یادداشت| کودتای سوم اسفند رضاخان و اجرای پروژه نفوذ نامرئیِ «چرچیل»

یادداشت| کودتای سوم اسفند رضاخان و اجرای پروژه نفوذ نامرئیِ «چرچیل»

"همزمان با کودتای ۱۲۹۹، چرچیل که در آن موقع وزیر مستعمرات انگلستان بود پیشنهاد کرد که دولت وقت در امور ملل شرق و مخصوصاً ایران دخالت مستقیم نداشته اما به‌وسیله ایادی بومی خود و با نقاب وطن‌پرستی و حکومت ملی  اهداف خود را دنبال کند."

به گزارش خبرنگار تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم، 101 سال از کودتای 1299 به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج می‌گذرد. این اولین‌بار بود که یک دولت در ایران رسماً با مداخله خارجی‌ها بر سرکار می‌آمد. 

انگلیس‌ها که از افزایش نهضت‌های آزادیخواه و همچنین گسترش اندیشه کمونیسم در ایران در هراس بودند، تصمیم گرفتند زمام امور را به عهده افرادی بسپارند که سرسپردگی‌شان به انگلستان به اثبات رسیده است لذا با انتخاب سید ضیاء طباطبایی به‌عنوان رهبر سیاسی و رضاخان میرپنج به‌عنوان فرمانده نظامی، کودتایی نرم را برای تصرف تهران کلید زدند. 

سوم اسفندماه قوای قزاق بدون مقاومت وارد تهران شدند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاق‌ها در میدان مشق مستقر شدند و حکومت نظامی اعلام شد. کودتای سوم اسفندماه 1299 ازاین‌جهت مهم است که عملاً دخالت بیگانه را در تأسیس یک دولت بعد از چند سال به تأسیس یک حکومت ارتقا داد و سلسله پهلوی برخلاف تمام سلسله‌های شاهنشاهی ایران با عاملیت اجنبی بر سر کار آمد و دو پادشاه دست‌نشانده 53 سال بر مقدرات ایران  مسلط شدند.

متن زیر یادداشتی از آقای سید امیر مکی است که برای خبرگزاری تسنیم ارسال کرده است. در این یادداشت به بررسی یکی از اسناد مهم که به نفوذی بودن رضاشاه تصریح کرده، اشاره شده است: 

در ایام سوم اسفند و یادآوری کودتای سیاه 1299، مسلماً با گذشت بیش از 101 سال از آن تاریخ خالی از لطف نیست که ذکر سیاست نفوذ نامرئی انگلستان مجدداً واکاوی و بررسی اسناد و مدارک آن روزگار را دوباره خوانی کنیم.

لندن برای آن‌که بر موفقیت کامل نائل شود، ساختاری عظیم و دستگاهی مخوف که از دیرباز به تشکیل آن اقدام کرده بود را در آن روزگار بنا نهاد و با قدرت هرچه تمام‌تر دست‌به‌کار شد تا موانع پیش آمده در مسیر را یک به یک پشت سر بگذارد. رفتار و منش انگلیسی‌ها در خلال جنگ جهانی اول و پس‌ازآن در ایران و کشورهای شرق آسیا که توأم با مداخلات بیش‌ازحد آنها بود با نفرت و کینه عمومی جوامع مصادف شد؛ آن‌چنان که دیگر با وجود تنفر حاصل شده، توان طی مسیر قبلی خود را نداشته و ترس از نابودی را در ذهن می‌پروراندند و آن‌چنان شد که ای‌کاش نمی‌شد!

بدین‌صورت که همزمان با کودتای 1299، وینستون چرچیل که در آن موقع وزیر مستعمرات انگلستان بود پیشنهاد کرد که دولت وقت در امور ملل شرق و مخصوصاً ایران دخالت مستقیم نداشته اما به‌وسیله ایادی بومی خود و با نقاب وطن‌پرستی و حکومت ملی  اهداف خود را دنبال کند و سیاست نفوذ نامرئی پرورش یافته انگلستان را در منطقه و به‌خصوص ایران اجرائی کنند. آنها نامزد انتخاباتی خود برای این کار را رضاخان یافتند و وی در عمل در پوشش تجدد و ترقی خواهی، آلت دست اجرای آن سیاست استعماری نوین شد. اگر کسی هم تعرضی کرد در ظاهر امر اینطور وانمود شد که انگلیسی ها حکمفرمایی خاصی در ایران ندارند و به ظاهر نیز استقلال ایران یا ایرانی مستقل، دیده شده اما مدارک بی شماری بوده و هست و شاید در آینده نیز اسرار دیگری یافت شود که خلاف این ادعای انگلیسی ها را ثابت می کند.

می‌توان با کنکاش در گفتار رادیو لندن که تاریخ چهارم آبان ماه  1320 شمسی به ملت ایران خطاب شد،  اتخاذِ سند کنیم و متن آن بیانیه  مهم تاریخی، که بی شک یکی از برترین اسناد سیاسی تاریخ معاصر این مرزوبوم می‌باشد را در ارتباط با سیاست نفوذ نامرئی انگلستان بازخوانی کنیم که در ادامه متن کامل این بیانیه آورده می شود:

"کشور ایران را علی‌الاصول ملت ایران توسط امنای خود باید اداره کند بنابراین لازم است که از سیاست داخلی و خارجی مملکت خود آگاه باشید و ما می‌دانیم که شما از سیاست دولت انگلیس در ایران به‌درستی آگاه نیستید و در آن باب اشتباهات دارید به این جهت لازم می‌دانیم فکر شما را در این خصوص روشن کنیم.

بسیار اتفاق می‌افتد که چیزی از غایت سادگی و روشنی در پرده خطا می‌ماند، مثلاً ظرف بلورین که پر از آب زلال باشد اگر کسی سابقه نداشته باشد گمان می‌کند خالی است و آب را به واسط غایب روشن نمی‌بیند. سیاست انگلیس هم در ایران همین حال را دارد و از بس ساده و روشن است کسی به آن پی نمی‌برد. آن سیاست چیست؟ سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است. دوستی دو قسم است: دوستی بی‌غرض و دوستی با غرض. دوستی بی‌غرض نسبت به ایران از جهت آن است که ملت ایران ملتی است باستانی که در طی تاریخ طولانی خود آثار مهم و نفیس از علم و حکمت و صنعت و شعر و ادب و فرهنگ و همه لوازم مدنیت برای عالم انسانیت به یادگار گذاشته است.

اما این دوستی بی‌غرض نسبت به ملت ایران مخصوص دانشمندان است که به احوال ملت ایران و تاریخ آن معرفت دارند. البته بسیاری از انگلیسی‌ها هستند که این دوستی بی‌غرض را نسبت به ایران دارند و یقین داریم که از این فقره بی‌اطلاع نیستند.

اما دوستی دولت انگلیس نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگر دوستی بی‌غرض نیست و نمی‌تواند باشد. در سیاست بی‌غرض نمی‌توان بود نهایت این که غرض ممکن است صالح باشد و ممکن است فاسد باشد.

سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است به این معنی که ما مصلحت خود را چنین تشخیص داده‌ایم که ایران باید مستقل و تمامیت خاکی او محفوظ و نظم و امنیت در آنجا مستقر باشد، چراکه ایران نه فقط دروازه هندوستان است بلکه دروازه تمام آسیاست و عدم استقلال و بی‌نظمی و اغتشاش در آنجا برای ما مضر بلکه خطرناک است. این است وجه دوستی ما نسبت به ایران که از روی غرض است اما غرضی است صالح و این فقره مبنای سیاست دولت انگلیس است در ایران!

بنابراین دولت انگلیس حتی‌الامکان از مداخله در کارهای ایران احتراز دارد زیرا گذشته از اینکه مسلک ما این است که دخالت یک دولت در کار دولت دیگر شایسته نیست چون مخصوصاً سیاست ما مبنای استقلال ایران است، نمی‌خواهیم در کارهای ایران دخالت کنیم و علت آن این است که دولت و ملت ایران به‌خودی‌خود هرقدر مستقل و مقتدر باشد، اقتدارش برای ما مضر نمی‌تواند بشود.

این است خلاصه حقیقت سیاست انگلیس در ایران؛ اکنون اگر به این حقیقت پی بردید نسبت به عملیات دولت انگلیس در ایران چه درگذشته و چه در حال و چه در آینده به خوبی می‌توانید نکته‌سنجی و قضاوت کنید و بر می‌خورید به این‌که دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمی‌شود و در کار ایران مداخله نمی‌کند، مگر یکی از دو علت: یکی این‌که مأیوس شود از این که دولت ایران بر پای خود بماند، دیگر این‌که منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند؛ در آن صورت چاره ندارد از این که هر دست و پایی می‌تواند انجام و کسی هم حق ندارد که بر او ملالت کند! مثلاً قراردادی که ما در سال 1907 با دولت تزاری روس بر سر ایران بستیم و آن را به منطقه‌های نفوذ تقسیم کردیم ازاین‌جهت بود که آن زمان پس از چندین سال مجاهده مأیوس شده بودیم از این‌که دولت ایران بتواند استقلال خود را حفظ کند و می‌دیدیم که به‌سرعت زیردست دولت تزاری می‌رود پس به‌واسطه آن قرارداد خواستیم یک اندازه از تجاوزات روسیه تزاری جلوگیری کنیم. همچنین در زمان جنگ بین‌الملل، ما در کارهای ایران مداخله کردیم چنانچه با  شیطنت‌های آلمانی‌ها و عثمانی‌ها منافع خودمان را در خطر دیدیم.

و نیز در 1919 قراردادی با ایران بستیم که شما و بسیاری از مردم گمان بردند که ما میخواهیم ایران را تحت حمایت خود در آوریم و به سبب آن بود که از مشاهده وقایع چندین ساله مایوس شده بودیم که ایرانی ها خودشان بتوانند امور خود را اداره کنند.

پس‌ازآن که دیدیم ملت ایران نسبت به آن قرارداد بدبین است و آن را مبنی بر غرض فاسد می‌داند، قرارداد را  الغاء کردیم و در عوض از دولت ایران تقویت و مساعدت کردیم که نظم و امنیت و اقتدار را در کشور خود برقرار نماید. تمام تقویت و مساعدت ما از رضاشاه پهلوی سرّش این بود و باید انصاف داد که آن پادشاه در چند سال اول زمامداری خود به اصلاح امور کشور پرداخت و اقداماتی که برای ترقی و پیشرفت میهن لازم بود نمود و ما از این راضی بودیم وگمان می‌کنیم ایرانی‌های میهن‌پرست هم راضی بودند، لکن متأسفانه آن پادشاه به‌مرور زمان هرچه قدرتش بیشتر شد از راه صحیح بیشتر منحرف شد و به کارهای بی‌قاعده دست برد و ملت ایران ناراضی شد و گمان نکنید ما هم راضی بودیم اما چه می‌توانستیم بکنیم؟ دشمنان ما به شما القائات سوء می‌کردند که رضاشاه را ما اداره می‌کنیم و هرچه می‌کند دستورات ماست ولی چنین نبود، او به حرف کسی گوش نمی‌داد و اگر می‌خواستیم از عملیات او جلوگیری کنیم می‌بایست به‌زور پیش بیاییم و در کار مملکت شما مداخله کنیم و این مصلحت نبود و برخلاف سیاست ما بود و تا ممکن بود از این کار خودداری کردیم تا وقتی که باز دیدیم شیطنت آلمانی‌ها و غفلت شاه منافع ما را دارد به خطر می‌اندازد!

 این بود که برخلاف میل خودمان از ناچاری این اقدام اخیر را کردیم و می دانید که ما گرفتار چه جنگ هولناکی هستیم که حیات و موجودیت ما را می‌خواهد از بین ببرد و مجبوریم تا جان داریم، بکوشیم و به شما اطمینان می‌دهیم که به‌محض این‌که مخاطره فعلی رفع شد خاک شما را تخلیه کنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار بگذاریم و دولت شوروی هم که با ما متحد است همین نیت را دارد و ازهرجهت به‌اتفاق و به شراکت یکدیگر کار خواهیم کرد."

آن‌چنان که از متن بیانیه مذکور هویداست، سیاست خارجه انگلستان صریحاً اقرار می‌کند که ما در امور ایران مداخله می‌کنیم و رضاشاه پهلوی را ما آورده‌ایم! وزارت خارجه انگلستان برای آن که این سیاست نفوذ نامرئی را با موفقیت هرچه تمام‌تر پیش ببرد، دستگاهی عظیم به وجود آورد و این مکانیسم تولید شده در تمام شئون سیاسی، اجتماعی، اداری و اخلاقی کشور نفوذ بی‌حد و حصر از خود ایفا کرد و به‌قدری ماهرانه اجرایی گردید که از حد تصور نیز خارج گشت.

در پایان این یادداشت  قضاوت این مبانی را بر عهده خوانندگان و فرهیختگان این سرزمین می‌گذاریم که با اندکی تفکر و تأمل خود به سیاست استعماری وقوع کودتای سیاه و فرجام آن پی برده و در حافظه تاریخی ماندگار این مرزوبوم، ثبت و ضبط شود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران