بیگانگیِ «جهاد تبیین» با آدابِ محافظهکاری/ یادداشت مهدی جمشیدی
مهدی جمشیدی در یادداشتی نوشت: «نبرد روایتها»، جدّی و تعیینکننده است و از این جهت است که رهبر انقلاب، بزرگترین جهاد را «جهاد تبیین» دانسته و این به آن معنی است از این منطقه، آسیبپذیریم و چنانچه اهمال بورزیم، بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را از دست میدهیم.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، مهدی جمشیدی جامعهشناس سیاسی و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی در خصوص جهاد تبیین نوشت:
[1]. «نبرد روایتها»، جدّی و تعیینکننده است و از این جهت است که رهبر انقلاب، بزرگترین جهاد را «جهاد تبیین» دانسته است. این به آن معنی است از این منطقه، آسیبپذیر هستیم و چنانچه اهمال بورزیم، بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را از دست میدهیم. نهفقط «بزرگترین جهاد بودنِ» تبیین، بلکه «تکرار» این مطالبه در ماههای گذشته، جز به این معناست که اگر غفلت کنیم، سنگرهای مهمّی را از دست خواهیم داد. این در حالی است که کنش ما، تناسبی با حجمِ تهاجم ندارد و ما از واقعیّت عقب افتادیم و در محاصرۀ اقتضائات و شرایطِ تحمیلیِ آن قرار گرفتیم. اگر در زمینۀ فرهنگ دینی، پیشرفت آنچنانی نداشتیم و گاه لطمههای آنچنانی خوردهایم، به دلیل غفلت از تبیین بوده است.
[2]. گویا از «مسئولیّت تاریخیِ» خویش غافلیم و تصوّر کردهایم که حرفهای داریم همانند دیگران. ازاینرو، در «عادات اداری» و «آداب دیوانسالارانه» غرق میشویم؛ چنانکه هم «جهاد» و «مبارزه» و «نبرد» را فراموش میکنیم و هم «رسالتِ تاریخی» و «تکلیفِ اجتماعیِ» خویش را. بهاینترتیب، «مقدّمات» به «غایات» تبدیل میشوند. و هرچه که پیش میرویم، بیشتر از «خودآگاهیِ ساختارشکنانه» فاصله میگیریم. در نهایت، به نقطهای میرسیم که به دلیل تقلیلیافتن به «جزئی از شرایطِ موجود»، دیگر نمیتوانیم حتّی به «تحوّل» فکر کنیم؛ بهطوریکه «رسمِ ایستایی» و «منطقِ یکنواختی» میآموزیم و «مسیر توجیه» را در پیش میگیریم تا ارتقا یابیم و ثمراتِ مادّی این ارتقا، نصیبمان شود؛ امّا طمعِ «ارتقاهای اداری»، مردابی است که پایان ندارد. ما سرگرم «دغدغههای شخصی و انتزاعیِ خویش» هستیم و جامعه نیز راه خود را میرود. وقتی از «عینیّتهای حیاتیِ حاکمیّتی و اجتماعی» غفلت کردیم، اسیرِ «ذهنیّتهای بیفایدۀ معرفتی و شبهعلمی» میشویم. و مگر نشدهایم؟! میشود عالِم بود امّا بیاثر و خنثی و منفعل و حاشیهنشین. نیاز امروز جامعه، آدمهای محترم و فاضلِ لنفسه نیست که اصل وجودشان، مستقل از هر گونه عاملیّت و خاصیّتی، ضروری انگاشته میشود. ما باید «حلقۀ میانیِ گذارِ انقلابی» باشیم و در حکم «عقلِ منفصلِ انقلاب»، عمل کنیم، نه زائدهای که وجودش، فاقد «فلسفۀ بیرونی و عینی» است. پس نباید همۀ آنچه که رخ داده است را به غفلت فروکاهید، بلکه پای محاسبههای آگاهانه و عامدانۀ مادّی نیز در میان است.
[3]. اگر با «حاجات زمانه» پیش نیاییم، در «گذشته» متوقف میشویم و فقط نسخۀ اوّلیّۀ خویش را تکرار میکنیم، درحالیکه این نسخه، برای «دیروز» بوده نه «امروز». زمانی، «زمانه» شناختیم و در «میدان» بودیم و با «چالشهای واقعی» روبرو شدیم و چون این سیاست را در پیش گرفتیم، «خطّشکن» شدیم و «پرچمدارِ ایدئولوژیِ انقلابی». امّا تاریخ رفت و ما نرفتیم و این ماندن، ما را به حاشیۀ مناسباتِ واقعی سوق داد. آنان که در میدان نیستند، نه «خوشنام» هستند و نه «ماندگار»؛ چراکه هم محافظهکار و ترسو و منفعتاندیش تصویر میشوند و هم به دلیل بیکارکردی، طرد و حذف خواهند شد. در زمانهنبودن، رسمِ محافظهکاران است؛ آنان که تکرار «حقّهای بیمعارض» را بر اظهارِ «حقّهای دشمنساز» ترجیح میدهند تا در امان بمانند و بیشتر زندگی کنند. برای اینان اصل، «زندگی» است و نه «مبارزه»، امّا آنکه در پی «جهاد تبیین» است، به میدان آمده تا بازنگردد.
[4]. هرچه که پیش میرویم، «نفاقها» و «دوگانگیها»، پیچیدهتر و ماهرانهتر میشوند؛ چنانکه حتّی «جهاد تبیین» نیز به دستاویزی برای خدعهورزیِ «جریان تحریف» تبدیل میشود. جریان تحریف، هر حرکتی دربارۀ جهاد تبیین را، به تمسخر میگیرد و ملامت میکند تا مطالبۀ آیتالله خامنهای، با «فقر واکنش» روبرو شود و «رنگِ تحقّق» نپذیرد. میخواهند با فضاسازی و تصویرپردازی، «موقعیّتِ کنش» را به گونه ترسیم کنند که ما در مقام پاسخ به این مطالبه و دغدغه، «سکوت» و «خاموشی» را برگزینیم تا مبادا با سیل اتهامهای آنها روبرو نشویم. میخواهند برای «گفتن»، هزینه بیافرینند و «شخصیّتِ مجاهدانِ تبیین» را آنچنان لجمال و منهدم سازند که «نگفتن» و «نهفتن» و «نشستن»شان، ستوده شود. روشن که ناگزیرند برای حفظ ظاهر، اندکی هم جانب انقلاب و نظام و رهبری را بگیرند تا به این واسطه بتوانند نیروهای مجاهدِ تبیینی را «افراطی» و «تندرو» و «نامعقول» معرفی کنند. بهعبارتدیگر، یک «شکافِ دروغین» میآفرینند تا وانمود کنند که عمّارها، برخلافِ صلاحِ علی عمل میکنند. و البتّه در این میانه که از حضور نیروهای تبیینگر تهی شده است، همین موریانههای موذی، به جان انقلاب و انقلابیگری میافتند و «فتنههای روایتی» و «آشوبهای شناختی» میسازند و مردم را دستهدسته به این مرداب میافکنند.
انتهای پیام/