پرده آخر جشنواره فیلم فجر: چند نکته درباره بیرون و درون فیلمها
باید این پاسخ را نخست به خودمان به عنوان مؤلف بدهیم که چه ایدهای میتوانیم به ایدههای مطرح شده بیفزاییم و چه جهانی را شکل دهیم که حالا فیلمساز شویم. وگرنه تاریخ، فیلمسازان بدون ایده را رها میکند.
خبرگزاری تسنیم ـ سید سعید هاشمزاده در جمعبندی یادداشتهای خود درباره فیلمها و روند برگزاری چهلمین جشنواره فیلم فجر نوشت:
واقعیت
واقعیت با حقیقت در تمایز است. تمایزی که میان هنر و غیر هنر هم هست. اصلا هنر قرار است از واقعیت فراتر برود والا همچنان تقلیدی بی کم و کاست از آن باقی میماند. فیلمهای جشنواره اما، روی بازنمایی واقعیت دست و پا میزنند و این عنصر واقعی بودن را سندی بر اهمیت اثر میدانند. کپشن اینکه این داستان واقعی است یا از روی واقعیت برداشت شده است، در نئورئالیسم یا رئالیستی که مد نظر کارگردانان و فیلمنامهنویسان است نیز وجه تمایزی به اثر نمیدهد؛ بلکه تلاشی دیده میشود مضاف بر فیلم که از بیرون به درون مخاطب میخواهد این مسئله را دیکته کند که بدانید این اتفاق افتاده و باورپذیر نبودن آن را کنار بگذارید. در واقع پذیرش امر واقعی به باور میانجامد و باور به تأثیر میرسد. بیش از انگشتان یک دست فیلمهای تاریخی و اجتماعی اصرار داشتند که این از روی داستان را به ما تزریق کنند که فکر میکنیم از روی ضعفی واضح مجبور به نوشتن چنین کپشنی میشوند؛ ضعف روایت.
روایتها
بیایید داستانی تخیلی را قابل باور بیان کنیم.... آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟ تا بهحال با داستانی تخیلی همچون یک اثر درام رئالیستی نخندیدهایم یا گریه نکردهایم یا هیجانزده نشدهایم!؟ بیشک شدهایم و نام فیلمها را میتوانیم لیست کنیم. مسئله اینجاست که چرا روایتهای ما دارای اشکالهای واضح تکنیکال در نوشتن و اجراست و در نهایت به باورپذیری ما کمکی نمیکند. اغلب فیلمهای جشنواره مبانی فیلمنامهنویسی را فراموش کرده بودند. میخواستند درام بنویسند اما قطبهای آن را فراموش میکردند یا به شخصیتها و بازیها پناه میبردند یا داستانکهایی قابل حذف را در متن میگنجاندند. پدیده جشنواره یعنی موقعیت مهدی خود چنین اشکالات عمدهای را در فیلمنامهاش داشت که نمیتوان آن را نادیده گرفت. قهرمان داستانهایی که دیدیدم عمق یا پرسپکتیوی قابل تأمل و لایه لایه نداشت تا بتوانیم به او و جهاناش نزدیک شویم. جهانی که قرار بود ما در آن آرمانی ببینیم یا انگیزهای یا خیالی اما کدامیک را دیدهایم؟! ما بی تردید به الگوهای سینمایی نیاز داریم تا بتوانیم آن داستانی که دوست داریم، آن روایتی که میخواهیم شکل دهیم را با آن قیاس کنیم و اگر چنین امری را از سر نگذرانیم به یک چرایی بزرگ میرسیم.
یک چرایی بزرگ
چرا فیلم میسازیم هنگامی که به این مدیوم آشنایی نداریم!؟ فیلمهایی امثال ماهان، نمور، هناس و بسیاری دیگر قواعد فیلمسازی را رعایت نمیکنند و به همین خاطر است که نمیتوانند پاسخگوی مخاطب باشند. چرا به سمت جهانی میرویم که تکلیفمان با آن روشن نیست... مثلا در فیلم بیمادر نمونه این جهان را میبینیم یا حتی فیلم شهرک، با اینکه میتوانستند ایده خود را گسترش دهند و البته به اندازه و درست ایدهها را به داستان تبدیل کنند، نمیدانستند که اصلا قرار است چه بگویند و چه کار کنند؟! این فیلمها آنقدر ضعف دارند که اصلا نباید ساخته میشدند یا اگر هم چارهای جز ساختشان نبود با مشاورین و با تجربهها باید مشورتی صورت میگرفت و بازنویسیها و باز تدوینهایی انجام میشد که نتیجه یک چیز را نشان میدهد؛ هیچ مشورت و مشاورهای صورت نگرفته والا فیلمها این چیزی نبودند که ما میدیدیم.چرا فیلم میسازیم؟! بهنظرم باید این پاسخ را نخست به خودمان به عنوان مؤلف بدهیم که چه ایدهای میتوانیم به ایدههای مطرح شده بیفزاییم و چه جهانی را شکل دهیم که حالا فیلمساز شویم. وگرنه تاریخ، فیلمسازان بدون ایده را رها میکند.
تاریخ، تاریخ و باز تاریخ
ما به تاریخ نیاز داریم. تاریخی که در فیلم ها با نگرش و خوانشی جدید به آنها بنگریم و باز زایی کنیم و به آن بیندیشیم. ضد و خائنکشی پتانسیل این اندیشه را داشتند اما نتوانستند آن را خوب ورق بزنند. نتوانستند برای امروز محتوایی در خور و خوانشی ویژه را بسازند، جز ایده اولیه خائنکشی چیزی دیگر از تاریخ نصیبمان نشد. سینما محمل خوبی برای تاریخ است. هم تاریخ را میسازد هم آن را تغییر میدهد و هم آن را ثبت میکند و چه حیف که از این زمینه پیچیده و لازم دور افتادهایم.
فرا متن: اختتامیه، از حذف تا لو رفتن
روبه جلو حرکت میکنیم یا دنده عقب گرفتهایم!؟ پدیده اختتامیه از هر نظر رو به عقب رفتن بود. از اعلام کاندیداها تا زمانی که اهدای جایزهها به طول انجامید. از لو رفتن جایزهها یک ساعت مانده به اعلام آنها تا حذف جایزه مردمی فجر. از اهدای دیپلم افتخار بیش از پنج بار تا سه فیلم متفاوتی که در رشتههای کارگردانی، فیلمنامهنویسی و بهترین فیلم برنده سیمرغ شدند. همه و همه یک بازبینی جدی را میطلبد. اینکه چطور از دستمان در میرود که بتوانند در سیمرغ مردمی تقلب کنند، اینکه چطور میتوان محرمانگی نتایج را نادیده گرفت و از آن صیانت نکرد، اینکه چطور میتوان در مراسمی 4 ساعته هیچگونه ریتم و سرگرمی را رعایت نکرد و در نهایت چطور امکان دارد که 24 ساعت مانده به اختتامیه کاندیداها مشخص نشده باشد؟! همگی اینها یعنی مدیریت دارای اشکال ساختاری واضح است. مدیریتی که نمیتواند از برگزاری یک جشنواره بربیاید. اما تا جشنواره بعد هم نباید منتظر ماند، باید از همین امروز برای آن اندیشید. برای اصلاحات ساختاری و تعیین مدیری کارکشتهتر.
انتهای پیام/