نگاهی به رمان «گلوله فیروزهای»؛ روایت انقلابی شدن یک طرفدار پهلوی
«رمان فیروزهای»، نوشته فهیمه شهابیان مقدم که توسط انتشارات کتابستان منتشر شده، رمانی است که ماجرای انقلابی شدن یک طرافدار پهلوی را روایت میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «اثری از گل پسر عمو جلال نبود که اگر الآن حضور داشت، حتماً کنار آقا بزرگ و شاید هم روی سر ما نشسته بود، بس که همه تحویلش میگیرند.» آنچه خواندید برشی از رمان «گلوله فیروزهای» است که به قلم فهیمه شهابیانمقدم توسط نشر کتابستان معرفت در سی و سومین نمایشگاه کتاب تهران عرضه شده است.
در این رمان، دختری به نام فیروزه داستان را روایت میکند. راوی اول شخص پتانسیل این را دارد که در صورت جا افتادن منظومه فکری و لحن شخصیت خوانش آسان و روان داستان را به همراه داشته باشد. اما اینکه داستان بدون هیچ هیجان یا اتفاقی شروع شود، یک ریسک بزرگ است؛ زیرا معلوم نیست مخاطب با نویسنده همراه میشود یا نه؟ ریسکی که در این کتاب جواب داده و نویسنده از آن سربلند بیرون آمده است.
نویسنده بدون هیچ دنگ و فنگی داستان را از یک صبح معمولی شروع و تکتک افراد خانواده سالاری را به مخاطب معرفی میکند. همین به ظاهر ساده بودن داستان زیر پای مخاطب را خالی میکند، تا ناخواسته در فضای داستان قرار گیرد. مخاطب یکدفعه خود را کنار فیروزه روبروی آینه اتاقش میببیند و با او در عمارت سالاری همراه میشود.
داستان در ماههای انتهایی حکومت رژیم پهلوی در سال 57 شکل میگیرد و فیروزه هرچند طرفدار رژیم است، ما فقط یک دغدغه دارد آن هم ناراضی بودنش نسبت به یک ازدواج اجباری است؛ ازدواجی که در آن پدربزرگ قصد دارد فیروزه و مسعود (همان گل پسر عمو جلال) را به هم برساند.
اما به مرور، رازهایی از بعضی آدمهای اطراف فیروزه برملا میشود که قطار زندگی او را روی ریل دیگری میاندازد؛ رازهایی که بعضی از آنها میتواند مانند ترسناکترین کابوسها، فیروزه را بیخواب کند. رازهایی که تارهای تنیده شده روی چشم و گوش فیروزه را کنار زده و آرامش پلاستیکی او را برهم میزند.
نکته قوت داستان، شخصیتپردازی فیروزه است. شخصیت فیروزه هویت دارد. مخاطب در شخصیت او ویژگیهای معمولی بودن را میبیند؛ شبیه خستگی از شیفت کاری و چالش درونی برای عذرخواهی کردن یا نکردن از دوست. همینطور وجود ترس و گاهی ناراحتی از پدربزرگ به دلیل اینکه فیروزه نمیتواند حرف دلش را درمورد ازدواج اجباری بزند، باعث عقبنشینی او از خانواده نمیشود و حتی برای آبروی خانواده تلاش میکند. پس فیروزه هرچند مخالف نظر پدربزرگ است اما این مساله تأثیری روی همعقیده بودنشان در طرفداری از شاه نمیگذارد. مخاطب با دختر سرخوردهای روبرو نمیشود که به دلیل فرار از اجبارِ خانواده، انقلابی میشود!
همه این ویژگیهای شخصیتی و شرایط زندگی فیروزه سبب میشود، مخاطب با شخصیت همراه شود. شاید به شخصیت علاقهمند نشود و حتی او را دوست نداشته باشد اما فراز و نشیبهای شخصیت، او را جذاب کرده است. مخاطب در مجموع با یک ابرقهرمان طرف نیست و این به خودی خود نکته مثبتی است.
قصه هم همراه شخصیت خوب جلو میرود. یعنی نویسنده در خیلی از مواقع بدون گرد و خاک کردن، با گفتوگوها یا روایت یک صحنه، سطح تعلیق و هیجان را بالا میبرد. حتی ممکن است گاهی مخاطب جلوتر از فیروزه سر از یک راز دربیاورد.
فصلها کوتاه است و و البته نویسنده میتوانست با بازنگری برخی اتفاقات را که بار هیجانی داستان را افزایش میدهند، در انتها قرار دهد. در محجموع نویسنده تلاش کرده تا با آغازی مناسب، شخصیت پردازی به دور از تکرار و کلیشه و ایجاد هیجانها و تعلیقهایی در دل داستان مخاطب را با خود همراه کند، نویسنده اصراری ندارد، شخصیت اصلیاش در دل حوادث هیچ خَشی برندارد که یکی دیگر از نکات مثبت شخصیت و داستان این است که کارهای فیروزه اگر لازم باشد بیتاوان نمیماند.
کتاب عنوان مناسبی دارد؛ «گلوله فیروزهای». هم از لحاظ ظاهری در داستان اتفاقهایی میافتد که به عنوان کتاب مرتبط است و و هم از لحاظ درونمایه به داستان و دنیای شخصیت ارتباط پیدا میکند. طرح جلد نیز که در ابتدا به نظر یک جلد معمولی است، با خواندن بخشی از داستان خود تبدیل به یک معمای پیچیده برای مخاطب میشود.
نویسنده در عین حال از ورای روایت زندگی فیروزه تلاش کرده تا به روایت تاریخ انقلاب در همانماههای پیروزی بپردازد، روایت ماههای پیروزی انقلاب در شهری دور از پایتخت.
انتهای پیام/