و گره، انتخاب درستی است و منجر به همذاتپنداری مخاطب با او میشود.
این عناصر و زمینههای مورد اشاره فضا را برای فیلمی ملتهب آماده میکند تا شاهد اتفاق نهایی باشیم. هرچه فیلم به جلو میرود احساس و تمنای ما برای خروج الویز از جهنمی که در آن افتاده است بیشتر میشود خصوصاً آنکه سکانسهای پایانی، بیشتر نزدیکی خطر به قهرمان فیلم را گوشزد میکند. با این وجود، پایان نهایی فیلم غیر منتظره است. الویز به جای بازگشت به همان پناهگاه آرام و رویایی در شهر میماند و در کار خود هم موفق میشود. او که حالا میداند شهرت و زرق و برق در این شهر چه عقبهای دارد ترجیح داده تا در همان کارگاه ساده دانشجویی طراح بشود و بماند اما نه به هر قیمتی.
طبیعتاً فیلم برای آنکه بتواند مخاطبین امروزی و جوانش را قانع کند چارهای غیر از این نیز نداشته است. در صورت خروج الویز از شهر و بازگشت به زادگاه روستایی و سنتیاش، پیام و حرف جدی و انتقادی فیلم نیز ابتر میماند: تصمیم شجاعانه برای ماندن در دل خطر و تغییر وضعیت و انتخابی دیگر. حال اینکه آیا در جهان واقعیت فضای مسموم شهر بر ما فائق میآید یا ما بر آن چیره میشویم را باید از مخاطبین جوان فیلم پرسید.
نگاهی به فروش جهانی فیلمها در سال 2021/ چه عنصری سینما را در سالهای کرونایی زنده نگهداشت؟
انتهای پیام/