روایتی که امام خامنه‌ای دربارۀ فضیلت حضرت حمزه(س) به آن اشاره کردند

امام خامنه‌ای در بخشی از فرمایشات خویش به فضیلتی از حضرت حمزه مبتنی بر روایتی از امام باقر علیه‌السلام اشاره کردند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، امام خامنه‌ای در بخشی از فرمایشات خویش «در دیدار اعضای همایش بین‌المللی حضرت حمزه سیّد‌الشّهدا» که محتوای آن در چند روز اخیر منتشر شد، به فضیلتی از حضرت حمزه مبتنی بر روایتی از امام باقر علیه‌السلام اشاره کردند. رهبر انقلاب اشاره داشتند «... حضرت (امیرالمؤمنین) می‌فرماید: فَتَقَدَّمَنی اَصحابی؛ این رفقا، [این] سه نفر از من جلو افتادند؛ وَ تَخَلَّفتُ بَعدَهُم لِما اَرادَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَنزَلَ اللّهُ فینا: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ‌ نَحبَه» تا آخر آیه. بعد می‌فرماید: حَمَزةُ وَ جَعفَرٌ و عُبَیدَة؛ این سه نفر «قَضى‌ نَحبَه» هستند؛ وَ اَنا وَاللّهِ المُنتَظِر. (و سوگند به خدا من همان منتظر هستم) خب، اینها خیلی مهم است؛ اینکه از زبان امیرالمؤمنین، این جور شخصیّت‌ها تمجید بشوند و بزرگ بشوند و به رخ کشیده بشوند، نشان‌دهنده‌ی عظمت این موضوع و عظمت این شخصیّت‌ است.»

اما متن این روایت همان طور که رهبر انقلاب اشاره کردند، در خصال شیخ صدوق مطرح شده است. ماجرا از این قرار است که امام باقر علیه‌السلام فرمود: زمانی که امیرالمؤمنین از جنگ نهروان بازگشت، در مسجد کوفه نشسته بود که رئیس یهودیان به حضورش آمد و عرض کرد یا امیر المؤمنین خبرهایى را می‌خواهم از شما بپرسم که جز پیغمبر و یا وصى پیغمبر کسى نتواند پاسخ آنها را بدهد؛ حال چنانچه اجازه می‌فرمایید بپرسم وگرنه صرف نظر کنم. فرمود: برادر یهودى هر چه می‌خواهى بپرس.

عرض کرد: ما در کتاب خود چنین یافته‌‏ایم که خداى عز و جل زمانی که پیامبرى برانگیزد، به او وحى می‌فرماید که از میان افراد خاندان خود کسى را که بتواند پس از وى کار امت را به دست گیرد، اختیار کند و از امت خود عهد و پیمان بگیرد که پس از او بر سر پیمان باشند و طبق عهدى که بسته‏‌اند رفتار کنند و خداى عز و جل جانشینان پیغمبر را در زمان حیات پیامبران و پس از وفات ایشان نیز آزمایش می‌فرماید. مرا آگاه بفرما که آزمایش جانشینان پیامبران چند بار است و پس از وفاتشان چند بار و اگر جانشینان پیغمبران در آزمایش مورد رضایت خداوند شدند سرانجام کارشان به کجا خواهد کشید؟

حضرت فرمود: به حق خدایی که یکتا است و دریا را براى بنى‌اسرائیل شکافت و تورات و انجیل را بر موسى و عیسى فرو فرستاد اگر جواب سؤال تو را درست گفتم اعتراف خواهى کرد که درست می‌گویم؟ عرض کرد: بله. فرمود: به حق خدایى که دریا را براى بنى‌اسرائیل شکافت و تورات را بر موسى فرو فرستاد اگر پاسخ پرسش تو را گفتم اسلام را خواهى پذیرفت؟ عرض کرد: بله.
امیرالمؤمنین فرمود: خداى عز و جل جانشینان پیامبران را تا پیغمبران زنده‌‏اند در هفت مقام آزمایش می‌فرماید تا فرمانبردارى آنان را بیازماید و چون اطاعتشان و نتیجه آزمایش‏شان رضایت‌بخش شد به پیامبران دستور می‌دهد که تا زنده‌‏اند آنان را دوست خود گیرند و پس از مرگ هم جانشین خود قرار دهند و همه امتهایى را که اطاعت پیغمبر را لازم می‌شمرند بر اطاعت جانشینان الزام کنند.

سپس جانشینان را پس از آنکه پیغمبران بدرود حیات گفتند در هفت مقام آزمایش می‌فرماید تا پایه شکیبائى آنان را بیازماید و چون آزمایش رضایت‌بخش شد. سرانجام آنان را سعادت و نیک بختى قرار دهد تا با کمال خوشبختى به پیغمبران ملحقشان سازد.

رئیس یهودیان گفت: اى امیر مؤمنان درست فرمودى اکنون بفرما تا بدانم خداوند تو را در زمان حیات پیغمبر چند بار آزمایش فرمود و پس از وفات آن حضرت چند بار و سرانجام کار تو چه خواهد شد؟ فرمود: اى برادر یهود خداى عز و جل پس از رحمت پیامبرش در هفت مورد مرا آزمایش کرد.

امیرالمؤمنین نشست و رو به یهودى کرده و فرمود: اى برادر یهود همانا خداى عز و جل در زمان حیات پیغمبر مرا در هفت مورد آزمایش کرد. 

سپس حضرت به بیان این هفت مورد پرداخت. 

بعد فرمود: اى برادر یهود خداى عز و جل پس از فوت پیامبرش، در هفت مورد مرا آزمایش کرد: 

... اما مورد چهارم: اى برادر یهود. کسى که پس از ابو بکر زمامدار شد در ورود و خروج همه کارها با من مشورت می‌کرد و طبق دستور من کارها را انجام می‌داد و در کارهاى سخت از من نظر می‌خواست و به نظر من رفتار می‌کرد، نه من کسى را سراغ دارم و نه اصحابم که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد و کسى هم جز من در خلافت پس او طعمى نداشت. چون مرگ ناگهانى او فرا رسید و بدون بیمارى قبلى که بتواند تصمیمى در حال صحت بگیرد از دنیا رفت، مرا یقین شد که حق خود را چنانچه دلم می‌خواست و در محیط آرام و بدون خونریزى به دست می‌آورم و دیگر پس از این خداوند بهترین امید و بالاترین ایده مرا پیش خواهد آورد، نتیجه کار دومى این شد که پرونده زندگانی‌اش موقعى بسته شد که عده‌‏اى را کاندید و نامزد خلافت کرد که من ششمین آن‏ها بودم و مرا با هیچ کدام‏شان برابر ندانست و همه حالات مرا از وراثت رسول خدا و خویشاوندى و نسب و دامادى به دست فراموشى سپرد در صورتى که هیچ یک از آنان را نه یکى از سوابق من بود و نه اثرى از آثار مرا داشتند خلافت را در میان ما به شورا واگذار کرد و فرزند خود را بر همه حاکم کرد و دستور داد که اگر طبق دستور او عمل نکردیم و مجلس شورى تشکیل ندادیم گردن هر 6 نفر ما را بزند.

اى برادر یهود آیا می‌دانی که براى همین پیش آمد ناگوار چه اندازه صبر و تحمل لازم است؟  آنان چند روزى که بودند هر کس به نفع خویش شروع به فعالیت و سخنرانى کردند.

اما من دست روى دست گذاشته و ساکت بودم و چون از من پرسیدند گذشته آنان و خودم را یاد آورشان شدم آثار خودم و آنان را گفتم و با اینکه خودشان می‌دانستند باز کاملا روشن ساختم که من استحقاق خلافت را دارم نه آنان به پیمانى که رسول خدا از آنان گرفته بود و رشته بیعتى را که به دست رسول خدا در گردن آنان محکم بسته شده بود به یادشان آوردم، اما حب ریاست و تحصیل قدرت در امر و نهى و دنیاطلبى و اقتداء به گذشتگان پیشین آنان را واداشت تا حقى را که خدا براى آنان ننهاده بود به دست گیرند و چون‏ با یکى از آنان تنها می‌شدم روز بازپرسى خداوند را به یادش می‌آوردم و از انجام کارى که در دست اقدام داشت و سرنوشتى که براى خود تعیین می‌کرد بر حذر می‌داشتم او براى موافقت با من یک شرط می‌کرد و آن اینکه پس از خود خلافت را به او واگذار کنم چون دیدند که من جز در شاهراه هدایت قدم نمی‌زنم و به جز عمل کردن بکتاب خداى عز و جل و وصیت رسول حق و حقى را که خداوند براى هر فردى معین کرده به دست صاحبش سپردن و از حق دیگران بازش داشتن کارى از من ساخته نیست یکى از خود رأى‏ها و سرسخت‏‌هاى هیئت شش نفرى تندى کرد و کار را از دست من گرفت و بطمع شرکت در بهره بردارى از خلافت به دست ابن عفان سپرد و ابن عفان کسى بود که نه با او و نه با هیچ یک از حاضرین شورا از نظر اخلاقى مساوى نبود چه رسد به کمتر از آنان.

نه در سرآمد فضیلت آنان که غزوه بدر بود و نه دیگر فضایل اخلاقى که خداوند پیامبر و مخصوصین و خاندان پیغمبرش را به آن فضائل محترم و گرامى داشته بود و پس از همه این حرف‌ها گمان ندارم که اصحاب شورى همان روز را به شب رساندند مگر اینکه از انتخابشان پشیمان شدند و عقب زدند و هر یک گناه را به گردن دیگرى می‌گذاشت و در عین حال خود و دیگران را ملامت می‌کرد. 

سپس طولى نکشید که همان سرسخت‌ها در انتخاب ابن عفان او را کافر شمردند و از او بیزارى جستند عثمان نزد دوستان صمیمى خود رفت و به دیگر اصحاب رسول خدا مراجعه کرد و درخواست استعفا از بیعت خود کرد و از آشوبى که به پا کرده بود اظهار پشیمانى می‌‏کرد.

اى برادر یهود این پیش آمد از پیش آمد قبلى سخت‏‌تر و دلخراش‌‏تر بود و بر بى‏تابى سزاوارتر من‏ از این جریان آنچنان ناراحت شدم که قابل توصیف نیست و اندازه‌‏اى ندارد، اما چاره‌‏اى جز صبر نداشتم که بگذارم و بگذرم.

... من همانم که عمویم حمزة و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیدة با خدا و رسولش بر سر کارى عهدى بستیم که همه وفادار بودیم رفیقان من پیش افتادند و من بخواست خداى عز و جل عقب ماندم و خداى تعالى در باره ما نازل فرمود آیه شریفه: رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا(مردانى که براستى با خدا عهد بستند بعضى از آنان در گذشت و بعضى در انتظار است، اماهیچ تغییر و تبدیلى در خود ندادند آنکه در گذشت حمزة و جعفر و عبیدة بودند و من به خدا قسم همانم که منتظر هستم.

انتهای‌پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط